1 سال پیش 4

صدای خنده ی زنی در تاریکی

آمیریس فم 

 

- چرا یک عطر زنانه را میپوشی ؟ 

ته لهجه ای صابونی-تمیز در پرده ای سفید و نورانی ، به پوست تن انسان زیبنده است. عسل بر زخم گذاشتن و ترمیم ملالت . بطری آب گوارا در دست زندانی مصلوب . شکستن دانه ی برف بر پنجره ی اتاق شیمی درمانی کودکی ۱۱ ساله از آبادان که برف ندیده بود.گفت : عمو جون! چه خوشگله؟ من بغض خود را درجشم و کلو حبس کردم. پرستار نتوانست. در آغوشش کشید .   تصویر ماه بر‌ برکه ی بیجان. 

چه کسی این ها را نمیطلبد. چه کسی را مهربانی از پای در نمیاورد؟   

 

۵.۵ از ۱۰ و به غایت خوشبو . 

 

 

--- موظفم توضیح بدهم . اینکه چرا پاسخ نمیدهم. روزی ۲۰ ساعت کار میکنم.  پاسخ به یک سوال یعنی باز کذاشتن دربی برای وسالات بعدی . شرم میماند بر چهره ام. بیش از اکنون.  دستبوستان هستم. حتما میپذیر عذر من را. 

صدای خنده ی زنی در تاریکی
کامبیز سخی
کامبیز سخی
1 سال پیش

بسیار کار خوبی میکنی :)

شما قبلا تدریس ات را کرده ای . شاگردانی توانا آموزش داده ای . پاسخ ها را تفیض کن به ایشان . خداراشکر و سپاس تعدادشان نیز بسیار است .

محققین خوبی در این خانه داریم که جوان اند و پویا و جویا ایضا مهربان و سخاوتمند .

همه که مثل شما و حقیر ، پیر و فرتوت نیستند :) همین مقدار انرژی ای هم که برای ما مانده جای شکر دارد :)

ممنون بابت حضور مستمر ات . این روزها این خانه درخشان تر شده ست با نورافشانی ی شما .

پایدار باد انشاله

ایکاروس
ایکاروس
1 سال پیش

تصدقتان قربان. برادر نجیب . امید به دیدار در ساعتی که شیطان  به یهودا گفت :  این قفل که بر قلب گذاشته ای چیست ؟ و یهودا پاسخ داد : زخم . از زخمهایم من وارد نتوان وارد شد . دیدار به وقت زخم و جراحت . مردان نیک در زخم ها پدیدار میشوند  . مردان نیک ، زخم شمارند و مرهم گذار . خدارا شکر از جانب زخمهایی که ما را آشنا میکنند با یکدیگر  . 

کامبیز سخی
کامبیز سخی
1 سال پیش

آری !

زخم هایی که آشنا میکنند ما را با یکدیگر .

امید به دیدار و وجود ات پایدار در کشاکش زخم ها

کامبیز سخی
کامبیز سخی
1 سال پیش

مطلبی به یاد آمد . پر حرفی ام را ببخش که شرایط مدروک است .

گویند گوزن سرگله چو معزول شود و فراقت حاصل کند دخول به انبوه درختان کند و بسیار بگردد تا بیابد تنومندترین ِ ایشان را . سپس بایستد و ساعتها تفکر کند حین دوختن ِ چشم به آن درخت . چه میگذرد ، خود میداند . شاید مرور کند خاطرات را و قوانین را . سپس به هوش آید و با نهایت قدرت بر درخت کوبد به قسمی که خلاصی نتواند ! خسته گردد لیک مقاومت کند بر نشستن ! می افتد و میخیزد ! تا جان رها گردد .

زندان در زندان ! و چه نامردمی ها که تجربه نشود !

پر حرفی بود برادر بزرگوار . ببخش . نیاز به پاسخ نیست به صوت بلکه به نگاه !

فدای تو

Amyris Femme
برای ثبت نظر لازم است وارد سایت شوید و یا در سایت ثبت نام کنید
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟