Filippo Sorcinelli - Reliqvia

فیلیپو سورسینلی رلیکویا

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-45581
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی :
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : نامشخص
کد کالا : ATR-45581
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    9
  • نمی پسندم
    5
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    7
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    1
  • رسمی
    8
تعداد رای های ثبت شده : 49
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

Filippo Sorcinelli Reliqvia - فیلیپو سورسینلی رلیکویا

از اسانس های بکار برده شده در این عطر می توان به درخت کاج ، ادویه گل میخک ، شکوفه پرتقال ، آمیریس، صمغ درخت مصطکی، نعناع هندی ، چوب صندل سفید ، چوب کشمیر ، چوب گایاک، روایح دودی، پرتقال، جوز ، تنباکو ، لامی ، انگور فرنگی سیاه اشاره کرد.

برند فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه درخت کاج ، ادویه گل میخک ، شکوفه پرتقال ، آمیریس، صمغ درخت مصطکی
اسانس میانی نعناع هندی ، چوب صندل سفید ، چوب کشمیر ، چوب گایاک، روایح دودی
اسانس پایه پرتقال، جوز ، تنباکو ، لامی ، انگور فرنگی سیاه
نمره کاربران
Reliqvia-فیلیپو سورسینلی رلیکویا
رایحه
8.7
10 رای
ماندگاری
8
10 رای
پخش بو
7.9
10 رای
طراحی شیشه
9.2
10 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (14 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
هرچه پنجره ها را گشودم
و در ها را باز ،
تاریکی از خانه نرفت..


صدای آیفون در خانه پیچید
از سفره ی پهن شده ای که مادرم بر آن نخود پوست میگرفت گذشتم، دسته ی آیفون را برداشتم. مرد بود و پشتش به لنز آیفون. پرسیدم : کیه ؟
نام مرا گفت. با صدا و لحن خودم. چرخید . در لنز خیره شد . گفت منم. باز کن. با وحشت و عجز ، انگشت چکاندم بر کلید آیفون. جای آنکه درب خانه گشوده شود ، از سینه ام دری باز شد و از سینه ام کسی بیرون آمد . تاریک شد . یا نیمه تاریک. نیم رخ از چهره اش را دیدم. گفت: شمع نداری ؟ با وحشت کابینت را نشانش دادم. شمع را گشت و شمع را یافت. کبریت زد ، تاریک تر شد . گفت : هنوزم از نور میترسی ؟ چشمهایم را بستم ، اتاق روشن شد . اتاق نبود اما، درون جمجمه ای بودم، اطرافم پر بود از پوسته های نخود و شمع های تا به انتهای سوخته . گفت بیرون بیا از سرت. بیرون بیا از سرت. پای از جمجمه ام بیرون کشیدم، از سر خودم بیرون آمدم، جمجمه ، چشمهایش را باز کرد ، گفت : بالاخره اومدی بیرون. ایستاد و از پنجره ، آپارتمانی را نشانم داد ، مردی تنها در آپارتمانی پوشیده از پیچک و تاک، پشت پنجره بود . بافته ای یشمی به تن داشت، چهره اش میدرخشید از خرسندی و شادمانی و به گلدان ها آب میداد. گفتم اون هم که منم. خودم را که از جمجمه اش بیرون آمده بودم ، تنها گذاشتم ، به در آپارتمان رو به رو رفتم ، انگشت بر زنگ آیفون گذاشتم ، گفت کیه ؟ گفتم : خودمم باز کن ، منم. کلید بر شاسی آیفون گذاشت و تاریک شد .

،،،،،،،
صمغ ِ معطر ، نیم اندام از مرکبات و نیم تصویر از خاک و پچولی ، بویی کهنه اما رسا ، چنان ردی به جای مانده از بخور ، اندکی نمین ، شاه چهره ای آروماتیک از چوب نمور .. خرسند از شادمانی ِ فراموش شدن ، با نشری متسع و چشمگیر .
۹ از ۱۰

.....
من در هیچ کجای این فضای مجازی از آخرین تاریخ کامنت قبلی نتوشته ام و نخواهم نوشت.
این را هم به یادمان دوستان گذاشتم. تا سالها بعد . تصدق تان
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
101 تشکر شده توسط : Rezvani مهدی میدان
با نوشته تان اشک در چشمانم غلتید، درود بر شرف شما جناب ایکاروس، نگاه به درون اصلی ترین راه کمال است.
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : IRRO حامی
دوستان ما بیداریم ایا!!!
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : آرامیس Dragon
سلام اقای دکتر عزیز، خیلی منتظر بودیم ....
خوشحالمون کردید
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : علی رشوند حامی
سلام جناب ایکاروس، تمام ذوق و خوشحالیم از بازگشت شما رو چند خط آخر کامنتتون از بین برد

امیدوارم که نظرتون عوض بشه و از حضور شما بهره ببریم،ان شاء الله که همیشه شاد و سلامت باشین در کنار خانواده محترم
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : m.sheykhzade حامی
میفهممت
خیلی وقته منتظرت بودم. اما تصمیمتو میفهمم . بهش رسیدم
به امید دیدارت
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : سلطان عطربازهای ایران و توران حکایت دوست
سلام
هرچقدر با خودم کلنجار رفتم که کامنت ندم نشد
من هیچ وقت نه از مریدان آقای ایکاروس بودم و نه عرض ارادتی به ایشون کردم ولی واقعا نمیشه منکر دانش بی نهایت ایشون در زمینه عطر شد همچنین قلم شیوای ایشون در زمینه نگارش مطالبی اینچنین ! خودم در کامنتی به آقای افتخاریان گفتم ریویو هایی که جنبه تصویر سازی و هنری داشته باشه رو خیلی نمیخونم ولی آیا میشه این متن و نخوند و رد شد؟ خیلیا تو این چند وقت گذشته خواستن که اینگونه باشند و نشد خواستند عطر و هنر و به هم پیوند بدن ولی عطر به حاشیه رفت و یه تصویرسازی ذهنی یه خاطره گویی بیشتر از آب درنیومد و تعارفات معمول بین همدیگه!
در آخر فقط میشه گفت سلطان تویی بقیه اداتو درمیارن
کهنه نقاب زندگی تا شب رو صورتای ماست ....
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : Eli aa Mehdi
سلام خیر مقدم دکتر عزیز ،خواهشا نرو و بمان و ما رو از تجربیات و اطلاعاتت بهره مند کن ما بی صبرانه منتظر ریویوهای گرانبهایت هستیم،دوستدار تو هستیم🌹
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
به به ایکاروس کجایی ناپیدایی . حداقل پیجی چیزی معرفی کن دوستان از راهنمایی شما استفاده کنن
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
سلام مجدد به جناب ایکاروس،در یکی از آخرین کامنتهایی که گذاشتین اینجور نوشتین ⁦از دوستان عاجزانه خواهش میکنم حالا که مبالغ عطرهای با کیفیت سر به آسمان ساییده سراغ برندهای اماراتی نرن
اینجا منظورتون از برندهای اماراتی کدوم برندهاس؟آیا اجمل آرماف و رساسی جز اینها هستن؟ممنون میشم جواب بدین.
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : سلطان عطربازهای ایران و توران حکایت دوست
درود بر جناب ايكاروس
حضور مجدد جنابعالي چگالي نظرات مندرج در سايت وزين عطرافشان را دو برابر ميكند و براي اعضاي كم تجربه آموزنده و دلگرم كننده خواهد بود.
سپاس از شما

26 آبان 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
سلام آقای دکتر

خوشحالم که سلامتین و از خودتون یه اطلاعی به ما دادین.
من همش تو این مدت که کرونا بود نگران پزشکای بنده خدا بودم و البته در این محفل نگران شما.

پاینده باشین. البته اگه به این جمع برگردین خیلی ما رو خوشحال کردین.
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : رضا قهرمانی حامی
درود بر دکتر مدارای عزیز عرض ادب و احترام .
چقدر جای خالی تان احساس میشد ، تشکر از اینکه دوباره به جمع ما برگشتی 🌹🙏
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : الناز dani
با سلام خدمت دکتر مدارای عزیز
چند روز پیش در لایو اینستاگرامی از معروفترین بلاگر ایران، البته تا اونجایی که من میشناسم، سوالی پرسیده شد مبنی بر اینکه پادشاهان و سران کشورها چه ادکلنی استفاده میکنن، جواب این بود که من چه میدونم برید از خودشون بپرسین، این تا اینجا بماند
چند وقت پیش با یکی از ادکلن فروشهای بسیار خوب شهر همدان صحبتی در مورد شما پیش آمد ایشان گفتن که در جلسه ای که در شمال ایران در حضور شما بودن در مورد اینکه به یکی از کارگاههای زیرزمینی در آمریکا که برای سران مختلف کشور ها و پادشاهان عطر تولید میکنن رفته اید و ... این هم تا اینجا
من فعالیت چندانی در این سایت ندارم هر چند برای دوستان و اطرافیان همیشه معرف این سایت هستم، فقط در حد تشکر و یا نظری بسیار کوتاه در مورد ادکلنهایی که تست داشتم که البته سواد بیشتری هم ندارم
خواستم بدونید یکی مثل من که در مقابل سواد دوستان هم چیزی برای عرضه نداره چه برسه به شما، هم میدونه که شما بهترین منبع از همه منابع عطر سازی رو یکجا با هم دارید
بعضیها فقط بلاگرن، تازه اگه باشن!!!
بعضیها از شیمی عطر سر درمیارن، تازه اگه بیارن!!!
بعضیها کمی در مورد تاریخ و فلسفه و... یک عطر میدونن اما شما همه رو واقعا در حد کمال خودش دارین که البته همه اینها رو خودتون میدونید
فقط امیدوارم روزی که تصمیم به برداشتن گام چهارم اسفار اربعتون گرفتین من هم حضور داشته باشم و از خورشید وجود شما باز هم بهره ببرم، به امید دیدار، استاد عزیز
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : m.sheykhzade حامی
سلام ایکاروس عزیز ، من وقتی عضو سایت شدم که دیگه نمی نوشتید ، اما من همیشه شما رو میخوندم ، هرجایی رو که فکر کنید گشتم ببینم جایی ردی نشونی از شما پیدا میکنم یا نه؟ حتی خواستم به ادمین محترم سایت بگم چطور به این همه دلتنگی و صحبت درباره ایکاروس واکنش نشون نمیدید؟؟؟ هنوز هم از ادمین این سوال رو دارم به علاوه اینکه چطور میتونن اینقدر در برابر کامنت شما خونسرد باشن؟؟؟؟ شاید هم پیامی خصوصی دادن شاید!!! اما نباید سکوت مدیریت سایت در این حد باشه قطعا
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : محمدرضاسپهی حامی
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
ما همیشه در تلاش هستیم بستری مناسب , حرفه ای و دوستانه برای دوست داران عطر فراهم کنیم .
امیدوار هستیم فعالیت دوستان بیشتر شود و در این راه تلاش می کنیم . با احترام
سلام بر استاد ایکاروس
چقدر جای خالی شما حس میشه .امیدوارم که باشی واز قلم شیوا و علم شما دردنیای پرفیوم استفاده کنیم
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
سلام به ایکاروس گرامی . جالب نیست که همه چی در این زمانه مجازی شده و توفیق آشنایی رو در رو و حقیقی با خیلی از دوستان نصیب ما نشده بنابراین نمیشه قضاوت درستی از افراد و نوشته هاشون کرد . با اینکه شما و نوشته هاتون موافقین و مخالفین خودش رو داره ولی شخصا همیشه از نوشته هاتون بهره مند شدم و دوستشون دارم. چندین بار هم ایمیل فرستادم ولی دریغ از جواب. مدتهاست منتظر نوشته های شما درباره عطرها هستیم . امیدوارم بعد از مدت طولانی باشید و همه بچه های عطردوست رو از دانسته ها و نوشته هاتون بهره مند کنید.
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
دکتر جان خوش آمدی یه گونی عطر جمع کردیم رویوهاشو از زبونه شما بشنویما تقصیر خودتونه غایب بودیید باید جبران کنید برامون با آرزوی بهترینها برای شما🌹
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : Neurostyle حامی
جای ریویوها تون برای خیلی از عطرها بخصوص عطرهای زنانه که کمتر بهشون پرداخته شده واقعا خالیه بی صبرانه منتظر برگشتتون هستیم
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : Mehdi فاطمه فیضی
بزرگترین ِ استادها در دنیای عطر
و ای کاش میتوانستم بگویم دنیای معطریت
که این دنیا بیشمار بزرگتر است و استادی اش سخت
حدس ام درست بود اما !
مگر میشود از عطر دانست و از معطریت ، نه ؟؟
مگر میشود عضوی از اعضای این جمع کوچک بود و سپس فراموش کرد و رفت ؟
میدانستم هر روزه حاضری
اما نمیفهمم چرا از خود ، غایبی
خود ، گفته ای هنوز گرفتار ظلمتی
و چه عجیب ظلمتی ، که اینهمه نور که بیشمار دوستان ات به سمت تو میفرستند ، دنیای تاریک تو را ذره ای روشن نکرد !
بیشمار دوستان از نظر ات تشکر کرده اند و لب به ثنا گشوده اند
من ِ درویش ِ خاکستر نشین نه تشکر میکنم و نه ثنا میگویم
که پیام ات نه تشکر دارد و نه ثنا !
حال اینکه به وضوح میدانم که میدانی ، کمتر کسی وسعت مهر ِ من و ارادت ام به تو را دارد
مطالبی را که تا کنون برایت نوشته ام ، حتما خوانده ای
در این لحظه به این میاندیشم که معدود بدخواهان ات ، تا چه حد سنگین بوده اند که هر چه ، روز به روز ، بر تعداد دوستان ، خیرخواهان ، ارادتمندان و ملتمسین حضورت در این جمع افزوده و وزین میشوند ، باز هم کفه ی ایشان در این میزان ، ذره ای حرکت نمیکند !
این چه ظلمت است که این بیشمار نور که درصد ریزی از آن ، زندگی ها را از شدت نورافشانی ، میسوزاند و خاکستر میکند ، نتوانست سوسوی راهیابی تو از تاریکی باشد تا به سمت منبع هدایت ات کند ؟؟
این چه کینه است که این بیشمار مهر نتوانست ذره ای از آن ، پاک کند ؟
این همه شمع که دوستان برایت نوراندند ، ذره ای پیرامون ات را روشن نکرد ؟
این چه سیاهی ست که شسته نمیشود به آب مهر ؟
به کدام ملت است این ، به کدام مذهب است این
که کُشند عاشقی را ، که تو عاشق ام چرایی ؟
رسم عاشق کشی رسم مردان مرد نیست
و تو که اهل معطریت و اهل سخنی
و چون سخن از دل برخیزد ، اهل دلی
چنین تناقض ، مجهولی ست که مدروک ندارد !
و اگر میزان را می آزمایی ؟
سهم ات هرگز به این مقدار سنگین نبوده است
و اگر پاسخ این مقدار مهر ، سکوت است
پس از محبت ، ندانی !
گاهی به پشت سر نگاه کن
گمشده ای اینجاست
در انتها ، سلام میگویم
به امید سلامتی و نور برایت میفرستم
شاید خاکستر این درویش
چراغ ات را روشن کند
تا به خانه برگردی
امید به مهری دارم که برایت ارسال شد
که از این روشن تر ، سراغ ندارم
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
درود

گفتی:
« من در هیچ کجای این فضای مجازی از آخرین تاریخ کامنت قبلی نتوشته ام و نخواهم نوشت»

ولی امروز نوشتی!!!

همین امروز همین جا به خاطر عشق روزه ات را شکستی

عشق خطرناک است
خطرش را به جان بخر...

بدرود




26 آبان 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : Eli aa Sajjad
سلام خدمت ایکاروسِ عزیز و دوست داشتنی
مدتی اینجا بودی رفته رفته همه را عاشق خود کردی و به ناگهان رفتی که از رفتنت شاکی نیستم چون حق را به چشم می دیدی و یارای گرفتنش را نداشتی و اینک بعد از مدتها با آمدنت چنان نوری به جمع تابید که همه را مبهوت خود کرد،بیش از این عاشقانت را منتظر نگذار،خود بهتر میدانی که نیش و نیش بازی بعد از تو پدیدار شد و نثر و نقد تجربی عطر با تو رونق گرفت،مطمئنا شکسته شدن پای مغلطه گران و شکسته نویسان و خزعبل نویسان تنها به وسیله قلم تو شدنی هست ...
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
بسیار خوشحالم، بسیار زیاد، بوی عطر حضور شما در سایت پیچیده، سرتان سبز و دلتان خوش ایکاروس عزیز و گرانقدر
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : پيمان محمود صفدریان
ایکاروس جان...ایکاروس جان...
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : Sherlock_Holmes221b حامی
سلام بر دكتر عزيز
مسلما تاثير شما در ارتقاء دانش عطر و عطر شناسى انكار ناپذير است.
در صورت امكان در تصميمتان تجديد نظر فرماييد تا اين جمع عاشق از دانشتان بهره مند شود.
در هر حال تصميم جنابعالى هر چه كه باشد قابل احترام است.
ارزوى موفقيت دارم برات و شخصا از ريويوها و نگارشت بسيار لذت بردم.
يا حق
26 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : Zizo حامی
ای خوش ان دل که مسیحا نفسی می اید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میاد
دل عاشقاتو نشکون یجورایی از همه چیز و همه کس دل شکسته ایم امیدم به این سایته که و هی چشم چشم میکنیم تا زعیم و‌ پیر وارد شود و‌ پرده در افتد بیا که تشنه صفا و‌ محبتتیم بیا استاد التماست میکنم بیا استاد
27 آبان 1400 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : سیامک m.sheykhzade
سلام دکتر ایکاروس
قسمت اول رو با جون و دل خوندم عشق کردم
پاراگراف دوم تا رسیدم به نخواهم نوشت ... حالم گرفته شد دوباره اسمان دلم گرفت
آخه چرا ؟
قبول کنید برای درک دوستارانتان سخته
27 آبان 1400 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : امیر حامی
عرض ادب دکتر ایکاروس امیدوارم با تجدید نظرتون اجازه بفرمایید ما از دیس های معطر جنابعالی و استاد سخی همزمان بهره مند شویم پاینده باشید
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
دوست عزیز و نیک نهاد ام
من شاگرد ایشان هم حساب نخواهم شد
از لطف شما و دیگر دوستان مهربان و بنده نواز ام متشکرم
عرض میشود عقیده ی حقیر بر این است که هر گل بوی خود دارد
شما نخواهید توانست دو شخص کاملا برابر را در این هنر تشخیص ، مشخص و معرفی کنید . کل ِ حاضرین .

هر کدام از دید خود و بینی ی خود میبینند و میبویند
و نظر هر شخص ( همه ) لطف خود دارد
اگر فقط من بنویسم ، دیگر کسی نمیخواند
فقط ایکاروس بنویسد ، دیگر کسی نمیخواند
و یک به یک همه ی دوستان ایضا .
لذت ، در جمع است
یکی معرفی میکند یکی رایحه میگوید یکی خاطره مینویسد یکی شعر یکی شرح یکی وصف یکی حال یکی قال
و همه حول رایحه میچرخند
و از آن مهمتر : حول رایحه باز
که تا انسان نباشیم رایحه پشیزی نمی ارزد
اصلا به تن نخواهد نشست
شما بهترین رایحه را بر تن بدترین انسانی که میشناسی تصور کن !
و اما
برخی حتی یک جمله مینویسند : " خوب است "
همین دو کلمه هم خوب است
تنوع که نباشد خسته کننده میشود
و هیچکس از هیچکس تقلید نمیکند
که تقلید ، کار بی وجودان است
اشخاصی که از خود وجودی ندارند و نیز رضایتی از خود ، تقلید دیگران میکنند
یا این به دیگران منتسب میکنند .

من برای دکتر مدارا احترامی بیشمار قائل ام
که بیشمار قابل احترام است
اما این کار ایکاروس را نپسندیدم
بنظر من ِ حقیر ِ نادان ِ کم سواد ، وزین نیامد
یک نفر یا غایب است ، یا حاضر است
یا دوستان اش را علاقمند است ، یا خیر
یا رفته است یا برگشته است
رفته و مانده هر دو قابل به احترام اند
اما در این مورد تکلیف معلوم نیست
و بلاتکلیفی بدترین درد در این دنیاست از نظر من
شک ندارم هر روزه حاضر است
لیک آیا این همه عاشق را دوست ندارد ؟
یا لایق ندیده است ؟
دکتر مدارایی که من شناختم " نمیتواند " این باشد
من که قابل نیستم اما با همین ناقابلی غمگین شدم
اما آرزوی سلامتی ، نور و " حضور " برایش دارم
بار دیگر از لایق دیدن من ِ کوچک در کلام خود سپاسگذارم
این سایت مفتخر است که بیش از ده استاد بزرگ ( حاضر ) این هنر در خانه دارد از زن و مرد
که همگان ایشان را میشناسید و همه ی ما به ایشان مفتخریم
و حتی مشابه تنها یک نفر از ایشان در هیچ کجای دیگر یافت نمیشود
ایکاروس نیز این میداند و همین است که تاب دل کندن ندارد .
امید که با حضور اش دیگران و خود را شاد کند .
با ارادت
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : عباس بهرامی رضا یگانه
سلام جناب سخی
با شما موافقم
اما نظر بنده حقیر :

این بحث واقعا داره خسته کننده میشه و به نظرم داره از حوصله این سایت که اهداف دیگری رو دنبال میکنه خارج میشه ،

اینجا عطر معرفی میشود یا شخص؟؟؟

تنها دلیل دنباله رو بودن یک شخص در اینجا ، ضعف دانش کاربران در حوضه روایح هست و بس.

من کاربر سایت عطرافشان هستم
از نظرات دیگران استفاده میکنم ، نظرات خود را هم بازگو میکنم

ولی !!!

از حس برده بودن و بت پرستی متنفرم .
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : Rashed S 1991 Kambiz
من خودم در ستایش کامنت آخر آقای ایکاروس در این صفحه نظرمو نوشتم ولی مطلبی هم که جناب IRRo عزیز نوشتن قابل تامله ! ممکنه خیلی از طرفداران آقای ایکاروس با شما مخالف باشند ولی کلا قشنگ گفتی دم شما گرم . البته نظر خودم هم همین بود که دیگه ادامه نداشته باشه ولی خب کامنت شما دوست عزیز جای تشکر داشت . پاینده باشی.
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : IRRO
درود برشما ایرج عزیز...
از اینکه به نوشته ی کوچک من اشاره کردید سپاسگزارم اما لازم میدونم یه توضیح کوچیک در مورد چگونگی، چرایی و درون مایه های اون عصیان خدمت شما ارائه بدم.
خیلی خیلی خلاصه :
ایکاروس، فرزند ددالوس هست... ایشان به پسر خود تاکید میکنه که به هیچ وجه بلندپروازی نکن، از خودشیفتگی حذر کن، بر غرور خود مسلط باش، حدود و شرایط رو بشناس و بر حسب اونها حرکت کن...
اما ایکاروس دچار خودبزرگ بینی، میل، هوس و خودشیفتگی میشه و به سمت خورشید پرواز میکنه و در همین بلندپروازی بال‌هاش که از جنس موم بودن ذوب میشن و او به داخل دریایی عظیم سقوط میکنه (که اسمش متاسفانه از یادم رفته)
البته ایکاروس به کسی که میل به دانستن و کشفِ بیش از حدِ انسانِ عادی رو داره هم تشبیه میشه! کسی که در این مسیر بالهاش رو از دست میده نه زیر اهرم بزرگ بینی!

من فقط تشبیه انجام دادم و اون تشبیه آبستنِ هردوی این زاویه هاست! هم ایکاروسِ خودشیفته! هم ایکاروسی که فقط برای میلی که به دانستن بیش از حد و بروز دانایی داشت بالهاش رو از دست میده و مورد سرزنش پدر قرار می‌گیره!
اما این تشبیه قبل از من توسط خود جناب مدارا تایید شده!
ایشان قطعا با آگاهی و علم چنین نیک نِیمی رو برای خودشون انتخاب کردن. حال کدام یک از این زوایا مدنظرشون بوده؟ فکر کنم مشخص باشه!

در واقع من در نقش یک همدرد و آگاه از داستان با شرایط روبه رو شدم. همین. قضاوتی نداشتم. نمره ای ندادم و خط کشی به دست نگرفتم.
چه بسا من خودم رو هیچگاه در چنین جایگاهی ندیدم و نمی‌بینم
نه در قبال ایشان، بلکه در قبال هر شخص و فرد دیگری


اگر توجه کرده باشید من اون نوشته رو زیر آرمی او لاورز درج کردم.
اما منظور من به نوشته خود جناب مدارا زیر اون عطر بود. نه تاکید بر ارتش عاشقان!!! ایشان در اونجا می‌نويسن 'یک پیش نویس از لاکان تهیه کرده بودم که اول جمله هام قرار بدم بعد دیدم اینجا جاش نیست'
اینجا جاش نیست رو من عمیقا درک میکنم!
برای همین نوشته ام رو ضمیمه اون مطلب کردم...
شاید اسم اون عطر خلط تفهیم ایجاد کنه.
من در ارتش عاشقان و سرباختگان هیچ نفری نیستم و نبودم و خالی از حس های اسطوره سازی هستم. هیچ کس برای من بت نیست. بلکه همه آدمیزاد هستن. برخی قابل احترام، برخی معلم، برخی دانا... برخی خشک مغز!
بت را سنگ باید و آدمی از جنس گوشت و خون است.
اما من از بیان جناب مدارا لذت میبرم و از علم ایشان آموخته ام.
تربیت من به گونه ای است که اگر کسی چیزی رو بهم آموزش بده همواره اون رو نه بت! بلکه محترم میشمارم.

اما در این پرونده خاص چیز دیگری هم اضافه میشه :)
من همیشه حس همدردی، درک متقابل و همراهی داشتم و دارم؛ با تمام کسانی که با شوق، انگیزه و میل های سبز و مثبت شروع به ترویج دانایی، آگاهی، علم، فلسفه، شعر و شعور میکنند اما با سردی آدمیزاد کج مغز، دژخیم صفتیِ نادان ها، طبیعت مستهجن جهل، اطوارِ دجال گونه ی کم بین ها و خشک مغزی عوام گونه ی افراد،، دلسرد و برای همیشه غیب میشن!

جناب روحانی عزیزم. ما استاد غیب کردن آدم های مهربانیم
استاد راندن، دل شکستن، آزردن، کنایه زدن و قضاوت کردن
ما استاد تو سری زدن هستیم
استاد پشت چشم نازک کردن
استاد توپ و تشر...
کسانی که از دورن هزارن بار پوچ تر از ماهیت لغتِ پوچ هستند چنان لطافت های عقلانیت رو با شلاق منفور جهل زخمی می‌کنند که اگر فولاد آب دیده هم باشید می‌شکنید...

شکستن آدم ها دیر،، اما یک بار و همیشگی است جانم.


مدارا شاید بخاطر غرور... شاید بخاطر خودبینی...
اما شاید بخاطر دل شکستن... شاید بخاطر ناامیدی اینجا را رها کرد
ناامیدی جانم... هندسه ی قلب آدمی رو به قهقرا میبره
ناامیدی زهری است که توسط آدم های سمی به خورد دیگران داده میشه

بگذریم... که از این یکی کتاب ها باید نوشت
اما چکیده ی حس من نسبت به تمام افرادی که دلسرد شده اند شعر باشکوه خانم شیمبورسکا است...
در سنگی را میزنم...! منم. اجازه ورود بده.
من دری ندارم... سنگ می‌گوید!

جناب روحانی عزیزم باز هم از شما تشکر میکنم و ممنون بابت اینکه به گفته و نوشته های کوچک بنده توجه می‌کنید.
من برای تمام شما عزیزان جهانی خالی از قضاوت را آرزو میکنم...
جهانی که در اون جهل قدرتمند تر از عقل نیست و بدنظران اجازه نشخوار کلمات رو ندارند!
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : Melody nazanin
با اجازه اضفاه می کنم که " بت پرستی" یعنی چی؟
آدم زخمی رو اینقدر باید بهش محبت کرد و رو زخماش مرهم گذاشت تا بتونه دوباره سر پا بشه و ادامه بده. من به این کار می گم محبت کردن و احترام گذاشتن به کسی که "معلم" بوده واسه من. احترام هر آنکس که بهم چیزی آموخته در همه حال بر من واجبه.
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Sajjad m.sheykhzade
سلام. دوستان در مورد جناب ایکاروس با توجه به اخرین پست بنده برداشت دیگه ای دارم.
ما از دلایل غیبت ایشون اطلاع نداریم اما برداشت من از پست اخر ایشون اینه که ظاهرا برای ایشون اتفاق بدی افتاده. یه چیزی شبیه مستند زندگی پس از زندگی( دور از جون)
امیدوارم که برداشت من اشتباه بوده باشه و ایشالا که هرجا هستن سلامت باشن .
ضمن اینکه ایشون در دوران حضورشون در سایت حدود ۲۵ الی ۲۸ سال سن داشتن که توقع اون همه بردباری تو اون سن واقعا منطقی نیست و واقعا بیش از این نمیشه ازشون توقع داشت..
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : میثم معین خیاط سید محمد باقرآبادی
ایرج روحانی ی عزیزم
درود دوباره
اجازه بده کمی مخالف باشم
دکتر مدارا در خصوص عطر ، اگر خود بزرگ بین هم باشد که نیست ، کمی محق است که بزرگ است درین رشته .
و نیز حقوقی بر گردن دوستان و همه ی ما دارد .
به رایگان اهدا کرده است .
و در مورد نظر اش :
خود معترف است که درگیر تاریکی ست
و هر چه سعی کرده ، نور پذیرد ناموفق بوده .
معنی اش این است که نور به حد کفایت ، که تاریکی را محو کند در اختیار ندارد .
و این نور را ما دوستان اش باید به او اهدا کنیم
با محبت
که محبت ، نورانی ترین است
و آنقدر به سمت اش ارسال کنیم
تا خورشیدی شود پر نور
این سهم ماست .

و در مورد اینکه این حرف تکراری شده است و از حوصله خارج است :
من گمان نکنم اینطور باشد
خود نیز اینگونه ای که میدانم و دیده ام اهل دلی
محبت ِمعطر ، بر هر چیز و همه چیز اولاست
محفلی که از محبت عاری باشد
به مفت نمی ارزد
ما عطر میزنیم تا مهر هدیه دهیم
و توجه و محبت دیگران به این واسطه میجوئیم

عطر ما کافی نبوده تا دنیای ایکاروس را معطر کند
باید انقدر معطر شویم تا رایحه اش به او برسد

اگر شک داشتم که نمیخواند ، و تاثیر نمیپذیرد
نه زمان اضافه داشتم و نه حوصله ی جوانی
حتی اشاره هم نمیکردم که میدانستم بی تاثیر است
اما شک ندارم .
مهر میفرستم
تا دور جهان بگردد و به خودم بازگردد
و وقتی ایکاروس برگشت
چنان نورانی است که هر کدام از ما بیش از نیازمان ، بیشمارتر ، بهره مند خواهیم بود .
شاید به عمر من قد ندهد !
لیک تاثیر اش را شما خواهید دید !
امید به آن روز
فدای تو
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Zizo
استادِ سرافراز همه ی ما
سلام
دلیل اش را حقیر میدانم . لیک مجوز بازگویی ندارم
با مطالعه ی دقیق و همه جانبه ی نظرات اش ، ماخوذی هویدا دارد .
میداند دوستان اش انتظار میکشند
و بیش از ما ، عطرافشان علاقمند حضور ایشان است
لیک همانطور که گفتم مزدا نیز چون اهورا قدرتمند است !
او خود در حال جدال با خود است
اهل هنر است و اهل دل .
تاریکی ، نه میداند نه میپذیرد
اکنون ، او نیازمند ماست
و این ، مهم است
انشاله به زودی می آید که خود علاقمند به مهربانی ست .
ایکاروس دوستداشتنی ست
هر کس نوشته هایش را بخواند ، این را نیک میفهمد .
می آید . من شک ندارم
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : عباس بهرامی حامی
از روزی که وارد سایت شدم، شاهد زنجیره ای از بحث در‌مورد یک کاربر بودم. آقای ایکاروس.
من نه میدونم چه شد که رفتن، نه میدونم اونایی که با غضب و نفرت ازشون یاد میشه و بقول دوستان باعث “راندن ایشون” شدن کی هستن.حتی تا همینجاشم برای من گنگه.
بشخصه برای دانش ایشون احترام قائلم ولی بطور روتین از ریویو هاشون استفاده نمیکنم چون قادر به ارتباط برقرار کردن با توصیفات و درک ایشون از روایح نیستم، احتمالا چون خیلی بِیسیک تر و مبتدی تر از ایشون عطر تست میکنم.
پس من نه قاضی ام، نه پیرو ام، نه مدعی ام و نه پدرکشتگی با علم و دانش ایشون دارم.
ولی به عنوان یه کاربر ساده که ازینجا و نظرات لذت میبرم ، واقعا خسته شدم. هر چند هفته یهو باز یک نفر مدح و مذمت و افسوس پین میکنه اینجا. شصت نفر هم میان به فلانک و بلانک که معلوم نیست کی هستن و “دشمنانِ بی سواد ایکاروس” نامیده میشن لعنت میفرستن و میگن ایرانیان اساتید راندن بزرگانند و حق دارید نیاید استاد اصلا این محفل لیاقت شمارو نداره :)) .
دوستان، هیچکس، تکنیکلی هیچکس، اگر ذره ای به حضور در اینجا و اشتراک نظراتش متمایل باشه بخاطر حرف بی ارزش و ملامت کس دیگری ترکتون نمیکنه . کودکستان نیست، کاربران هم بالغ و بزرگسالند. ایشون حتما دلایلی برای خودشون دارند.
چنتا کامنت بعد نظر ایشون دیدم که شاخ دراوردم!!
التماست میکنم برگرد استاد، اگر میخای تیم عشاق بسازی مارو هم add کن و یاران اربعه و ازین دست:)) شاید من ایشون رو خوب نمیشناسم، ولی بنظر خودتون نباید به اشخاص ثالث حق داد که به “بت سازی” متهم شید؟ اونم وقتی علنا دارید بدون جواب و حتی یک لایک از طرفشون فقط التماس میکنید و بابت نیم نگاهی قرضی از ایشون به عروج میرسید؟ طرف مقابل یک فرد بالغ و تحصیل کرده است و قاعدتا وقتی میگه “نمی نویسم” منظورش ناز کردن نیست.
“ذکات علم نشر آن است”. هر کسی باید بدونه که اگر به بالاترین درجات دانش هم رسید، نشر اون بیشتر از لطف به سایرین، وسیله ی رشد و کمال خودشه. و تمام.
پ ن: نبود اقای پارسی رو یاداور میشم. امیدوارم سلامت باشند هر جا که هستند.
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : 🄼🄾🄽🄰 Mehdi
اقای سخی بزرگوار منت گذاشتین جواب بنده حقیر رو دادین پاینده باشید
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : سلطان عطربازهای ایران و توران کامبیز سخی
به خانه دیرین خود خوش امدید
ب امید دیدار
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
سلام عرض شد خانم fatimah،تا اونجایی که بنده اطلاع دارم گویا این حرف ها و مزاحمت ها برای ایکاروس به بیرون از فضای سایت عطرافشان و دنیای واقعی رسیده بود حالا یادم نیست به خاطر مخالفت با اسانس های گرمی بود یا چیز دیگه ای و گفتن به خاطر ارامش شخصی از صفحات مجازی فاصله میگیرن.
الان هم به نظر بنده ی حقیر بهتره که دوستان سعی کنن جو سایت از این بیشتر متشنج نشه که خدایی نکرده دلخوری و کدورتی بین اعضا پیش نیاد.
پ ن:بله واقعا جای بعضی از دوستان خالیه ان شاء الله که همگی سلامت باشن ،جناب شوشتری هم چند روزیه که تشریف نیاوردن توی سایت
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : حامی سلطان عطربازهای ایران و توران
درود برشما...
بنظرم تمام کسانی که با ایشان رابطه یکطرفه برقرار می‌کنند زیر این و چند روایت مشابه قرار نمی‌گیرند. باید عمیق و با دقت بیشتری توجه کرد!! من با شما موافق هستم ولی میل دارم چند خطی رو به کلامتان اضافه کنم...

اول.
برخی داستانی دارن شبیه به مرید و مرشد! این یک اصل قابل احترامه جانم. شما برید سراغ بلخی و شمس...
بلخی دوان به دنبال شمس بود... عاشق نه؛ بلکه مبتلا به او...
گریه میکرد و میگفت چیستی تو، کیستی تو... بازگرد!
شمس پاسخ نمی‌داد!
این فرهنگی است بسیار شریف.
اینجا البته کسی در حد توهم بلخی هم نیست و هیچکس شمس نخواهد بود!
اما آداب‌ش هست... که قابل احترامه به نظرم.
دوان بودن شاگرد به دنبال استاد اصلی است ریشه دار در قلب تاریخ بشر!
اما آیا اینجا جای دویدن است؟ قطعا و اساسا خیر.

دوم.
من زمانی که دانشجو بودم چند دوره بعنوان مجری آمفی تئاتر دانشگاه انتخاب شدم. اون روزها... تو نیمه دوم دهه هشتاد خیلی چیزها اکتیوتر نسبت به الان پیش می‌رفت و من چپ و راست مطالب با درون مایه های جامعه شناسی، چگونگی های دختروپسر شرقی، برخورد سنت و مدرنیته، مفاهیم اروتیک تو فرهنگ خاورمیانه، فلسفه و... می‌نوشتم و بین دانشجوها پخش میکردم.
کاملا حرکت هنری، ادبی و فرهنگی بود!
اونجا یک گنگ و اکیپ نادان و کاهل بودن که همیشه مسائل مربوط به خروجی آمفی تئاتر و با توجه بیشتر مسائل مربوط به من رو تخریب میکردن. از اونایی که هر روز صبح از ماشین زمانشون پیاده میشدن و میومدن داخل دانشگاه و آخر شب باز سوار همون ماشین میشدن و برمی‌گشتن ١۵٠٠ سال قبل!!
کارشکنی ها تا حدی پیش رفت که من یک گونی نوشته رو ریختم دور و بیخیال خیلی چیزها از اون دانشگاه زدم بیرون و کلا رفتم سراغ یک رشته و یک دانشگاه دیگه...
این وسط یک جهان حادثه هست که گفتنی نیست.
از تعلیق شدن تا...!!!!
اون اتفاق، تصمیم و رفتن از ترس نبود. از خودبینی نبود. از تاتیر جهل بر عقل نبود. ناز کردن و کمبود محبت نبود...
از دلزده شدن بودن. از دلسردی...
حسی شبیه به 'اینجا هرگز. اینجا نمیشه'
از ناامیدی....
جهل جانم؛ برای برخی شبیه به رادیواکتیو عمل میکنه
پاک شدنی نیست
وارد ژنتیکشون شده و دی ان ای اونها رو تغییر داده...

من فقط از این بُعد احساس همدردی با مدارا میکنم.
همین و نقطه! همانطور که در دو نوشته قبلی با محوریت ایشان (که اکثرا هم قرار نیست بخونن) قید کردم.

درمورد بت سازی هم تو نوشته قبلی اشاره کردم... زاویه سخت باهاش دارم. شما رو ارجاع میدم به تاریخ و تماشای بلایی که اسطوره سازی سر آدمیزاد آورده!

شخصا اگر چیزی برای ایشان نوشتم فقط بر اساس همذات‌پنداری بود. شاید حس تنهایی و عدم درک شدنی که بهش اشاره کردن (در صورت مشاهده متن) کمی از بین ببره...
حس تنهایی و طرد شدن... حس خیلی ناجوریِ
میاد و یقه ات رو میگیره
تو باور نمیکنی که با اون همه تلاش و مهربانی که داشتی چطور تو رو با لهجه تلخ حماقت خودشون،، رها کردن!

من به خودم اجازه نمیدم به کسی بگم برگرد! یا برو...
اما معتقدم توده ی نادان، شبیه به سنگیِ هستند که به شیشه قطارِ پیشرفت برخورد میکنه! سرمای عجیبی که گاهی اوقات توسط جمعیت بر سر یک فرد نازل میشه بسیار ناراحت کننده است. نمیشه نسبت بهش بس تفاوت بود...
برای همه اینها بود که نوشتم
در سنگی را میزنم... منم! اجازه ورود بده...
اجازه ی ورود نخواهی داشت؛ سنگ می گوید.
حس 'همیاری' نداری. هیچ حسی جایگزین حس همیاری نخواهد شد!!

[من مفهوم متن شمارو متوجه شدم و کاملا حق میدم بهتون... چه بسا تمام این هایی که الان و قبل‌تر نوشتم حاصلِ خودخواهی و دیکتاتوری باشه! احتمالا برای امثال من فضای مشاع تعریف صحیحی نداره. از این بابت متاسفم اما در عین حال ناچار بودم.]
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : محمد جواد رضوانی Melody
فاطیما جان من هیچ تعصب یا تعارضی نه در مورد ایکاروس و نه مخالفانشون و ئر نتیجه محتوای صحبت های شما ندارم ولی فکر میکنم که جامعه افراد شجاع و صریحی مثل شما رو کم داره .درود
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : محمود روحانی مریم میربیک
چند سالی هست که قبل از خرید عطری حتما نظرات دوستان عطرافشانی رو میخوندم، دوران تعطیلات کرونا تمام نظرات آقای ایکاروس رو خوندم، مثل یک مدرسه، و حتی عضو سایت هم نبودم، برخلاف برخی دوستان که سخت با این ادبیات ارتباط میگرفتن، سطر به سطر لذت میبردم از به تصویر کشیدن یک عطر در قالب ادبی و فضاسازی های زیباشون.
تمام حرفم این هست که بسیاری هستند مثل من که دوستدار حضور ایشان در عطرافشان هستند، نظراتشان را هنوز هم میخوانند، لذت میبرند و حتی شاید عضو سایت هم نیستند.
و چه زیبا گفتند جناب سخی بزرگوار، که این چه سیاهی ست که شسته نمیشود به آب مهر؟
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : Therezvani Jamal nazemi
ببینید آقای صفوی، چیزی که یکم ازاردهنده است یه رویه است نه شخص. توی بیمارستان بین سلسله مراتب پزشکی یه leveling هست، به این صورت که سال بالاییت اگر هر خبطی بکنه، باز این تویی که باید بخاطر مرتبه و تجربه ی این عزیز زبان به دهن بگیری و حتی تنبیه هم به جون بخری.همش باید سانسور کنی خودتو و مطالبه ی حقوقت خلاف قوانین نانوشته ی حاکمه .این‌رویه حمایت هم میشه بصورت یه سیکل معیوب. فضای پادگانی و فرسوده کننده از نظر روانی. وقتی به هیستوری نظرات و رویه “پیروی” که شما ستایشش میکنید نگاه میکنم گاها یاد همون جوّ آلوده میوفتم که دوستش ندارم. بارها دیدم باتجربه های این سایت با لحن ناپسند و حتی توهین امیز نظر دادن و حمایت شدن:)) با این توجیه: باتجربه هارا فراری ندهیم! حاشا! بسه اعتراض نکنید! وگرنه چیزی یاد نمیگیریم و بهره نمیبریم :).
من همین جا، تو کامنت قبلی بخاطر همین رویه مجبور شدم حرفامو سانسور کنم. چون دلم نمیخواد تو جایی که دوستش دارم، برای خودم دردسر درست کنم. بله منم ازین مدل رفتار آقای ایکاروس خوشم نیومد، و این هیچ دخلی به دانش و تجربه ی ایشون نداره. ولی چه کسی جرعت انتقاد داره:)
یاد اون جمله ی رزیدنت(دستیار دوره تخصص) به سال پایینیش افتادم که میگفت: اگر زیاد سر و صدا کنی و دشمن بتراشی، چیزی یاد نمیگیری و بی سواد میری بیرون چون اموزشت با سال بالاته، پس درد سر درست نکن :)
اینجا موضوع عطره. شبکه اجتماعی نیست. عطرها مهم تر از اشخاصن. ولی برعکسش رو میبینم. همیشه مهم اینه که “کی” داره مینویسه.
28 آبان 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 مریم میربیک
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
بهتر است بحث مربوط در بخش انجمن ادامه پیدا کند
از همه ی شما عزیزان که منت بر من گذاشتید و محبت نشان دادید (حقا که سزاوار محبت نبودم ) سپاسگزارم.
▪︎ اشاره و عرض کردم از آخرین کامنت ننوشته ام و زین پس دیگر نخواهم ننوشت ؛ صرفا به دلیل این است که اگر تا کنون در این مدت کامنت ، مطلب و صفحه ای با نام من نوشته شده ، من نبوده ام و زین پس هم نخواهد بود تا عامل سواستفاده نشود .
▪︎ انسان مخیر به خویش نیست . نمیتوانی ناگهان بگویی دوستان من زنجیره ی محبتم با شما را گسستم و وداع کند. من این خطا را کردم. درخواست عفو و آمرزش نیز کردم. ناچار بودم اما. نام "عطر" بزرگتر از من است و بی من و ما جاریست . اما در آن شرایط بهتر بود من نباشم .
▪︎ ایستادگی ِ صریح در مقابله با اطلاق واژه ی استاد به حقیر ، تنها موضوع کامنت های غیر عطری من است . در جامه ی آموختن و دانش آموزی ، راحت تر نفس میکشیده ام. لذا لااقل درونم آسوده است برای خودم تلاشی نکرده ام که زیور و عنوان و لقبی بسازم.
▪︎ ظرفیت ِ پذیرش آن جایگاه انتزاعی را شاید در خود نمیدیدم، میلم بر این بود که در توهم ِ "من کسی هستم " مدفون نشوم.
▪︎ اینکه رفته ام ، دلایل درونی دارد. به بدگویی و دشمنی دیگران ارتباط ندارد. دیگران هر آنقدر دشمن من باشند ، دشمنی من با خودم بیشتر است . هر آنقدر آسیب برسانند ، تلاشی که من برای نابودی خودم دارم بیشتر است . لذا از دشمنی استقبال کرده ام ، هرچند وارد بازی روانی نمیشوم و البته در مقابل محبت دیدن و القاب نیز مقاوم و لجوجم.
...
نبوده ام ، چون نیازی نبوده من باشم. وقت و زمان بسیار اندکی داشته ام، ایکاروس از من انرژی زیاد میگرفته است و کسانی که به او لطف داشته اند ، دیگران را با حمایت شان از ایکاروس می رنجاندند . همین چند ماه قبل عزیزی به من ساعت ۱ شب پیام داد و فحاشی کرد. با احترام عرض کردم، ایکاروس برای خود من هم وجاهت و جایگاهی ندارد ، حیف نیست وقت شریفت را بگیری و در این ساعت آرامشت را بازیابی . متوجه شدم دوستانی که به من محبت داشته اند ایشان را آزرده اند. شرمش میماند برای من که بعد از چند سال ننوشتن ، نام ایکاروس بتواند خاطر کسی را بیازارد. در نهایت من فقط یک نفر هستم. دیدگاه خودم را داشته ام و نظر و ادراک خودم از یک عطر را نوشته ام. بگذارید متن ، در متن بماند و از کلمات ، انسان نسازید ، و به این کلمات کالبدی نپوشانید و موجب ناراحتی کسی را فراهم نسازید. سم ِ من ، در من است. هر بار که خودم را دیده ام ، به خودم سم خورانده ام. هر بار که بالا رفته ام ، راه دره را پرسیده ام، هر بار که ساخته ام، ویرانش کرده ام. من در آبادانی نیاموخته ام زندگی کنم. چارچوب خانه را نمیشناسم. برای من خوش آن دم که به خانه بروم و سقف خانه فرو بریزد . خوش آن دم که پا در کفش کنم و میخ و شن ریزه باشد.
اینها را عرض کرده ام که ناراحت نمیشوم از چیزی . و دلیل رفتن من اینها نبود . من بنده خانه های متروکم. در هر خانه ی متروک منم که به جان ریشه هایی که در خاک نشسته اند افتاده ام.
ترجیح داده ام اگر بپرسند خانه ات کجاست ، به یاد نیاورم و ندانم. اینکه یک یادمان گذاشتم پس از چند سال ، پاسخ به محبت و نگرانی بعضی عزیزان بود که بیش از لیاقت من بود. گفتم نگرانی را مرتفع سازم. شرمنده شدم. و البته شرمنده میمانم.
تفسیر و تحلیلم نکنید . بگذارید خودم را در گوشه ای به تنهایی زندگی کنم. این با من ساز گارتر است . هیچ فوتبالیستی همیشه بازی نمیکند و هیچ نویسنده ای ممکن است تا همیشه ننویسد. عمر ِ من در عطر چنان من ، حقیر و ناچیز بود . تلاش کردم به متنی که مینویسم در مورد هر عطر واقف باشم و از گزند دورش نگه دارم. اگر مفید بود پیشکش تان ، اگر مفید نبود ، تصدق تان شرمنده ام توانم همانقدر بوده است. مطلوب برای من این است در جنگ با خودم بمانم. دور از همه . آموخته ام از ادب تان و بیشتر آموخته ام از دشمنی ها. هر دو برایم غنیمت است . اگر ، اگر و اگر بر من منت بگذارید و خواهشم را قبول کنید ممنون میشوم : این کامنت را بی پاسخ بگذارید ، رد شوید و فراموش کنید و هیچ بحثی راجع به ایکاروس ادامه نیابد. اگر دوست من میدانید خود را ، خواهشم را قبول خواهید کرد.
..

گفت در پایان چه دیدی :
پاسخ داد : در پایان دیدم چنان ساکن و ساکت و منزوی ایستاده بود ، که پروانه ای بر مردمک چشمهایش نشست ، از رنگدانه ی عنبیه اش چشید و در حفره گاه چشمش لانه ساخت.
گفت بعد چه شد :
پاسخ داد : جمجمه اش خانه ی پروانه ها شد در حالیکه کماکان ساکن و ساکت و منزوی بود .
پرسید : و همانطور ماند ؟
پاسخ داد : نه . پس از دو سال سکوتش را شکست ، خواست تا چیزی بگوید ، دهان گشود و از دهانش هزاران پروانه به آسمان رفت. از سرخی ِ بال پروانه ها آسمان سرخ شد و از کالبدش شهدی به جای ماند . عکس ماه بر شهد نشست . بر شهدِ سرخ .


تصدق تان. ادامه نیابد لطفا این سلسله پیام ها . دورتان بگردم. ملالت از تن تان به دور
29 آبان 1400 پاسخ تشکر
79 تشکر شده توسط : زهره جلالیان matin mo
سلام و ارادت خدمت شما دوست گرامی و عزیزم:
من خدا رو شکر و کماکان در رکاب شما و بقیه عزیزان هستم . دلیل کم رنگ بودنم هم فقط مشغله کاری و امور جاری روزمره بود مش قاسم عزیز.
من هم از وجود افراد با دانشی مثل جناب مدارا و امثالهم بسیار زیاد خورسند میشم ، چون میتونیم از اطلاعات علمی بالاشون استفاده کنیم و امیدوارم از هر اتفاقی بهترین و آرام ترین بهره رو در سایت ببریم. بحث ها و کامنت ها رو تقریبا کامل دارم میخوانم و امیدوارم همه چیز به آرامش و زیبایی کلام دوستان عزیز عطر افشانیمون به اتمام برسه..
29 آبان 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 Sajjad
سلام دکتر عزیز دل،با احترام به نظرتون و بدون هرگونه تحلیل و قضاوتی ازت خواهش میکنم برگرد و ما رو از علمت بهره‌مند کن،و پیامبر مهربانی میفرمایند الزکات العلم نشره،زکات علم نشر و گسترش آن است،امید دارم تجدید نظر کنین.
29 آبان 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 Behnyazaree
جای بسی خوشحالیست که افراد باشهامتی مثل شما سرکار خانم فاطیما، چه در این محفل و چه در محافل دیگر، حضور دارن که با وجود اینکه واقفن کار سختی خواهد بود و مخالفان زیادی خواهد داشت، ولی برخلاف اون جو حاکم بر اون محفل، نطق میکنن و البته که از درست بودن کلام خود، کاملا مطمئنن(البته که خیلیا از درست بودن عقیده خود، کاملا مطمئنن ولی شهامتشو ندارن که برخلاف اون جو حاکم، حرفی بزنن و از ترکش هایی که بعد از مخالفتشون قراره بهشون اصابت بکنه ابا دارن) ولی شما کاملا هم اون شهامت لازم برای رودررو شدن با مخالفین کلامتون رو دارین و هم قلم بسیار روان و شیوایی دارین که دلیل حرفتون رو با استناد به منطق شیواتون، کاملا برای مخاطب، باورپذیرتر و قابل درکتر میکنه،و این مسئله در نگارش ریویوهاتون هم کاملا صدق میکنه،بنده و خیلی از دوستان دیگه که از عطر، فقط اسپری کردنشو بلدیم، اون لذت و درکی که از خوندن تحلیلهاتون میبریم و میکنیم، به هیچ وجه از خوندن ریویوهای افرادی مثل جناب ایکاروس(البته به اینکه ایشون واقعا انسانی هستن که کاملا در ادبیات و نگارش و شاید کمی هم فلسفه،استاد باشن ولی تحلیلها و ریویوهاشون،برا هشتاد درصد کاربرا، قابل درک نیست و ده درصد هم فقط ادای درک کردن درمیارن و به به و چه چه بیخودی سر میدن و نهایت اون ده درصد باقیمانده شاید درکی از مطالبشون داشته باشن) و در آخر کلامم ،امیدوارم سرکارخانم فاطیمای دوست داشتنی که همواره به نگارشتون در این محفل ادامه بدین و ماها رو از خوندن و لذت بردن از نوشته هاتون، بی نصیب نذارین، (یه مطلبی در آخر یادم اومد، شما بنده رو یاد کاترین هپبورن میندازین،بانوی نماد مد در هالیوود که همواره برخلاف اون جو حاکم بر جامعه رفتار میکرد، که منظور رفتارهای به هنجاره،در زمانی که در هالیوود در دهه چهل، همه زنها پیراهن و دامن میپوشیدن ولی ایشون با پوشیدن شلوار، کلا عرصه مد رو به چالش کشید و یا اینکه در کودکی، با وجوددختر بودنش، همیشه سرکردگی بازی و ریاستش رو به دست میگرفت که در اون زمان، یه مسئله نامتعارف بود، کلا منظور بنده این بود که شاید اون زمان خیلیا شلوار پوشیدنش رو مسخره میکردن و خیلیا هم میخواستن با قلدری از بازی بندازنش بیرون، ولی کاترین کوتاه نمیومد و الان دنیا ایشون رو به عنوان یکی از زنان تاریخ ساز میشناسه، و از شما هم درخواست دارم که بخاطر چند نفر مرید چشم و گوش بسته که از سخنتون راجب شمسی که از ایکاروس برای خودشون ساختن، دست از نوشتن برندارین، ممنونم
08 آذر 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 پيمان
این بحث رو دوباره کش ندید لطفا. دوستان هر کس اطلاعاتی داره اینجا مطرح کنه که همه استفاده کنن و خودشون هم منتفع بشن. حالا که ایکاروس دوباره از جمع عطرافشان رفته دوباره پشت سر گویی ها رو شروع نکنید لطفا. همه دوستان، مسیح، سخی، فاطیما، آرشیتکت و.... هر کسی نظر خودش رو مینویسه. دیگه اینهمه به این و اون طعنه زدن لازم نیست که
08 آذر 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : رابین هود مریم میربیک
درود برشما.
آنچنان از این کودکانه ها شرمسارم که حسابِ حدش از توانِ فرمول های ریاضی هم خارج است!
اما جنابِ ایزانلو من فقط یک پیام، با پیش فرض های غمگین از اجتماعِ بی رحم ها، فشارهای توده ای، با ادبیات و شمایل گفتار خود برای یک جریان فکری نوشتم! همین. من آن شخص را موضع قرار دادم نه موضوع! نه برگرد نوشتم نه نرو!
و امشب چندمین بار است که با محوریت همان نوشته مجبور به پرحرفی میشوم. رها نمی‌کنند آقا!... اشاره، کنایه، قضاوت، برداشت غلط و... (بسیاری در همان شب نوشتند... اما امواج محبت دوستان فقط به سمت من آمد!)
شما به سوابق توجه کنید. من همواره در حال تفسیر و توضیح هستم. خسته کننده است. احساس حماقت و کالی میکنم! در مرجعی که میلَش مشخص است دائم در حال ارائه دفاعیه هستم! اُفت دارد...!
چرا؟ چون برخی دست از سر کلام دیگران برنمی‌دارند و ایراد من این است که نمی‌توانم در مقابل بدفهمی نسبت به خودم ساکت بمانم.
چه بسا در چنین فضایی ایراد بزرگی هم محسوب می‌شود و من می‌پذیرم.
بار دیگر از شما، باقی عزیزان و مرجع محترم عطرافشان که به جبر باید این مسخره بازی های مضحک را تحمل کنید پوزش میطلبم و شخصا هرگز، تحت هیچ شرایطی، دیگر کلامی در این باره نقل نخواهم کرد.

پوزشی جداگانه از فاطیما و مدارا! که در نبودشان اسمشان آمد...
آدابی تلخ و سقوط کرده! این یکی لکه ای است که من هرگز خود را بابتش نخواهم بخشید. نفرین دوباره بر جهل و نفرین بیشتر بر فریاد مقابل جهل! ای کاش میزان غمگین بودنم را میدانستید. شرم!
09 آذر 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : nazanin Melody
سلام مسیح عزیز

آتش خشمت چنان شعله ور شده که نه فقط تر و خشک بلکه خود نیز در میان آن در حال سوختنی...
حیف است آن قلم زیبا و روان شود نیش عقرب ...
بخود بازگرد و مسیح باش ...
09 آذر 1400 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 Kambiz
سلام اقای کامبیز :)
لطف کردین بابت کامنتتون و واقعا شرمندم کردین، بزرگوارید شما…
من قهر نکرده بودم و از کسی نرنجیدم اخه کسی چیزی نگفت که به من بر بخوره … فقط نظرمو گفتم همین :) این چند وقت فقط فرصت و فراغ خاطر کمتری داشتم برای نوشتن بعد تست کردن…
بازم یدنیا ممنونم از تمام لطفی که بهم داشتین تو بند بند این پیام برای من بودن اینجا و یاد گرفتن از دوستان با محبت و با تجربه بسیار ارزشمنده :) سلامت باشید همگی.
09 آذر 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 ماتیو دلارو
ایرج عزیز سلام
این میگویم که هم مسیح بداند که وقتی گفتم :
میفهمم چه میگویی مسیح
بداند که درک کردم و هم خودت با خبر باشی
این آتش مربوط به این زمان نیست
فقط زیر خاکستر پنهان بوده است
چندین روز پیش مسیح اشاره ی کوچکی کرد راجع به دوران دانشجویی
این آتش آن دوران است که نشان میدهد عظیم هم بوده است .
انشاله که خاموش شود تا مسیح زیباقلم ما دوباره از عشق بگوید
09 آذر 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : عباس بهرامی 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام دوستان
از نظر من حضور دوباره ایکاروس و پیام گذاشتن مجددش در سایت یه جور نقض غرضه. البته باید بهش حق داد که نتونه اینجا سر نزنه چون: اولاً انسانه و علاقه مند به فضای عطر هست و ثانیاً حظور در سایت یه قطعه از پازل زندگیش بوده که نتونسته یا نخواسته فراموشش کنه و ثالثا اینکه ایشون یه وابستگی روانی و عاطفی غیر قابل انکار به این فضا و آدم ها و اتفاقاتش داره. ببینید رفقا در اینکه ایکاروس اطلاعات ارزشمندی در زمینه ی روایح دارن شکی نیست ولی یادمون نره که عطر و عطر بازی نه با اومدن ایکاروس شروع شده و نه با رفتن ایشون تموم میشه. اگر دوستان ایشون به جای مدح و ثنا صرفاً به یک تشکر بابت ارائه آگاهیشون به کاربران سایت بسنده میکردن حساسیتی ایجاد نمیشد و ایکاروس هم در این این انزوای ناخواسته قرار نمیگرفت. مطلبی رو هم خطاب به ایکاروس عرض میکنم اونم اینکه: هیچ وقت مطلق حرف نزنید و تصمیم نگیرید چون لازمه مطلق گرایی آگاهی مطلق داشتن به همه ی امور ظاهری و باطنی و گذشته و آینده هستش. چه می‌دونیم شاید امروز بر اساس معلومات درست اما ناقص تصمیمی میگیریم و اعلام میکنیم که ممکنه فردا با درک عمیق‌تر از اون موضوع نظرمون تغییر کنه. کسی که در تحیر به سر میبره نباید در اون حال تصمیم بگیره و اگر تصمیم گرفت نباید اعلام کنه که متأسفانه این پیغام گزاری اخیرتون نشون میده که این مسیر اشتباه رو رفتین. شاید قشنگتر این بود که مثل خیلی از دوستان خداحافظی رسمی نمیکردین که حالا بازگشتتون ... انسان های فرهیخته وقتی میتونن راحت زندگی کنن که خودشون رو در موضع فرهیختگی قرار ندن.
ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز
کان سوخته را جان شد و آواز نیامد
10 آذر 1400 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : مریم میربیک Sajjad
دکتر جان،سلام
هر گاه زیر اونومها پست میگذاری،دلم رو میلرزونی.چرا از جدایی میگویی..خب بزرگ بودن غم و درد و اندوه دارد..هر نوشته ات مثل رایحه در ذهن میپیچد و حتی ماندگار میشود..هنوز پست فردریک مال و فلسفه فلاور را میبویم و تفکر میکنم..

ذیل عطری پست گذاشتی و نوشتی که برایم از بلایند بای مهمتر شد،بویس د انسنسی معرفی کردی که میبویمش به یادت میافتم.

میدانم که افرینش عطر بهت جان میدهد و زندگی جا ازت میستاند،،،اما نمیدانی که اراده ای بس قوی هستی و تمام تفکر و انرژی درونیت سر تعظیم بر وجودت دارد...دکتر جان،ایکاروس رو دور نکن..زندگی دو روز و هست و لذتش چندین روز.چندین وقت بود سوای دنیای عطر،نوشته هایی به این قشنگی ندیده بودم.دست مریزاد..

چی بگم...چی بگم که شما رو سر حال بیارم و تعریف و تملق الکی نباشه.......سپاسگذارم ازت به عنوان یک شاگرد.کلاس درس قشنگی داری،حیف غیبتت زیاده.
10 آذر 1400 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : ایمان اجاقلو Sherlock_Holmes221b
با سلام

بنده فقط به صورت چراغ خاموش بعضی اوقات کامنتها رو می خونم فقط خواستم عرض کنم انسانهای کمی هستند که بدون هیچ چشمداشتی اطلاعات گرانبهای خود را در اختیار دیگران قرار میدهند به چشمم افراد بسیاری را دیده ام که حتی اندکی از مجهولات خود را از مردم دریغ میکنند.دوستان من مدتی طولانی است که در اروپا زندگی کرده و میکنم. در آنجا شما برای اطلاعات تخصصی در زمینه عطر حتما حتما باید هزینه و بسیار مطالعه کنید. اونوقت قدر کسانی مثل دکتر مدارا رو نمیدونیم که کامنتهاشون خودش یه کلاس درسه. واقعا متاسفم از اینهمه هجمه و بغض و کینه.خیلی از شاهکارهای عمرمون رو توسط ایشون شناختیم. من خودم شیمی خوندم و از تسلط ایشون به مباحث شگفت زده ام.ماها قدر همدیگر رو نمیدونیم ببینید چه عزیزانی تو سایت عضو بودن و دیگه نیستن.حیف و صد حیف...
11 آذر 1400 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : Eli aa Mehdi
به ایکاروس
سلطان چراغ روشن کرد . کدورت کنار رفت که روشن شدم به پرتوی حقیقت و معرفت سکوت .
آرزوهای نیک درخواست شد به آنچه که خواهی .
و امیدها دارم بر آن .
حقوقیست تو را زین سکوت ، ز درک مطلب .
امید است بر عبور نهنگ زین اقیانوس عظیم که آوازه اش شنیده ام و آوازش از دور می رسد .
حاضر است لیک اقیانوس عمق دارد به تاریکی .
هر کسی ، یارای عمق نتواند .
زین سبب ، تنهاست .
لیک تنفس باید ، به جبر سطح !
در انتظار تنفس اش نشسته ام اینجا
و امیدها دارم
که چون دم فرو بسته ست به طول زمان
بازدم اش پس ، پر حرارت است !
زین سبب سرما ، لرزان است !
امید بر گرما ، حرارت دهد مرا
در این سردی ی زمان

" سلام " ها برایت ارسال شد با هر طپش قلب ام
22 آذر 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
مداری عزیزم سلام مدارای نامداری عزیزم سلاام
چندین و چندبار خواندمت مثل همیشه.بی نهایت انتظار برای خواندن دوباره ات داشتم، بی نهایت حریصانه و جستوجوگرانه. خوشحال به دیدن دوباره ات شده ام و خوشحال به اینکه هنوز جاری هستی دراین فضا.گفتی فعلا تا سالها.ک امیدوارم این سالها به ماه ها تقلیل پیداکنه و حتی به روزها ک چ بهتر و خوش بحال ما. ما همچنان منتظرانیم.منتظر موزه ایی هستیم ک وعده برپایی ایش را داده ایی.. منتظر جمع خوبان... درمورد رانس الیزه دوست داشتم مردی باشم ک تن پوش شده ی الیزه رو بر تن یک زیبا روی ببینم و احساس اون مرد رو بچشم. مرد نشدم اما تصور کردم ذوق و شوق و حظ و لذت وافر و مسکوتی رو ک میتونه زبون اون مرد رو قاصر کنه. نمیدانی دکتر اینجا نشستن و انتظار برای دیدن و خواندنت چ حظی رو در ما به شور می اندازه.از دیدن دوباره ات که.. نگویم عزیز.. نگویم...دکتر جانم میشودتصورکنی احوالات مای دوباره" او" را دیده را؟ ..اندکی با ما مدارا کن دکتر.عزیز هستی و دوست داشتنی اقای دکتر لجوج مقاوم.. بیشتر به ما سر بزن بیشتر ما رو خوشحال کن.
04 دی 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : آماتور 2 ایرن
پاسخ به ایکاروس
شمس و قمرم آمد
سمع و بصرم آمد
وآن سیم برم آمد
وآن کان زرم آمد
امروز به از دینه
ای مونس دیرینه
دی مست بدان بودم
کز وی خبرم آمد
آن کس که همی جستم
دی من به چراغ او را
امروز چو تنگ‌گل
در رهگذرم آمد
من هم وقتی آمدم که نبودید اما تمام نکات شما را از بر کردم و بسیار آموختم. آموختم از کلماتتان از ادب و شخصیتتان و از آنچه که از عمق قلبتان جاری شده بود در تمام عطرها. دوست دارم که باشید .
06 دی 1400 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : Eli aa حسن کبیری
امیدوارم شما رو از نزدیک ببینم
07 دی 1400 پاسخ تشکر
چندين سال هست ك گاه و بي گاه سري ب اين سايت ميزنم و جديدا هم عضو سايت شدم. دوستان با سواد و اساتيد زيادي در اين سايت حضور دارن كه از وجود ارزشمندشون بهره مند هستيم ولي يكي از تاثير گذارترين اونها شما هستيد جناب ايكاروس. و بسيار اسم برازنده اي براي پروفايلتون انتخاب كرديد كه اشاره به افسانه اي يوناني دارد : اگر چیزی زیاد آن خوب باشد لزوماً زیادتر آن خوب نیست؛ اما زيادتر شما براي ما بسيار بسيار خوب است. بايد به تصميمتون و نظر شخصي تون احترام بزارم ولي امثال من و خيلي از بزرگوارن و دوستان ديگر به حضور شما ، علم شما و تجربيات تون واقعا نيازمند يم براي داشتن ديدگاه زيباتري از زندگي و زيبايي هاي اون.
14 دی 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : Eli aa 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
بهترین توصیفی که میشه از این عطر داشت همینه. با نشری متسع و چشمگیر. تستش کردم. عطری عجیب. ماورای تصورم بود. هر جا پیداش کردید حداقل تست کنید‌ . بخصوص آقایون. در اولین جای لیست خریدم گذاشتمش.
17 شهریور 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : آماتور 2 محسن

8
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
فیلیپو سورچینلی و روایتگری در هنر عطر ( یادداشتی براساس برداشت های شخصی)

روایتگری ( بیان داستان) درهنر و به طور خاص روایتگری درهنرهای کاربردی مدتهاست که عرصه جدال بین مخالفان و موافقان بوده اما ریشه این اختلاف رو شاید بشه در نظریات فردیناندو سوسور زبان شناس سوییسی در اوایل قرن بیستم جستجو کرد.
نظریه سوسور که اغاز گر ساختار گرایی در زبان و بعدها در هنر بود به طور خلاصه بیان میکرد که هیچ ارتباطی بین معنا و ابژه (در هنر به معنی اثر هنری) وجود نداره و برداشت ما از معنای یه ابژه به تصورات ما برمیگرده.

این نظریه ارتباط تنگاتنگی با نظریات هوسرل و هایدگر در بحث پدیدار شناسی داره و به بیان ساده سوسور معتقد بود ما در برداشت هامون از یک اثر همواره تحت تاثیر تصورات (اجتماعی و فرهنگی و مذهبی و..) هستیم و هیچگاه نمیتونیم معنای یه اثر رو به صورت پدیدارشناسانه و بدون تاثیر تصوراتمون درک کنیم.

تاثیر این نظریه در حوزه های مختلف از روانشناسی و ادبیات گرفته تاسینما و سایر حوزه های هنری بسیار جدی بود.به طور خلاصه در حوزه هنر کسانی که از این نظریه تاثیر گرفته بودن معتقد بودن بیان مفهوم و روایتگری در هنر کاری بیهوده ست چون مخاطب همواره در برداشتش تحت تاثیر تصورات خودش هست و مفهوم رو به صورتی که مد نظر هنرمند بوده دریافت نخواهد کرد.

در حوزه هنرهای کاربردی( ونه صرفا زیبا) اما این نظریه تاثیر بیشتری داشت و به طور خاص باعث شکل گیری مکاتب ساختار گرایی و ساختار شکنی شد. البته بعدها سوسور در بیانیه هایی از ساختارشکنان به نوعی اعلام برائت کرد و تشریح کرد که مفهوم نظریه ش این بوده که بیان معنا به شکلی که روایتگر در نظر داره با درک مخاطب از روایت یکی نیست و این متفاوت با نفی معنا و ساختار شکنی هست.

فیلیپو سورچینلی رو شاید بشه معنا گرا ترین و روایتگر ترین عطار حال حاضر دونست.کسی که درس موسیقی رو تو مدارس کلیسا خونده و اولین خانه مد رو برای کشیشان و راهبه ها طراحی کرده! فیلیپو علاقه خاصی به هنر مسیحی وبه طورخاص به هنر سبک گوتیک داره. سبکی که تمام و کمال در خدمت خدا و کلیساست و به طور خاص در معماری تمام عناصرش رو به بالا و خدا تعریف میشن. با کلیسای سن دنی شروع میشه و با شروع اومانیسم( انسان محوری در مقابل خدامحوری) به پایان میرسه.

فیلیپو سورچینلی در اثارش نگاهی به شدت معنا گرایانه و به طور خاص گرایش به معناگرایی مسیحی داره. اما این معنا گرایی در بعضی کارهاش کاملا تبدیل به روایتگری میشه. یعنی پا رو از از بیان یک مفهوم صرف فراتر میذاره و تلاش در روایتگری میکنه.

اما به نظر من انتقال روایتی که در ذهن هنرمند هست به مخاطب در یه هنر کاربردی مثل عطر با این واژگان محدود با چالش های اساسی مواجه هست. به عنوان مثال در عطر
UNUM - Io Non Ho Mani Che Mi Accarezzino il Volto سورچینلی در نام گذاری عطر اشاره ای به شعر ی از یک پدر روحانی به نام دستی نیست که صورتم رانوازش کند داره. اما از اونجا که این نام به تنهایی نمیتونه روایتگر داستان توی ذهن سورچینلی باشه در طراحی باتل کار یه پرده دیگه از داستان رو بیان میکنه و میگه که نام و باتل کار اشاره به عکاسی هست که مجموعه عکسی به همین نام داره و درب بطری در واقع اشاره به کیسه سیاهی داره که اون عکاس عکس ها و دوربین و سیگارها و روسری های مشکی راهبه ها رو در اون نگه میداشته.
در واقع منبع الهام سورچینلی تو این کار محتویات کیسه سیاه یه عکاس اعم از روسری های راهبه ها، فیلم های عکاسی و عکس ها و سیگارهای عکاس! و..بوده که مجموعه عکسی همنام این عطر داشته!

جدای از پیچیدگی داستانی که در پشت روایت کار وجود داره و بحث تقریبا غیر ممکن انتقال این داستان به ذهن مخاطب! مساله اصلی دیگه بحث تداخل این ایده با کارکرد عطر به عنوان یه اثر هنری کاربردی هست.البته این نظر شخصی منه اما به نظر من تب عطرای نیش با بوهای نا متعارف و متناقض با (( عطر)) کاملا در حال فروکش کردنه.نکته جالبی که تو فستیوال perfume awards 2021 هم کاملا نظر منو جلب کرد و اون این بود که تو بخش عطرای نیش تقریبا هیچ کدوم از کارایی که ایده شون با عملکردشون به عنوان ((عطر ))تناقض داشت امسال جایی تو منتخبین نداشتن.

البته به نظر میاد خود سورچینلی هم بعد از کارایی مثل این کار و بات نات تودی و ..تا حدی از روایتگری داستانهایی تا این حد پیچیده و نامتعارف صرف نظر کرده و تو کارای جدیدش مثل reliqvia( انچه باقی می ماند) که اشاره به به صلیب کشیده شده مسیح داره مفاهیم مختصر تر و کلی تر و اشناتر رو انتخاب کرده و تا حدی با محدودیت های روایتگری در یه هنر کاربردی مثل عطر (در قیاس با موسیقی که رشته اصلی سورچینلی بوده) اشنا شده!
30 آذر 1400 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : امیر حیدری Mahmoudreza ganjali
ممنونم آرشیتکت جان‌.شبت مبارک
01 دی 1400 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : architect
معین عزیزم درودهای زیاد
مدتی بود از مقالات آموزنده و زیبایت خبری نبود !
متشکرم بابت این مقاله نیز آموزه
جایی ویژه در قلب ما داری درین منزلگاه .
نیز معرفی ی عطرهای ارزشمند و ارزان منقطع نشود انشاله که اینروزها چاره نمانده است به شناخت ایشان و این هنری ست که از هر کس نشاید که باید هر دو گروه ممتاز و مشابه ، نیز کل روایح شناخت و تسلط داشت .
شما و جناب سپهر در این مقوله کارشناسید و چشم و امید بسیاری به کوشش شما دوخته است .
بسیاری از دوستان و آشنایان از حقیر درین خصوص میپرسند که صفحه ی شخصی ی جنابعالی مرجع پاسخهاست .
خدای ، در کنارت حاضر ، امشب
و درب رحمت اش همیشه باز به روی ات

به نا امیدی ازین در مرو ، بزن فالی
بُود که قرعه ی دولت به نام ما افتد
ز خاک کوی تو هر گه که دم زند حافظ
نسیم گلشن جان در مشام ما افتد
01 دی 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Eli aa
درود بر شما

در ادامه فرمایشات شما این مطلب رو بنده اضافه کنم :

ششمین عطر Unum یعنی

Io Non Ho Mani Che Mi Accarezzino il Volto

اثر فیلیپو سورسینلی ، به عکاس ماریو جاکوملی ادای احترام می کند. نام عطر برگرفته از شعر ایتالیایی "Io no ho mani che mi accarezzino il volto" (من دستی ندارم که صورتم را نوازش کند) که آرزوی تنهایی کشیش های جوان را که جاکوملی از آنها عکس گرفته است، بازتاب می دهد.
این مجموعه در سال های ۳-۱۹۶۱ عکاسی شد و نام آن برگرفته از شعری است، سروده‌ی کشیش «دیوید ماریا تورولدو». این مجموعه با تصاویری بسیار منحصر به فرد همراه است.
تصاویری از یک مدرسه‌ی اسقفی که در آن کشیش‌های جوانی را در حالات مختلف چون پای‌کوبی، بازی گوشی، در برف، در خوابگاه و در فضای آزاد می‌بینیم. تصاویر کشیش‌ها در جامه‌های سیاه و در زمینه‌ی سفید به نمایش در آمده است. نشاط بصری خاصی که دراین مجموعه به چشم می‌خورد، آن را از دیگر مجموعه‌های جاکوملی جدا کرده است. در این عکس‌ها کشیش‌ها در حالاتی دیده می‌شوند که کمتر ممکن است از یک کشیش سر بزند. در میان این مجموعه عکسی از دو کشیش وجود دارد که سیگار برگ به لب دارند و یکی سیگارش را با سیگار دیگری روشن می‌کند.
جاکوملی خود درباره‌ی این عکس که آخرین عکس مجموعه است، چنین می گوید: «برای یک مسابقه ی عکاسی با موضوع سیگار، مجموعه‌ای از تصاویر کشیش‌ها در حال سیگار کشیدن را ارایه دادم. آن‌ها در فضای باز سیگار می کشیدند … سیگارها را من برای آن‌ها برده بودم. در نهایت سر اسقف من را پیدا کرد و از آنجا بیرون انداخت. هر چند که دیگر نتوانستم پایم را آن‌جا بگذارم، اما جایزه ی مهمی را بردم.»

سپاس و بدرود
01 دی 1400 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin رضا یگانه
سلام و عرض ارادت جناب سخی .چشم همچنان عطرای قیمت مناسب و خوبی که میشناسم رو معرفی میکنم خدمتتون.
و تشکر از جناب iPro بابت توضیحات خوبشون و ممنون از جناب complihanicated و شب یلدای همگی مبارک.
01 دی 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : ارژنگ بوترابی حکایت دوست
سلام معین عزیز:
به به آقا لذت بردیم از این متن و اطلاعات و توضیح کانسپ کار.. دمه شما گرم
01 دی 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : nazanin علی رشوند

8
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
فیلیپو سورسینلی رلیکویا

سده های اول پس از میلاد ( تا قبل از گرایش کنستانتین به مسیحیت در سال ۳۱۳) سده های شکنجه و کشتار مسیحیان مخفی روم بود و تو این سالها مسیحیان حتی اجازه دفن هم کیشانشون رو نداشتن .
از اونجا که مسیحیان اعتقاد به متبرک بودن بقایای اجساد و اشیای این شهدا و قدیسین داشتن و از طرفی امپراتوری روم نمیخواست که مقاومت مسیحیان در برابر این شکنجه ها و قتل ها تقدیس بشه اجازه تدفین و مقبره سازی برای شهدای مسیحی رو نمیداد و در واقع اجازه نمیداد که از شهدای اونها هیچ چیزی باقی بماند.
در این سالها مسیحیان شهدا و متوفیانشون رو در مقبره _ سرداب های زیرزمینی زیر شهر رم دفن میکردن که به مرور بسیار گسترش پیدا کرد و به شکل مقبره_ زیارتگاههایی دراومد که محلی مخفی برای اجتماع وعبادت مسیحیان شد. این مقبره ها که کاتاکومب نامیده شدن امروزه محل دفن ملیون ها تن از متوفیان و شهدای اولیه مسیحیت در زیر شهر رم هست.
عبارت reliqvia در معنای تحت اللفظی معادل (( انچه باقی میماند)) هست.اما این عبارت در ادبیات مسیحی معنی دقیتری داره و تقریبا به معنی جسد و اشیا باقیمانده از قدیسان بوده که برای متوسلین متبرک بوده.

عطر reliqvia به نظر من دقیقا تداعی کننده فضای یه کاتاکومب هست. سور چینلی که الحق نماینده تام الاختیار کلیسا در حوزه عطر هست اینجا از تمام نماد های مسیحیت در عطر استفاده کرده.
بخور و کاج اینجا کارکرد مذهبی دارن و عناصر مومیایی ( مصطکی و‌ صمغ لامی) اشاره به فضای تدفین دارن.
پچولی اشاره به خاک داره و زنگار نت کشمیر در کنار حس خنکای کمی که عطر داره فضای سردابه کاتاکومب ها رو تداعی میکنه.
باتل دست ساز این کار اشاره به تابوت مقدس داره و میخ فرو رفته در اون به صلیب کشیده شدن مسیح رو یاداوری میکنه.
بر خلاف خیلی از کارای سورچینلی که به نظر من کارکردی به عنوان عطر ندارن این کار حد تعادل رو رعایت کرده و به نظرم نقطه عطفی در کارای سورچینلی به حساب میاد و تو فستیوال پرفیوم اوارد امسال هم خوب جلب توجه کرد و جز ده عطر برتر نیش انتخاب شد.
پرفورمنس کار کاملا خوبه اما بیشتر از اینکه بشه در مورد جنسیت و سن مناسب استفاده ش صحبت کرد باید روحیات مخاطب رو ملاک قرار داد.


[EDITED] 1400/10/16 16:59
15 دی 1400 پاسخ تشکر
37 تشکر شده توسط : Mr green nazanin
سلام به جناب architect و ممنون بابت نظرشون من باب فضای کار
یه نکته ای ک میخواستم بهش اشاره کنم بنظرم باتل کار به دیوارهای کلیسای chiesa della croce اشاره دارم ک از چوب طلایی رنگه و با توجه به این ک کانسپت خودعطر برگرفته از نقاشی federico barocci نقاش قرن ۱۵ ایتالیایی عه و داخل همین کلیسا هم قرار داره بنظر میرسه همون طور که دیوار های کلیسا نقاشی رو از دنیای بیرون جدا میکنه بطری عطر هم عامل جدا کننده عطر از فضای بیرونه.
توی بقیه کارهای سورچینلی هم میشه مشابه این موضوع رو دید مثل but not today ک بطری قرمز کار میتونه نمایان گر اتاق نظارتی باشه ک کلاریس پس از عبور از اون به ملاقات دکتر لکتر در سلولش میره و این اتاق نظارت جدا کننده و مرز بین دنیای بیرون و جایی عه ک هانیبال زندانیه.
با این حال همه این ها تحلیل ها و برداشت های شخصی ماست و همین تفاوت ها در دیدگاه های افراد باعث زیبایی بحث پیرامون اون اثر میشه.
17 دی 1400 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : رضا یگانه m.sheykhzade
ممنون از توضیحات خوبتون جناب سامانی نژاد.
17 دی 1400 پاسخ تشکر
ارادتمندم
18 دی 1400 پاسخ تشکر

با اينكه نمره ي بالايي از جناب ايكاروس گرفته ولي اصلا قابليت پوشيدن براي عموم رو نداره. فقط ب درد دوستان حرفه اي و كلكسيون دار ميخوره.
21 دی 1400 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : حسن کبیری معین هاشمی

جخ امروز
از مادر نزاده‌ام
نه
عمرِ جهان بر من گذشته است.

نزدیک‌ترین خاطره‌ام خاطره‌ی قرن‌هاست.
بارها به خونِمان کشیدند
به یاد آر،
و تنها دست‌آوردِ کشتار
نان‌پاره‌ی بی‌قاتقِ سفره‌ی بی‌برکتِ ما بود.

اعراب فریبم دادند
بُرجِ موریانه را به دستانِ پُرپینه‌ی خویش بر ایشان در گشودم،
مرا و همگان را بر نطعِ سیاه نشاندند و
گردن زدند.

نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که رافضی‌ام دانستند.
نماز گزاردم و قتلِ عام شدم
که قِرمَطی‌ام دانستند.
آنگاه قرار نهادند که ما و برادرانِمان یکدیگر را بکشیم و
این
کوتاه‌ترین طریقِ وصولِ به بهشت بود!

به یاد آر
که تنها دست‌آوردِ کشتار
جُل‌پاره‌ی بی‌قدرِ عورتِ ما بود.

خوش‌بینیِ‌ برادرت تُرکان را آواز داد
تو را و مرا گردن زدند.
سفاهتِ من چنگیزیان را آواز داد
تو را و همگان را گردن زدند.
یوغِ ورزاو بر گردنِمان نهادند.
گاوآهن بر ما بستند
بر گُرده‌مان نشستند
و گورستانی چندان بی‌مرز شیار کردند
که بازماندگان را
هنوز از چشم
خونابه روان است.

کوچِ غریب را به یاد آر
از غُربتی به غُربتِ دیگر،
تا جُستجوی ایمان
تنها فضیلتِ ما باشد.

به یاد آر:
تاریخِ ما بی‌قراری بود
نه باوری
نه وطنی.



نه،
جخ امروز
از مادر
نزاده‌ام.
(احمد شاملو)
**********************************************
رلیکویا عطری هست به شدت شرقی ، ادویه ای و صمغی.
چیزی که من برداشت میکنم: یک دوز بالای اینسنس به همراه زنجبیل خیلی واقع گرایانه، بعلاوه رایحه تخم اکالیپتوس (همچنین تخم درخت نسبتا کوتاهی از خانواده اکالیپتوس که در پارکها دیده میشه و میوه های گرد ریز چوبی به حالت خوشه ای داره) و سقز (مصطکی-صمغ بنه).
برای ما ایرانیها احتمالا یادآور فضای عطاریها و بازارهای قدیمی هست و ممکنه چندان هیجان انگیز نباشه. اما به شدت طبیعی و باکیفیت و اعتیادآور هست. بیشتر مناسب جمع هست تا خلوت و تنهایی.
پخش و ماندگاری خیلی زیاد. در طول مدت ماندگاری، رایحه تغییر چندانی نداره
14 بهمن 1400 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : Eli aa nazanin

یادگار

لغت Reliqvia برگرفته از لغت لاتین Reliquiae است که معادل لغت Relic در زبان انگلیسی و به معنای :

_آنچه باقی میماند
_ یادگار

میباشد.

این عطر از فضای کلیسای صلیب مقدس در شهر سنیگالای ایتالیا الهام گرفته شده است
این کلیسا از معروفترین مکان های مقدس در جهان میباشد و با هنرهای معماری ، نقاشی ، حکاکی ، مطلا و... که روایت گر داستان حضرت عیسی میباشند ، بسیار با شکوه و زیبا مزین گردیده و تمام فعالیت های هنری آن تحت
مدیریت فیلیپو سورچینلی میباشد.

کلمه Reliqvia در مکتب حضرت عیسی به تمام یا قسمتی از بدن حضرت عیسی و مادرش حضرت مریم و یا اشیایی که با بدن آنها در تماس بوده اند اشاره دارد .

عطر Reliqvia تداعی گر دیوارهایی است که با چوب طلایی حکاکی و برجسته کاری شده ، مزین شده است ، از دود مقدسی میگوید که شما را به سمت محراب با شکوه کلیسا هدایت میکند.

بالای محراب یک نقاشی با قاب بزرگ طلایی و بسیار چشم نواز قرار دارد که حمل بدن مقدس حضرت عیسی به سمت مقبره را به تصویر کشیده ،
در آنجا مجسمه چوبی بدن حضرت عیسی که از آثار قرن هفدهم است نگهداری میشود و هر سال یک بار در مراسم آیین مذهبی نمایش داده میشود.


عطر Reliqvia از رنج حضرت عیسی در آخرین ساعات عمرش که با میخ به صلیب کشیده شده بود سخن میگوید ، صبر و مقاومت اما تسلیم نه...
از بخور خوشبو و انگور دوران مقدس با شما سخن میزند...

عطر Reliqvia برای شما یادآور زمانی است که گذشته است ولی مقدس مانده است ،
از گناه کردن و فاسد شدن و توانستن و گناه نکردن میگوید...

فضای این عطر کاملا مقدس است.

عطری چوبی صمغی دودی و معطر با طبع گرم

نت های بالا: نعناع هندی، بخور، چوب کشمیر، چوب گایاک، چوب صندل

نت های میانی: شکوفه های پرتقال، کاج اسکاتلندی، میخک، صمغ مصطکی(بوی سقزی)، صمغ آمیریس( نوعی صمغ با بوی کاج و مرکبات)

نت های پایه: صمغ المی( بوی کاج و مرکبات)، پرتقال شیرین، انگور فرنگی ، جوز هندی، نت دودی، برگ تنباکو

[EDITED] 1401/01/19 20:17
18 فروردین 1401 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : هاشم پور مهدی

به بینی من این عطر به آرامیس هاوانا شباهت داره،شاید به خاطر تنباکو و میخک باشه.
در هاوانا بوی صابونی حس میشه ولی اینجا یه مرکبات اضافه داره
شروعش من بوی زیره رو به وفور حس کردم،البته چند سالی میشه زیره رو نبوییدم ولی فکر کنم در حافظه بویاییم مونده باشه،و این حافظه برای آرامیس هاوانا هم صادقه
دوستان عزیز اگر کسی نظری درباره حضور یا عدم حضور زیره در این عطر داره خوشحال میشم بهم بگه
11 شهریور 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : هاشم پور marjanmohamadi
گفته ام رو پس میگیرم،فکر کنم نمیشه اینقدرها به حافظه بویایی اعتماد کرد.
کنجکاو شدم و رفتم هاوانا رو تست دوباره داشتم،شبیه دونستنش به عطرهای دیگه مثل پولو سبز راحتتره تا این عطر.شباهتهایی بین هاوانا و رلیکویا حس میشه ولی نه به اون اندازه ای که من در کومنت قبل گفتم
تشکر
13 شهریور 1401 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : هاشم پور marjanmohamadi

اين روزا دل و دماغي براي استفاده ي عطر نيست، براي هيچي نيست.
روزي ك اينو تست كردم برام غير قابل تحمل بود حس ميكردم توي دخمه گير افتادم. اين عطر براي اين روزاس
31 شهریور 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : هاشم پور nazanin
ادکلن ها آرزو شدند برای خرید یه ادکلن معمولی باید یه ماه کار کرد یعنی سی برابر دنیا باید کار کرد برای یه ادکلن معمولی ۲۰۰ دلاری وقتی همونم میخری نمیدونی کار درستی کردی یا اشتباه عذاب وجدان میگیری یه چیز رو میخری نمیتونی با دل خوش استفاده کنی برای خرید یه ادکلن دویست بار با خودت کلنجار میری آخه کجای این دنیا اینجوریه ؟ از چیزای پولی که محروم شدیم الان از چیزهای رایگان محروم شدیم دو تا عکس ادکلن تو اینستاگرام می‌دیدیم الان نمیشه دید.

دلخوشی روایح خوش بود که آن را هم دیگر انگیزه ای نیست.
31 شهریور 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : هاشم پور marjanmohamadi

عجب حلوای قندی تو ، امیر بی گزندی تو

عجب ماه بلندی تو ، که گردون را بگردانی
13 دی 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Rezvani هاشم پور

«برمی‌خیزم و در دردهای شب قدم می‌زنم»
یکی از غیرپوشیدنی‌ترین و سنگین‌ترین عطرهاییه که به زندگیم بو کردم. حس میکنم داره از مچ دستم دود بلند میشه، دود سوختن کندر. "آنچه باقی می‌ماند"؛ بازمانده، عتیقه... اونطور که الیاده می‌گه اشیایی که زمانی متصل به بدن مقدس بودن بعد از این دارای "امر قدسی" شده‌‌ان، مارسل موس در نظریه عمومی جادو هم به تماس به عنوان یکی از ابزار جادو برای انتقال امرقدسی اشاره داره؛ نکته این‌جاست که از این منظر امرقدسی در عین تقدس، ناپاک و ممنوعه.
از همون آغاز بوی کندر و صمغ (چنان‌چه در نت‌ها اومده صمغ درخت مصطکی) چنان توی صورتت میزنه که انگار داری توی زیرزمین‌ها، توی کاتاکومب‌های متروک و تاریک یه کلیسای رها شده پشت سر یه اسقف کور و قوزی راه میری که از قصه‌های بورخس یا اکو بیرون اومدن، اینقدر تاریکه که فقط میتونی مسیر بو رو دنبال کنی، گویا از شکوفه درخت پرتقال و پرتقال شیرین و انگور سیاه هم استفاده کرده، نه این‌که نتونی استشمام کنی، اما در مقابل این همه چوب و دود، اینا شبیه روزنه‌های استوانه‌ای نوریه که کم رمق از خلل و فرج سقف به راهرو پیشِ روت میتابه تا در فضا حجم دود رو بیشتر ببینی، نه چیزی دیگه. و این فضا نقش مهمی در فهم این عطر بازی می‌کنه.
بعدتر بدون اینکه ذره‌ای از بوی کندر کم بشه میتونی کشمیر رو هم حس کنی و این حس فقط معطوف به شامه نیست، انگار اسقف برای اینکه اشتعال عودسوزش کم نشه مدام توش چوب میریزه. این نور سوختن، تنها نوریه که میتونی توی این تاریکی عمیق ببینی. باقی فقط روزنه‌های فرعیه.
این عطر اینقدر بُخوری ادامه پیدا میکنه که واقعا قابل پوشیدن نیست ولی قطعا اعتیادآوره. به نظرم عطریه که فقط و فقط باید در انزوای روحی و در شهودی‌ترین حالت بو کرد و با ردا پوشید(شبیه تعریفی که آروو پرت از موسیقی خودش ارائه میده). اینقدر بخوری که من بعد از چهل دقیقه تازه بوی صندل به مشامم رسید، اون موقع انگار تازه رسیدی به محراب. بعد اسقف برمیگرده و تو خودت رو میبینی، هم در چهره‌ی اسقف، هم در چهره‌ی مسیح وقتی دارن به گور میسپارنش، و از جای زخم کهنه‌ی چشم‌ها و دست مسیح خون نیومده ، صمغ ماسیده و داره چکه مي‌کنه، چکه مي‌کنه روی مچ دستت، چکه می‌کنه روی گردن،‌چکه مي‌کنه روی چال زیر گلو، این چکه همون رلیکویاست... (پیشنهاد می‌کنم حین تست کردن عطر به قطعه‌ي hierosgamos از پروژه‌ی Metatron omega گوش بدید.)
در نهایت هم این جملات طاهربن جلون رو علاوه میکنم:
"برمی‌خیزم و در دردهای شب قدم می‌زنم
حزن من چون قدیسه‌ای است که پشت چرخ نخ‌ریسی نشسته است
خاطرات آن زندگی که آن‌را نزیسته‌ام
ظاهر می‌شوند چون درختانی که از برای افروختن از ریشه درآمده‌اند..."
30 بهمن 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : کورش اچ هاشم پور

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟