با اجازه استاد گرانقدر جناب آقای دکتر شاهین اسعدی.
امروز کلاس داشتم. مثل همیشه پس از استحمام، نشستم پای بساط مارگیری ببینم امروز چی رو با چی مخلوط کنم و برم سر کلاس که ناگهان یادم اومد هفتۀ گذشته، خانم «م» از کارمندان بخش آموزش، بهم گفته بود از آرامیس متنفره. علیرغم اینکه عطر امضای پدرش آرامیس بوده.
هرچقدر ازش پرسیدم پدرت کدوم مدل رو میزد یادش نمیومد و فقط میگفت چه فرقی میکنه. آرامیس زهرماره!
به شوخی بهش گفتم ببین دخترم، جلوی نسل ما از آرامیس بد نگو که برامون در کنار عطر، نقش «مکمل ناموس» رو هم ایفا میکنه! :)))
ولی همچنان تاکید داشت «بدترین رایحه دنیا» آرامیسه.
بهش گفتم باشه! از لج تو هم که شده دفعه بعد با آرامیس دوش میگیرم و میام :)))
حدسم این بود که پدرش از آرامیس900 استفاده میکنه (مثل اکثر آرامیسبازان)
قبل از خروج از منزل:
شیشه «آرامیس دوین» که دوسال قبل از عطرافشان گرفته بودم رو برداشتم. چندین پاف به خودم زدم (بابت ماندگاری) و داخل شیشه همراه 5 میل هم چندپاف زدم (حدود یک میل ادکلن داخل شیشه) و بقیه رو تا نصف آب مقطر ریختم و گذاشتم جیبم.
چون زودتر راه افتاده بودم (باید ماشین رو تحویل تعمیرگاه میدادم) بنابراین بازهم زود رسیدم و بازهم برق اون منطقه قطع بود!
لذا درِ اصلی ساختمون هم بسته بود. یک درِ چوبی بزرگ بدون هیچ منفذ و روزنهای. چند پاف از شیشه همراه به خودم زدم و بلافاصله در زدم.
(واژه «درب» که بسیار هم استفاده میشه هیچ ریشهای نداشته و «در» درسته)
چند دقیقه بعد، یکی از کارمندان وقتی در رو باز کرد بدون سلام و مقدمه با کلی ذوق گفت: دکتر. باورتون میشه قبل از بازکردن در، بوی عطرتون تو سالن ورودی پیچیده بود؟! (خب این از دومین بازخورد)
یادم رفت بگم بعد از سپردن خودرو به تعمیرگاه، اولین بازخورد رو از راننده محترم اسنپ گرفتم که بهبه عجب بویی! و بعد هم ادامه داد: ولی خداوکیلی الان با این وضعیت «دیگه کی به خودش عطر میزنه»؟ بعد هم شروع کرد به غرغر کردن از اوضاع مملکت و من هم در فکر اینکه الان این بنده خدا ازم تعریف کرد یا تلویحاً بهم متلک انداخت؟!
وارد ساختمون شدم. داشتم مثل همیشه میرفتم طبقه سوم که خانم «م» از اتاقش پرید بیرون و با صدای بلند گفت:
عجب عطری!!! کی زده؟!!!! و تا منو دید خودش پاسخ سوالش رو گرفت. با هم وارد اتاق اساتید شدیم و گیر سهپیچ داد که اسم عطرتون چیه.
کمی سر به سرش گذاشتم و گفتم که از همین عطرهای اطراف حرم (در مشهد این اصطلاح معروفه) که دبه 20 لیتریش رو 150 هزار تومن میخرم و قبل از اومدن 2 لیوان روی خودم میریزم و از این اراجیف :)
اما زمانی که اصرارش زیادتر شد و اسم عطرم رو میخواست با پاسخی مواجه شد که انتظارش رو نداشت:
آرامیسسسسسسس!
اولش رفت وارد فاز انکار که نه. امکان نداره! بعد از کمی صحبت که بهش گفتم این آرامیس «دوین» هست و پدر شما احتمالاً آرامیس900 استفاده میکرده گفت صبر کنین تو گوشیم باید عکس میز بابام رو داشته باشم (احتمالا منظورش میزتوالت پدرش بوده) نیمساعتی طول کشید تا تونست بین هزاران عکس داخل گوشیش! عکسی پیدا کنه و بعد از زوم کردن، دیدم حدسم درسته و آرامیس900 هست.
گفت یعنی میشه یک مدل از آرامیس اینقدر نفرتآور باشه و یک مدل دیگهش اینقدر شیک و خوشبو؟ (یه حسّی بهم گفت روح مرحوم برنارد چنت با گفتن این حرف، در قبر لرزید!)
گفتم حالا چرا نفرتآور؟! نهایتاً تو خوشت نمیاد. اما میلیونها نفر در دنیا هستن که بهش معتادن، ضمن اینکه میلیونها نفر دیگه که زیرخاک رفتن هم اون رو یک رایحه بهشتی میدونستن.
بریم سر اصل موضوع:
خانم «م» از پرسنل بخش آموزش دانشگاه، دختری سرزنده و بسیار برونگرا و از اون تیپ رفتاریهایی که همیشه آرزوم بوده دختری داشته باشم با چنین خصوصیاتی. خودش هم نگاهش به من به نوعی پدرانه هست. جالب اینکه تا امروز تصور میکردم در رشته «ژنتیک» فارغالتحصیل شده و مشغول کاره، اما امروز تازه فهمیدم هنوزم دانشجوی ژنتیک هست و چند ترم دیگه داره.
صحبت از دکتر اسعدی عزیزمون در عطرافشان شد. گفت اتفاقاً یکی از کتابهای مرجع ما در دانشگاه تالیف این استاد بزرگوار هست.
تا زمان شروع کلاس، یکساعتی وقت بود و نشستیم به صحبت. قبلاً هم اشاره کردم که همصحبتی با این دختر رو ترجیح میدم به همصحبتی با فلان خانم یا آقای دکتر همکارم. چون از صحبتهای بقیه اساتید، نهایتاً چیزی جز شنیدن غرغر و آه و ناله بیرون نمیاد، اما بارها و بارها از این دختر «یاد گرفتم» که برخلاف بسیاری از همنسلان خودش، بسیار اهل مطالعه هست و هرزمان مقاله جالبی میخونه با ذوقی کودکانه میاد و برام تعریف میکنه.
شاید یکسال قبل نمیدونستم چرا، اما امروز و بعد از اینکه سعادت چندبارۀ همصحبتی با جناب دکتر اسعدی در عطرافشان نصیبم شد و فهمیدم ژنتیک به عنوان یک علم مادر، پاسخ به اکثر سوالات فرزندان حضرت آدم رو درون خودش داره، میفهمم که چرا همصحبتی با یک دانشجوی ژنتیک اینقدر میتونه آموزنده و جذاب باشه.
نفهمیدم چی شد که به خودم اومدم و دیدم دارم باهاش درددل میکنم! (یک عمر بر اساس نوع شغلم، پای درددل دیگران نشستم ولی خودم عادت به درددلکردن ندارم)
شاید به این دلیل که احساس میکردم پاسخ بسیاری از سوالاتم در حوزه «کوربویی» رو میتونم از زبان این دختر و بر اساس علم ژنتیک پیدا کنم، که اتفاقاً همینطور هم شد.
اول اینکه اون «کوربویی مادرزادی» که تصور میکردم، برای من صدق نمیکرد. بلکه از مقطعی به بعد دیگه شامه من روایح رو درک نکرد که امروز متوجه علتش شدم.
امروز تازه متوجه شدم که چرا همونقدر که از آرامیس و بروت و پورانهوم و دریک و وانمنشو و ... خوشم میاد، به همون اندازه از تق هرمس و پیور دیستنس ام و مولکول 02 و کلایوکریستین و ... بدم میاد. یا در بهترین حالت برام کاملاً عادی هستن انگار بویی حس نمیکنم.
چقدر به دلم مونده بتونم با تق هرمس آشتی کنم، همین دیشب به خودم زدم، اما بعد از نیمساعت تهوع گرفتم و مجبور شدم لباسم رو عوض کنم و با کمی افترشیو «دنیم» سبز (با رایحه چایپر) حال خودم رو بهتر کنم.
به گفته خانم «م» اینجانب تا یک سنوسالی، مثل بقیه، بویایی عادی داشتم و از روایح خوب اون دوران لذت بردم و این روایح خوش در «حافظه ژنتیک بویایی» من ثبت شد. از «زمانی به بعد» دیگه هیچ رایحه جدیدی نتونست وارد این حافظه بویایی بشه.
اما سوال اصلی این بود که «از چه زمانی» ؟
کلی در موردش حرف زدیم و سرانجام چنین نتیجه گرفتیم که از سنی که سیگار رو شروع کردم، درحقیقت تیشه به ریشه بویایی خودم زدم و بعد از گذشت سه دهه استعمال دخانیات(بصورت سنگین و گاهاً بسیار سنگین) دیگه بویایی من قادر به ثبت بوی خوش نشد که نشد(خودم کردم که لعنت بر خودم باد!)
چرا که این سلولها قدرت و توانایی بازیابی خودشون رو ندارن. بنابراین فقط امکان این رو دارم که از همون روایحی لذت ببرم که قبل از شروع استعمال دخانیات ازشون لذت برده بودم. یعنی همون روایح دوران کودکی که در حافظه بویاییم ثبت شده (روایح کلاسیک)
مثال دیگه: یکی از بهترین بوهایی که میتونم بگم برام از بهترین روایح دنیاست، بوی «ماهی» هست! البته نه بوی بازار ماهیفروشها!!! (منم مثل اکثر شما حالم بد میشه)
بلکه بوی ماهی تازه صیدشده مخلوط با بوی خزههای اطراف رودخانه (که شاید از دیدگاه خیلیها به بوی لجن تشبیه بشه!)
علت: از دوران کودکی که به همراه مرحوم پدرم سالی یکی دو مرتبه میرفتیم ماهیگیری، اون روز، لذتبخشترین روز زندگیم بود و چنین شد که بوی ماهی تازهصیدشده در کنار روایح محیطی رودخانه، در حافظه بویایی من به عنوان یک «بوی خوش و لذتبخش» ثبت شد و امروز همچنان برام یک رایحه بهشتی محسوب میشه.
البته ناگفته نماند که بنده از خوردن ماهی و هرنوع غذای دریایی بشدت بیـزارم! و اگر امروز به ماهیگیری برم همچنان به روش «بگیر و رها کن» هست و نه «بگیر و کباب کن»!! که در کشور ما بسیار مرسومه.
یعنی گرفتن ماهی بدون آسیب رسوندن و بوییدن اون و سپس رهاکردن دوباره در رودخونه.
(میدونم تو دلتون چی میگین! دکتر هم رفتم. گفت امیدی نیست!)
:)))
موارد فوق رو به زبان بسیار ساده (بر اساس درک محدود خودم) نوشتم. امیدوارم جناب دکتر اسعدی افتخار داده و درصورت صلاحدید، این موضوع رو کمی به اصطلاح چکشکاری فرموده تا بهتر به درد دوستان بخوره.
همونطور که بارها عرض کردم، سوالات بنده الزاماً سوال شخصی خودم نیست. بلکه زمانی که احساس کنم سوالی هست که پاسخش میتونه برای بسیاری دیگر مفید باشه اینجا به اشتراک میذارم تا دیگران هم استفاده کنن.
درنهایت امروز چنین برداشت کردم :
شاید اینکه بعضیها به یک رایحه نمره 10 میدن و عدهای دیگر به همون رایحه نمره 1 و 2 میدن(که گاهی اوقات باعث ناراحتی و دلگیری هم میشه) ریشه در همین «حافظه بویایی ژنتیکی» داشته باشه و هر دو طرف کاملاً حق دارن.
همچنین امروز فهمیدم که :
اولاً سعی کردن بیهوده و دستو پازدن برای پیداکردن یک رایحۀ جدید رو کنار بذارم که هیچ فایدهای برام نداره. مثلا بعد از ماهها تلاش و تمرین، تونستم تا حد محدودی با پنهالیگونز لردجورج و الکساندریا2 کنار بیام، اما فروکردن زورکی یک رایحه در «حافظه بویایی ژنتیک» معمولاً نتیجه خوبی نداره. چرا که بازهم یک پاف وانمنشو رو با 10 شیشه اصلی اونها عوض نمیکنم (از نظر بوی خوش عرض کردم نه بحث اقتصادی موضوع!) نهایتاً اگر بخوام سراغ عطر جدیدی برم حتماً باید رگههایی از روایح صابونی و چایپر و خلاصه همه اون عناصر خوش دوران کودکیم رو در کنار هم داشته باشه (مثلا ایو سن لورن تاکسیدو) نه روایح چرم و دارک و دودی و میوهای و گلی و .... هرچقدر هم گرون باشه و سلطنتی.
ثانیا به عنوان یک زخمخورده، از جوانان عزیز تقاضا کنم قدر نعمت سلامتی (یا حداقل بویایی) خودشون رو بدونن و بین دود و دم یا لذت بردن از روایح «انتخاب» عاقلانهای انجام بدن. امیدوارم بر اساس واژه زخمخورده در متن، متوجه شده باشید که این صرفاً یک «نصیحت» نیست.
با سپاس
پ.ن: مدیریت محترم و گرامی سایت:
ضمن تشکر بابت رفع مشکلات قبلی، گویا این باگ «ردشدن مطلب بنده توسط مدیر سایت» در بخش اعلانات و سپس انتشار همون مطلب، دوباره برگشته. البته شخصاً مشکلی باهاش ندارم و فقط جهت اطلاع عرض کردم. با تشکر از زحمات شما بزرگوار
امروز عصر کلاس داشتم و از اون روزایی بود که عجیب هم بیحوصله بودم.
دیشب به کُتم یک پاف شوموخ (یا بهتره بگیم شبه شوموخ) زدم و گذاشتم تو فضای باز به امید اینکه اون تلخی زهرمارگونهاش از بین بره و برای کلاس امروز قابل تحمّل بشه.
ظهر دوش گرفتم و مشغول سشوارکردن چندلاخ شوید(در برخی منابع بهش موی سر هم میگن) بودم که یهو زرتی وسط کار برق رفت!
کلافه شده بودم و چه چیزی بهتر از وانمنشو برای رفع کلافگی :)
یک پاف به دستم زدم و نشستم پای لپتاپ و کلّی حال کردم و حالم خیلی بهتر شد.
سوال: آیا سر کلاس هم وانمنشو میزنی؟
پاسخ: هرگز!!!! مال خودمه!!! (کودکی که توپش رو محکم نگه داشته و به کسی نمیده!)
نمیدونم اسمش رو بذارم خساست یا هرچیز دیگری. شاید هم اقتضای سن و ساله. ولی بعضی روایح رو دوست دارم فقط مال خلوت خودم باشه و نمیخوام با کسی تقسیمشون کنم. موضوع وقتی نگرانکنندهتر میشه که آرامیس دوین هم یواش یواش داره به این جمع اضافه میشه!
سوال: وقتی میری سرکلاس، عطر اصلی و اورجینال میزنی؟
پاسخ: هرگز!!!! البته قدیما آره، ولی الان: اولاً شیشه اصلی اونقدر گرون شده که ـ حداقل برای من ـ ارزشش رو نداره. ثانیاً برای یک معلم، استفاده از شیشه اصلی، حروم کردن عطره. چون نیازی نیست که عطر رو به گردن و پشت گوش و چه میدونم اطراف صورت بزنه [استغفرالله!!! اون مال موقعیتهای دیگه است که شامل سن و سال ما نمیشه] در این موارد، اسانس هم جواب میده و نیازی به عطر اصلی نیست. چون قراره فقط روی لباس زده بشه نه روی پوست.
سوال: یعنی تو استفاده از اسانس رو به دیگران پیشنهاد میکنی؟
پاسخ: هرگز!!!! اگه من از اسانس استفاده میکنم اولا نیم قرن سن رو رد کردم که 30 سالش سیگاری سنگینی بودم(تا روزی سه پاکت هم رسیده بود) مضرات اسانس برای ریهها واسه امثال ما شوخی محسوب میشه! از طرفی هم با دودوتاچارتای روی کاغذ و خزعبلات پزشکان و اینها، نهایت عمر مفیدی که برای خودم متصورم کمتر از 10 سال دیگه هست. دیگه اسانس باید از خودش خجالت بکشه که بخواد بهم آسیب بزنه! ولی برای دیگران (مخصوصاً جوانان) مطلقاً توصیه نمیکنم. بارها عرض کردم روی پوست و داخل خونه هم نباید استفاده بشه.
سوال: چرا دکانت نمیخری؟
پاسخ: هرگز!!!! دکانت نخریدم و نخواهم خرید. زمانی که کار اجرایی میکردم، در سازمانی مشغول بودم که سالی حداقل 2 بار باید مهمانانمون رو میبردیم کشورهای خارجی برای سمینار. بعد از گرون شدن دلار و یورو، این سمینارها سالی 6-5 بار در جزیره کیش برگزار میشد. تو جزیره، همه مهمانان و همکارانم خودروهای لوکس اونجا رو رنت(اجاره) میکردن و میرفتن دور دور، بجز من. حتی یک بار هم پشت اون ماشینها ننشستم. چرا؟ چون اون خودروها مال من نیست. مال شهر و منطقه محل سکونت من نیست. اگه زیر زبونم مزه کنه وقتی برگردم چطور بشینم پشت سمند؟! بر همین اساس وحشت دارم از خرید دکانت. اگه مزه اون عطر اصلی زیر زبونم(ببخشید زیر دماغم) مزه کرد چه خاکی به سرم بریزم؟ مثلا فرض کن پیور دیستنس M باشه و بخوام نزدیک 100 میلیون هزینه کنم! حتی فکرکردن به این موضوع هم وحشتناکه.
سوال: یعنی به دیگران پیشنهاد میدی که دکانت نخرن؟
پاسخ: هررررگز! من برای خودم و بر اساس شرایط خودم عرض کردم. ولی به دیگران (مخصوصا جوانان) همیشه پیشنهاد میکنم فقط دکانت اصلی بگیرن و بعد از آزمون و خطا و رسیدن به عطر امضاء موردعلاقهشون، شیشه اصلی رو از مراجع معتبر(مثل همین عطرافشان خودمون) تهیه کنن.
سوال: از بازی با اسانس چیزی هم عایدت شده؟
پاسخ: هرگز!!!! مگه قراره هر کاری که میکنیم فایده خاصی داشته باشه؟ یک نوجوون 6 ساعت گیم بازی میکنه، هرچقدر برای اون فایده داره، اسانسبازی هم برای من داره. ولی عشق و علاقه عجیبی که به این کار هست، میشه دلیل اسانسبازی. خیلی وقتا بوده که مواد نسبتاً گرونقیمتی رو ترکیب کردم و بعدش ریختم دور! اما از اونطرف، یک بار آنجلز شیر درست کردم که یکی از دوستان وقتی رایحه رو بویید، خشکش زد. شیشه اصلی خودش رو گذاشت کنار و عطر من رو برداشت(آدم خوبیه. فقط یه خورده پرروئه!) همین اتفاق دقیقاً برای پنهالیگونز مستر سم هم افتاد و مصرفکنندۀ شیشه اصلی، عطری که با فرمول خودم ساخته بودم رو برداشت واسه خودش! هردو نفر هم اعتقاد داشتن رایحه دستساز من از شیشه اصلی اونا بهتره! درسته در هر دو مرتبه دلم سوخت، اما لذت و خوشحالی عجیبی هم داشت برام. البته الان دیگه این اتفاق نمیفته. چون قبل از اومدن مهمون، بساط مارگیری رو جمع میکنم. ضمن اینکه بعد از اتمام شیشههاشون وقتی در عالم دوستی و رفاقت، درخواست مجدد با همون کیفیت دادن، با قاطعیت گفتم نع! و کلی از مضرات اسانسها براشون سخنرانی کردم.
از اتاق فرمان اشاره میکنن اینقدر از واژه «هرگز!!!» استفاده نکن. ببخشید. چشم!
برگردیم به موضوع اصلی. خودمم نفهمیدم این سوال جوابها از کجا اومد (اینقدر سوال نکنین خب!)
لباس پوشیدم برم که دیدم تلخی زهرمارگونه «شبه شوموخ» گریبانم رو گرفته و رها نمیکنه. خب ببینم چیکار باید کرد. رفتم سراغ بساط مارگیری. کرید اونتوس! آهااااان این خوبه. ولی یه مشکل هم هست. اگه یک لیتر ازش روی خودم خالی کنم چیزی متوجه نمیشم(کوربویی مادرزادی) از طرفی هم دوست ندارم رایحه «آشنا»یی رو همراه داشته باشم. پس باید برم سراغ لایرینگ.
سوال: چرا دوست نداری از روایح آشنا و معروف استفاده کنی؟
پاسخ: مدتی قبل در یکی از پرسش و پاسخها نوشته بودم که یکی از مراجعینم، دخترخانمی بود که مورد تجاوز 2 کفتارصفت مسن قرار گرفته بود. با ورود من به اتاق (که پوران هوم پوشیده بودم) و استشمام عطر فوق، حالش بد شد. چون اون کفتارصفتها احتمالا بر اساس سنوسالشون از همین عطر استفاده کرده بودن.
یک بار هم (موضوع مال دو سه سال قبله) پس از پایان کلاس، دخترخانمی اومد و با خجالت ازم خواست اگه میشه بمونم تا دانشجوها برن. به این موضوعات عادت داشتم و هنوزم دارم. با خودم گفتم حتما مشکلی داره مثل بقیه همسالان خودش (مثلا پارتنرش بهش خیانت کرده و از این چیزها) و فکر میکنه دنیا به آخر رسیده و حالا یا میخواد خودشو بکشه یا نهایتاً میخواد درددل کنه دیگه. کلاس خالی شد و ما دوتا موندیم. با کلی خجالت و معذرتخواهی و سرخ و سفید شدن، بغضش گرفت و گفت:
ـ استاد. میتونم ازتون یک درخواست بکنم؟ خواهشاً فکر بد نکنین!
منم درحالیکه در ذهنم یک وااااااات؟؟؟ بزرگ حک شده بود(بابت عبارت فکر بد) گفتم چی شده دخترم؟ راحت باش
جملهای گفت که انتظار شنیدن هرچیزی رو در دنیا داشتم جز اون جمله:
گفت:
ــ اگه میشه اجازه بدین بغلتون کنم!!!! :(
بعد هم زد زیر گریه! اونم چه گریهای
چهره پوکرفیس بنده، دقیقاً زیر دوربین مداربسته و دستگاه شنود قدرتمند و سیستمی که هنوز خاموش نشده بود (برای دانشجویان آنلاین) و ... خلاصه خودتون حال منو تو اون موقعیت تصور کنین. نهایتاً یه جوری جمع و جورش کردم و کمی حرف زدیم و آخرش فهمیدم مرحوم پدرش یک عمر از «بروت» استفاده میکرده و منم اون روز «بروت» زده بودم (لعنت بر تو ای بروت دوستداشتنی!)
امان از این تداعی خاطرات با روایح.
البته این موضوع رو (حالت جاذبهای یا دافعهای) در آرامیس دوین تجربه نکردم هیچوقت. شاید به این دلیل که کمتر کسی از این عطر استفاده میکنه.
بهرحال یک معلم، هر عطری هم که بزنه ممکنه برای عدهای تداعی خوب داشته باشه و برای عده دیگری بد. مخصوصاً اگر روایح معروف یا کلاسیک باشه. اینجاست که شخصاً اعتقاد دارم یا باید اونقدر پولدار باشه که عطر بسیار گرونقیمت و تک استفاده کنه، یا اگه مثل من جزو اقشار زیر چارچوب (منظورم چارچوبیست که روی اون، نمودار خط فقر کشیده شده!) هست، لایرکردن تنها راهحل و به عبارتی میشه گفت از واجباته.
داشتم عرض میکردم . اونتوس انتخاب شد برای عطر اصلی. ولی مهم اینه که چی باهاش بزنم؟ آهان. یادم اومد. جایی یکی از عزیزان نوشته بود یک پاف باکارات رژ قرمز بزن بعد روش کلی اونتوس. ترکیب جالبی میشه. همین کارو کردم. بد هم نشد.
خب حالا وقت درست کردن «عطر همراه» هست.
سوال: «عطر همراه» چیه؟
پاسخ: هررررررگزززز!! (آهان ببخشید. از اتاق فرمان لنگه کفش پرت کردن تو صورتم!) عطر همراه همون شیشه پیچی 5 میل هست که عطر اصلی در اون، با آب مقطر زیاد ترکیب میشه و پراکندگی چندبرابری ایجاد میکنه. اینو یکی از قدیمیای دنیای عطر، سالها قبل بهم گفته بود.
به عبارت دیگه در زمینه استفاده از عطرها، ما با 2 مورد مواجه هستیم :
1) ماندگاری
2) پخش بو
که گاهاً دو پارامتر فوق، نقطه مقابل هم قرار میگیرن. یعنی ماندگاری خوبه اما پخش بو ناامیدکننده.
برای راه چاره این مشکل، فرمول خودم اینه:
ماندگاری: فرایندیست که در خونه و قبل از بیرون رفتن انجام میشه
پخش بو: فرایندیست که توسط شیشه «عطر همراه» و قبل از ورود به مقصد انجام میشه.
به عزیزانی هم که از شیشه اصلی و اورجینال استفاده میکنن و از پخش بوی اون راضی نیستن، پیشنهاد میکنم همین کارو انجام بدن (چون جای شیشه عطر توی داشبورد خودرو نیست) یعنی چندپاف از عطر اورجینال، داخل «شیشه همراه» بزنن و با مقدار زیادی آب مقطر (مخصوص تزریق) قاطی کنن و اگه دوست داشتن چند قطره هم فیکساتور. به پخش بوی انفجاری خواهند رسید.
خلاصه اینکه شیشه کوچولو رو گذاشتم جلوم. یک میل اونتوس بس بود. دیگه چی بریزم؟ آهان یک قطره کلایو کریستین ایکس فور من هم بد نیست ولی نباید زیاد بشه. دیگه چی؟ آهان. دو سه پاف باکارات رژ هم زدم توش. بقیه هم آب مقطر تزریق. بعد هم گذاشتم تو جیبم و از خونه اومدم بیرون.
در مقصد:
قبل از ورود، شیشه رو تکون دادم تا رنگش سفید شیری شد و چند پاف به لباسم زدم.
طبق عادت همیشگیم که نیمساعت قبل از شروع کلاس، در دانشگاه حضور دارم، این بار چون برق خونه قطع شده بود زودتر رفته بودم. یکساعتی مونده بود تا شروع کلاس. از شانس عالی من، نوبت قطع برق اون منطقه بود و کلاسها هم با نیمساعت تاخیر شروع میشد!
یکراست رفتم طبقه سوم تو اتاق اساتید و تک و تنها نشستم و سرم رو با گوشی گرم کردم.
تق تق تق
بفرمایید
نفر اول: از خانمهای بخش آموزش طبقه دوم بود. گفت: ببخشید چه عطری زدین؟ عجب بویی راهرو رو برداشته
بهش گفتم هیچی! همون همیشگی :)
چند دقیقه بعد:
تق تق تق
بفرمایید
خانم دیگری از بخش آموزش طبقه اول: استاد بوی عطرتون همه جا رو پر کرده. عجب بویی!!!
چند دقیقه بعد:
تق تق تق
خلاصه کنم. تا زمان شروع کلاس 7 بازخورد عالی داشتم. حتی حاجآقایی که زحمت نظافت و آوردن چای رو میکشه هم بازخورد داد که بهبه عجب بویی!!!!
برقها اومد. 5 دقیقهای جلوی کولر با فشار باد زیاد ایستادم تا شاید پخش بو کمتر بشه و همزمان توی دلم میگفتم خدایا چه غلطی کردم! همون موقع رییس دانشگاه وارد اتاق شد. سلام کردم. بجای جواب سلام (که گویا از واجبات هم هست) چشماش گرد شد و گفت: عجب بویی!!!! (ایشون عطرباز قهّاری هم هستن) و خواست منو به صحبت بگیره که به بهانه دیرشدن کلاس از دستش دررفتم!
کلاس شروع شد. کلاسی 4 ساعته (با حدود نیمساعت استراحت وسط. اساساً جزو معلمین بیرحم هستم در این مورد) تا حد امکان فاصله رو با دانشجویان حفظ کردم. کلاس سنگینی هم بود. کلی سوال و جواب هم داشتیم.
آخرش گفتم اگه سوالی نیست درس تموم شده و میتونین تشریف ببرین که 3 دست همزمان بالا اومد به همراه یک سوال مشترک:
ــ استاد ببخشید! چه عطری زدین؟! عجب بویی!!!!!!
جواب ندادم و بلافاصله با لبخند گفتم خداحافظ و اومدم بیرون
پ.ن: تمام پافها روی سرآستین کت بود
از یک طرف بیکار بودم و از طرف دیگه جدیداً ادمین محترم، چپ و راست نظرات بنده رو مورد عنایت قرار میدن و تایید نمیکنن! دلم گرفته بود و گفتم اینبار با یک سوال برگردم.
[شوخی بود ادمین جان. دلگیر نشی یه وقت. میدونم اون نظر طولانی آخرم حاوی مطالبی بود که دردسر درست میکرد]
:)
راستش امروز صحبتی داشتم با یکی از دوستان در مورد روایح (و نه الزاماً عطرها)
مثلا همه میدونیم که نوزادان از طعم شیرین خوششون میاد. یا بوی بدن والدین آرومشون میکنه، طوریکه یکی از راههای رفع بیتابی نوزاد، قراردادن لباس پدر یا مادر کنار تختشه. یا انسان از دوره نوزادی از بوی وانیل و اسطوخودوس ملایم خوشش میاد و ...
زمان بزرگ شدنمون هم عطرها میان وسط. یکی رایحه چرمی دوست داره، یکی شرقی چوبی و یکی دیگه وانیلی و یکی هم مثل خودم روایح چایپر و ... همگی هم انتخابهامون رو «دوست داریم» و در بهترین حالت «شیفته» رایحه موردنظرمون هستیم.
اما یک نکته عجیبی که مطرح شد این بود کدوم رایحه انسان رو «مست» میکنه؟ منظورم از واژه مست ـ نعوذبالله ـ از جنس مسکرات و این چیزا نیست. منظورم سرگشتگی و این چیزا بود. یعنی رایحهای که با بوییدنش گویی ردپایی از گمشدهای (که خودمون هم نمیدونیم چی هست) پیدا کردیم.
دوستم که اهل مطالعه و عرفان و این چیزاست حرف عجیبی زد که امروزم با فکرکردن به حرف اون گذشت و بد ندیدم باهاتون به اشتراک بذارم.
گفت ببین سهیل. اگه به عطرها باشه سلایق متفاوته. حتی ممکنه یکی از بوی گل رز یا یاس خوشش بیاد و یکی نیاد (مثلا خودم که از بوی یاس بدم میاد) ولی یک عطر هست که نه تنها هیچکس ازش بدش نمیاد بلکه هر انسانی رو با هر سلیقهای مست و سرگشته میکنه.
بوی خاک نم خورده!!!
دلایلی که آورد حرفهایی بود از جنس:
انسان از خاک هست و به خاک برمیگرده و ...
خاک مادر همه ماست و ...
ما در رایحه خاک، گمشدۀ خودمون رو پیدا میکنیم و این چیزها بود
که چون حرفهاش از جنس باور (و نه علمی) بود فقط نقل قول کردم براتون
ولی از شما چه پنهون، امروز فکرم خیلی درگیر این موضوع شد.
خب من هم از روایح بعضی عطرها مثل شما خوشم میاد. ولی فقط بوی خاک نمخورده هست که منو مست و سرگشته میکنه. نه فقط من، که این موضوع رو از خیلیها شنیدم.
جایی خونده بودم که قدیمیا تکهای از کاهگل دیوار توی جیبشون داشتن و موقعی که کسی حالش بد میشد یا غش میکرد کمی بهش آب میزدن و جلوی دماغش میگرفتن. الانم تو روستاها همینطوره و برای کسی که حالش بده تامفورد جلوی دماغش اسپری نمیکنن!!!! همچنان بوی خاک نم خورده کار رو جمع میکنه.
حالا سوالم اینه:
آیا برای شما هم همینطوره؟
اگر عطرهایی با رایحه غالب خاک نم خورده میشناسین ممنون میشم ذکر بفرمایید بریم سراغشون ببینیم چیه داستان. اگر هم سراغ نداشتین مشکلی نیست. یه تیکه کاهگل هم کار رو راه میندازه، ارزونتر هم درمیاد :)
پ.ن: فقط تق هرمس رو خبر دارم تا حدی از همین رایحه استفاده کرده
امروز مطلبی دیدم از یکی از کارشناسان و اهل فن برای اینکه چه کنیم که عطرهامون خراب نشن.
خب همه میدونیم که گرما و رطوبت، مثل گذاشتن شیشه عطر تو داشبورد ماشین مخصوصا تابستون یا قراردادن در سرویس بهداشتی و حمام قاتل عطره و نیاز به توضیح بیشتری نیست.
اما نکتهای که برام جالب بود و نمیدونستم [و شاید برای شما نباشه و از قبل میدونستین] این بود که هوای داخل شیشه یا اکسیژن هم میتونه خرابکننده عطر باشه.
برای این منظور هرازگاهی باید شیشه عطر رو سروته نگه داریم تا نی داخل شیشه از مایع بیرون باشه و چند پاف بزنیم تا زمانی که کل هوای شیشه خارج بشه و هیچ مایعی بیرون نیاد.
از شما چه پنهون، بیکار بودم و دور از چشم همسر گرامی (که برخلاف من، زود میخوابه) هرچی شیشه عطر تو خونه داشتم آوردم (از شیشه اصلی تا اسانسهایی که سفارش داده بودم) و همگی رو سروته کردم و برای اینکه حروم نشه روی لباسم زدم!
حالا تصور اینکه رقص دونفره پنهالیگونز مستر سم با تراژدی لردجورج در کنار اخم وانمنشو و دریک اورلن و سرتکون دادن نگرانکننده آرامیس دوین، همگی با هم روی لباس چه کاری با آدم میکنه با شما!!!!
نمیدونم تا صبح دووم میارم یا نه! اگه زنده موندم یک سوال مهم دارم که فردا یا پس فردا میام و ازتون میپرسم.
اگرم شهید راه «اختلاط روایح» شدم که خب حلالم کنین :)
امیدوارم این موضوع به درد عزیزانی که (مثل من) از این موضوع اطلاع نداشتن بخوره و عطرهای گرانبهاشون به خاطر این موضوع خراب (یا حداقل بی کیفیت) نشه.
خاطره خارج از بحث:
حدود 10 - 12 سال قبل (زمانی که 40 ساله بودم) شبی همسرم مجبور بود برای پرستاری از پدرش (که الان مرحوم شده) بره منزل پدریش و من رو تنها بذاره. مثل همیشه کلّی سفارش کرد که مراقب خودت باش و قرصهات رو بخوری و شام نخورده نخوابی و این چیزها که در پاسخ گفتم:
«چرا فکر میکنی باید مراقب یه مرد 40 ساله باشی»؟
اونم پاسخ همیشگی خودش رو داد:
«مردها هرچقدر هم که بزرگ بشن بازم پسربچههایی هستن که اگه حواست بهشون نباشه کار دست خودشون میدن!!»
خلاصه اینکه اون شب من تنها بودم و مشغول مطالعه که نیمههای شب دیدم چندین مگس توی خونه جولان میدن. در حیاط رو باز گذاشته بودم که توری نداشت. حوصله مگسکش بازی نداشتم. یه راست رفتم سراغ قوطی پیف پاف و حسابی از خجالتشون دراومدم. اما هرگز فکر نمیکردم که این حجم از اسپری چقدر میتونه برای آدم خطرناک باشه. سیستم تنفسیم حالت قفلشدن پیدا کرده بود و جالب اینکه تا زمانی که بیهوش شدم هرگز تصور نمیکردم ممکنه از اسپری حشرهکش باشه! :)
صبح همسرم وقتی برگشت و وارد خونه شد با صحنه شوهری مواجه گردید که وسط هال خونه چهارچرخش هواست!!!!
حداقل درسی که این موضوع برام داشت این بود که به حرف همسرم رسیدم. یعنی ما مردها واقعاً نیاز به مراقبت داریم :)
ناگفته نماند از زمان مجردی (از 18 سالگی) که شهر محل سکونتم رو ترک کردم و رفتم دانشگاه، سالهای سال تنها زندگی کردم. اما نمیدونم چه حکمتی در این موضوع هست که بعد از تاهل، همسر نقش دیواری رو داره که باید هرازگاهی بهش تکیه کرد.
نتیجه اخلاقی: دوستان متاهل در این قسمت، چشمها رو ببندن که هوس تجدید فراش نکنن! اما مجردهای سایت، اگر روزی تصمیم به ازدواج گرفتن لطفا روی محکم بودن این تکیهگاه بیش از هر موضوع دیگری وسواس به خرج بدن. این هم از نصیحت امشب ما. نمیدونم چی شد بحث خراب نشدن عطر به اینجا رسید!
آهااااان. خواستم بگم امشب هم همون حس و حال اون شب رو دارم و کمی تنفسم به مشکل خورده. ولی مورد مهمی نیست. به عبارت دیگه اگه خواستین این کارو انجام بدین حداقل روی خودتون انجام ندین.
برم بخوابم که خستهتون کردم از هذیون گفتن
در آخر نقل قولی کنم از زبون یکی از اساتیدم که نقل به مضمون اینطور میگفت:
مردها هرچقدر هم که بزرگ بشن بازهم همون پسربچه های دوران کودکی هستن، فقط اسباببازیهاشون واقعی میشه.
زمان کودکی تفنگ پلاستیکی دارن، بزرگ که میشن همون تفنگ، واقعی میشه (اشارهاش به کشور امریکا بود)
دوران کودکی با توپ پلاستیکی بازی میکنن بزرگ که میشن با توپ برند مثلا ویلسون
دوران طفولیت، دعواهای کودکانه دارن، بزرگ که میشن جنگهای بزرگ دنیا رو راه میندازن
دوران کودکی عروسکشون رو بغل میکنن، بزرگ که میشن یه گوگوری مگوری گیر میارن و ... (فکر کنم منشوری شد!! ادمین جان حواست باشه اگه نیاز بود خط آخر رو حذف کن)
شب بر همگی خوش
لایرینگ ؛ لیر کردن ؛ لایه کردن ؛ همپوشانی عطر یا هر اسم دیگری
چیزی که علیرغم موافقین زیادش، مخالفین سرسخت هم داره که صد البته نظر هر دو گروه کاملاً محترمه
راستش این سوال شاید اونقدرها هم مهم نباشه. از شما چه پنهون، حتی دغدغه خود من(به عنوان سوالکننده) هم نیست!
اما ترجیح دادم بعد از سپری شدن روزهای پُر استرس و سرشار از اضطرابی که همگی تجربه کردیم، با یک سوال، چراغ اینجا رو دوباره روشن کنم.
به عبارت دیگه شاید بشه اینطور گفت که این سوال، سوالی است «از جنس فراموشی»
ممنون میشم عزیزانی که تجربههای موفق و پُربازخورد از همپوشانی عطرها داشتن، در اینجا به اشتراک بذارن.
البته تجربیات بسیار خوبی در کامنتهای صفحات مختلف اومده که خب پراکنده هست و فکر میکنم یکجا بودنشون میتونه برای خیلیها مرجع مفیدی باشه.
با سپاس
عرض ادب و احترام به همه اساتید
پیشاپیش تشکر میکنم بابت راهنماییهای ارزشمندتون در سوالات قبلی بنده
حضورتون عارضم که سالها قبل یعنی حدود 20 سال پیش که از آرامیس دوین استفاده میکردم (و البته الانم استفاده میکنم) اون زمان در کارخونهای کار میکردم که از شانس خوبم(!) در جوار سایت بازیافت زباله شهرمون بود! یعنی جایی که تمام زبالههای شهری اونجا جمع میشه و رایحه بهشتی عجیبی سراسر اونجا رو فرا گرفته بود! یادمه یه بار مامور بیمه اومد کارخونه، وقتی رفت به مدت یک هفته از شدت سردرد، چهارچرخش هوا بود و افتاد خونه و مرخصی استعلاجی گرفت! :))))
در همون ایام زمانی که وارد همون کارخونه معطر(!) میشدم، قبل از ورودم به بخش اداری، همه کارمندان متوجه میشدن که فلانی وارد شد. یعنی بوی آرامیس زودتر از خودم میرسید. امروز متاسفانه اینطور نیست و صد البته همگی در جریان هستیم که کیفیت سابق با امروز قابل قیاس نیست. تا اینجا رو که همگی میدونیم.
و اما بریم سراغ سوال اصلی:
چند وقت قبل دعوت بودم به شرکتی برای مشاوره. مدیرعامل همین که وارد اتاق شد، از جلوی در ورودی، بوی عطرش به مشام میرسید تا زمانی که رفت پشت میزش. در تمام مسیر (اتاق خیلی بزرگ بود) یک «خط بو»ی جالبی پشت سرش راه انداخته بود. مثل ردپای خودمون در برف.
از رایحهاش چندان خوشم نیومد (قبلا هم گفتم که دایره عطرهام خیلی محدوده و عطرهای ترند و گرون رو بهشون علاقه ندارم و به روایح نوستالوژیک علاقمندم)
مسئله من رایحه عطرش نبود. بلکه خط بوی اون عطر بود.
به نظرتون این دوستان چه میکنن که خط بو دارن؟ نحوۀ خاصی در استفاده داره؟ مثلا بخشی رو پشت گردنشون میزنن؟! یا مثلا جایی خوندم قبل از بیرون رفتن، کمی از عطر رو روی شونه میزنن و موهاشون رو شونه میکنن یا ...
خلاصه اینکه در این دنیای پر از هیاهو، که همگی درگیر مشکلات بسیار مهمی هستیم، این «خط بو» هم شده معضل بنده! واسه همین دست به دامان عزیزان شدم.
من خودم همیشه پس از استحمام از عطر استفاده میکنم. روی پوست (مطلقا روی لباس نمیزنم) زیر گردن منطقه زیر حنجره. پشت گوشها و کمی هم روی نبض ساعد. شاید من اشتباه میزنم. شاید باید روی لباس هم بزنم. شاید...
حتی بعضی وقتها قبل از استفاده کمی اون مناطق رو با کرم چرب کردم بعد عطر زدم ولی هیچکدوم فایده نداشته. ضمن اینکه پس از پاف کردن عطر مطلقا روش دست نمیکشم.
اینها کلیات عطرزدن بنده بود.
آیا من نحوه استفاده از عطرم اشتباهه که خط بو ندارم؟ چون واقعاً در این زمینه اطلاعاتم محدوده.
ممنون میشم دوستان راهنمایی بفرمایند تا بنده و دیگران در مورد «نحوه درست استفاده از عطر» بهترین استفاده رو ببریم
با سپاس فراوان
پسرم در یکی از کشورهای اروپایی مشغول به تحصیل و زندگیه. چند وقتیه که گیر سه پیچ داده برای تولد باباش یه کادو بخره. به نظرتون بگم از اونجا یک ادوکلن اصل بگیره؟ یا وجهش رو بفرسته و من اینجا بگیرم؟ (لازم به ذکره دعوای پدرپسری که این کار رو نکنه و هیچ پدری انتظار از فرزندش نداره و این جملات کلیشه ای چندماهی از وقت ما رو گرفته)
درنهایت به نظرتون خرید عطر از کشوری مثل سوییس یا اتریش معقول تره (چون شنیدم اونجا خیلی گرونتر از ایرانه) یا نه
پیشاپیش ممنون از پاسختون
وقت بخیر دوستان.
مشخصات:
آقا
50 ساله
استاد دانشگاه
پوشش: اکثراً کت شلوار و رسمی
عطرهای مورد علاقه : آرامیس دوین ، وان من شو و دریک اورلن (که خب بر اساس سن و سال دور از انتظار نیست)
طبیعتاً برای سر کلاسهام از هیچکدوم از موارد فوق نمیتونم استفاده کنم. شاید به دلیل تندی یا تلخی بالای اونها و همچنین بسته بودن فضای کلاس درس
ضمناً به شدت از بوی لالیک انکر نویر بیزارم و زمانی که هدیه گرفتم به یکی از دوستان دادم .
یکی از همکاران هم که بلک افغان استفاده میکرد، طفلکی هر زمان وارد اتاق میشد حالت تهوع باعث میشد سریع اتاق رو ترک کنم
(ضمن ادای احترام به هردو کار ارزشمند فوق، صرفاً خواستم عرض کنم از هر بوی تلخی خوشم نمیاد)
دوستان اهل فن چه پیشنهادی دارن؟
ترجیحاً رایحه تلخ مدنظرم هست اما نه خیلی تند
بدون مشابه یا کمترین میزان تشابه با عطرهای دیگر مخصوصاً عطرهای ترند شده که هر کسی میپوشه (متوجه منظورم که هستین)
بدون آزار و اذیت در مکان بسته
به عبارت دیگه دنبال یک امضاء هستم برای محل کار
پیشاپیش ممنون از پاسخگویی شما عزیزان اهل فن
تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.
هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.