Filippo Sorcinelli - Quando rapita in estasi

فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-42881
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چایپر میوه ای
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2019
کد کالا : ATR-42881
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    15
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    2
  • + 25 سال
    4
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    0
  • رسمی
    10
تعداد رای های ثبت شده : 53
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

اطلاعاتی که برند اونوم ارائه کرده است:
صحنه تاریک است. این لحظۀ ورود ماریا کالاس به صحنه پس از اتمام آرایش اوست. یک ظهور جسمانی مافوق طبیعی، با آن چشم‌های درشت محصور در چهره‌ای با گونه‌های برجسته. «لا دیوینا»، قدرتمند در انظار و شکننده در خلوت. لباس صحنه تاثیرگذار و موزون است و با حرکت او، خود به موسیقی، با رایحه لابدانیوم و وانیل تبدیل می‌شود و پودر صورت را پراکنده می‌کند.

جنون افیون، دانه تونکا و بلسان نراد زیربنای این تندیس بوئیدنی است. و هر که با آن روبرو شود ناتوان می‌گردد و دردی مبهم، دردی شدید را حس می‌کند، و میوه هلو در خلوت آن شعله‌ور می‌شود.

برند فیلیپو سورچینلی
سال عرضه 2019
گروه بویایی چایپر میوه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه سدر ، گل برف ، روایح دودی
اسانس میانی ادویه گل میخک ، هلو
اسانس پایه دانه تونکا ، وانیل ، نعناع هندی ، خس خس ، لابدانیوم، درخت نراد، روایح دودی
نمره کاربران
Quando rapita in estasi-فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی
رایحه
8.4
13 رای
ماندگاری
8.6
13 رای
پخش بو
8.3
13 رای
طراحی شیشه
9.8
13 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (23 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
10
رایحه
9
ماندگاری
9
پخش بو
9
طراحی شیشه
عرض ادب و احترام
سکوت!!!تنها چیزی بود که بعد اسپری کردن این کار به چشم میومد.سکوت مطلق
وایستا ببینم این رایحه داره منو به کجا میبره؟وای امان از غم خاطرات.غم،غم و غم تنها چیزیه که بعد اسپری کردن این کار تمام وجودم‌رو پر میکنه.به این فکر میکردم چه روزایی رو گذروندم تا بتونم رنگ شادی‌رو یه بار دیگه ببینم.راستی مگه قوی تر از کسی که داره تنهایی با حال بدش میجنگه و بقیه ازش فقط یه لبخند میبینن داریم؟
سیگارمو رو لبام میزارم و اتش رو به پا میکنم.بوی دود اتش و سیگار با هم ادغام شده.بوی نم میاد،انگار خیلی وقت نیست که از بارش بارون گذشته و این بوی نم تو فضای دودی کاملا به چشم میاد.آه که چقدر این فضا قشنگه و مرور خاطرات،اشک هارو از دیده روان میکنه.
می‌روم بخوابم، خرد و خسته‌ام
تمام بعدازظهر بی‌محابا گریستم
تو را بیش‌تر در آغوش می‌گیرم.
تو هم بیش از پیش دوستم بدار، چون غمگین‌ام...
(از میان نامه‌ی ژرژ ساند به گوستاو فلویر)
15 آبان 1402 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : Farnaz آرتین ترشیزی
عطرها گنجینه هنر و احساس و خاطراتند. گاهی به عطرها میشه قسم یادکرد...👍😊
15 آبان 1402 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : سانیار Farnaz
چه دیدگاه جالبی.
مثلا میشه گفت:
قسم به اون دیور هومی که داشتم
قسم به اون گانیمد که فروختم

قسم به اون یاتاقانی که زدم
بعد خدا من تو رو میپرستم
15 آبان 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : کامیار فخر امیرعلی نجاتی
😜😁😁🙏🙏
16 آبان 1402 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : مهربد سعید بجنوردی

10
رایحه
9
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
space song
که پلی شد، زمان از ثانیه ۲۵ ام تا ۵۲ ام چندین ساعت کِش آمد..
خلسه ای در میدانِ نقطه صفر! خلاء!..
هیچِ مطلقی که یک پوچیِ مطلقا خالی نبوده و نخواهد بود! ذره ها دارد باردار؛ که به هنگام تولد، مرگ را به دو دیده تماشا می کنند..
متناقض نماییست بس زیبا همچون چشمانِ تیزِ میخکگونِ زنی در شبی غبارآلود.. دودِ آتش گرفته، ظاهرا مات و حالاتی یخ زده که در صحنه ی تئاتر اعجاب انگیزِ دیگری، آن چنان احساساتش را به زیر پوستت تزریق می کند که از چشمانت فوران کنند!
و آن زمان که همه چیز فدای هنر می شود و هنر فدای عشق، به ناچار سکوت خواهی کرد..
ردِ خشکیده ی اشک بر گونه های سرخ ات باقی ست.. کمی تلخ می شود همچون ریشه ی زنبقی به خواب رفته، متفکر و مضطرب!
مرثیه ای، از نو سَر داده می شود از برای سرابِ سدر و گُلی گُم گشته در لا به لای آن آشفته بازار و رقصِ بی محابای خس خس! و از نو حلاوت خواهد بخشید به هنگامی که رسوخ می کنی بر قلبِ او..
بازیگوشیِ سرکوب شده دخترکی خفته بر جان اش.. عطرآگین؛ گورماندی میوه ای..
و شب که به پایان رسد و روزی دیگر از راه، تو تنها ۲۷ ثانیه در حقیقی ترین تکه ات زندگی خواهی کرد و بعد از 'حال' و بعد از 'تو'، دیگر کسی تکرارِ تو نخواهد شد...:)

Was she ever found?
Somewhere in these eyes...
:)

[EDITED] 1402/04/24 02:18
23 تیر 1402 پاسخ تشکر
36 تشکر شده توسط : آرتین ترشیزی مهربد

من این هنرمند ، طراح و عطار بزرگ رو دوست دارم. در کانالش در یوتیوب دیدم که ارگ می‌نواخت. از معدود عطارهایی ست که عطاری خود را با هنرش یکی کرده ست. این عطرش رو دوباره تست کردم حقیقتآ کار خوبیه ولی واقعا این قدر جنجال نداره . شدیدا به کاراکتری نیاز داره که عطار بش فکر کرده . قدر مسلم اون کاراکتر به من شباهتی نداره . چیزی که باعث تعجب منه اینه که ایکاروس چهار خط راجع بش داستان میگه و باقی دوستان میان و چهل پنجاه خط داستان سر هم بندی می‌کنند. بابا شما نمی‌تونید مثل ایکاروس به عطر نگاه کنید . من هم نمیتونم . اوایل از سر نادانی سعی می‌کردم منم داستان تعریف کنم و اشتباه کردم . کار من نیست . کار شما هم نیست. حالا اگر دوست دارید باشه بی خیال ، هر کار که دوست دارید بکنید. در پایان این عطر کار خوب نه برای من و نه حتی زنان که کاراکتر عطر زنانه ست . شاید واقعا فقط برای ماریا کالاس ساخته شده باشد که باز هم فیلیپو دست مریزاد داره...چیزی که باعث میشه ایکاروس به عطری 10 بده تخصصی ست که هیچ کاربری حتی در میان خارجی‌ها اون دانش رو نداره. حالا خیلی ها صرف نمره ی 10 ایکاروس چنان به به چه چهی می‌کنند که خود فیلیپو هاج و واج میمونه....خیلی‌ها هم بلایند بای می‌کنند که دیگه خسر الدنیا و الاخره با این اوضاع گرونی و یک عطر 100 میل هفت میلیون....انشااله که خداوند همه ی ما رو رستگار کنه...یا حق
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : سانیار جواد وزیری
درود...باز خوب بود اگه این عطرو تست کرده بودند یا حتی یکی استفاده کرده بودو این خاطرات و داستان هارا سر هم میکردند

14 آبان 1401 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : مهدی مددی حسن کبیری
سلام جناب کبیری
چون در ذیل این عطر من هم یاداشتی نوشتم لازم میدونم که نکاتی رو خدمتتون عرض کنم. مطالب غیر عطری که بعضا ذیل عطرها الصاق میشود به این جهت مهم و جالب هستند که معمولا حاوی مطالب جدید و کمتر دیده شده اند، به اشتراک گذاری کتاب ها و موسیقی ها و فیلم هایی که باعث شده اند افق جدیدی در ذهن ما باز شود و از ما انسانی بهتر و کاملتر بسازند به نظرم نه تنها نادانی نیست بلکه تلاشیست مهراگین در جهت نشر اگاهی. بیشتردوستان حاضر و فعال در این خانه در دهه چهارم یا پنجم زندگی خود هستند، انسان در این سن صاحب تجربیات گرانبهاییست. از طرفی سرعت زیاد زندگی و مشغله و فرصت کم ما، برای سرک کشیدن و یافتن بهترین ها در زمینه های مختلف اهمیت این موضوع را مشخص میکند. به طور مثال اگر شما به همراه ریوو یک عطر، متناسب با فضای عطر،
قطعه موسیقیِ ناب و کمتر شناخته شده ای را معرفی کنید،بابت وقتی که گذاشته اید و پیشنهادی که می دهید من قدردان شما خواهم بود به این جهت که شما کمک کرده اید که من با کمترین هزینه و صرف کمترین زمان علاوه بر خواندن ریوو عطر مورد نظر بتوانم موسیقی شایسته و مناسب با فضای عطر را هم گوش کنم.

[EDITED] 1401/08/14 20:43
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
40 تشکر شده توسط : جواد وزیری marjanmohamadi
سلام حسن جان.
خواستم ازتون بخاطر نظرات واقع بینانه تون تشکر کنم. تقریبا تمام حرفاتون رو با گوشت و پوست لمس کردم. تجربیات شما رو که میخونم انگار دقیقا با تجربیات من مشترکه. خیییلی خوبه که ادم از اشتباهاتش درس بگیره و به دیگران هم منتقل کنه. امیدوارم بقیه اشتباهات ما رو تکرار نکنند
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : جواد وزیری سعید کرمانی
سلام جناب کبیری

به نظر شما ، پیشرفت کاربران سایت در حوضه روایح امری غیر ممکن هست یا حق ندارند در این حوضه پیشرفت کنند؟ کاربری که چهل پنجاه خط مینویسه حتما توانایی شو داره مینویسه ، قلم شو داره مینویسه ، علم شو داره مینویسه ، شاید درک من و شما در مورد یک عطر ضعیف باشه ، این دلیل نمیشه ریویو بقیه کاربران رو زیر سوال ببریم.

[EDITED] 1401/08/15 01:23
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : شاپلوفسکی کبیر سعید کرمانی
سلام دوست عزیز ، ارادتمندم
امان از تنهایی ، امان از نداشتن رابطه ای که آرزوش رو داریم و پیداش نمی‌کنیم. ایران بیشترین عمل زیبایی بینی رو در جهان داره و یه بار فیلمی مستند درباره ش دیدم که خانمی می‌گفت اکثر عملهای بینی در ایران فقط به دلیل نداشتن رابطه ی خوبه و فکر میکنند با عمل زیبایی بینی پیداش میکنند که نمی‌کنند. زنان ایرانی جزو زیباترین زنان جهان اند به تایید خود اروپاییان . نژاد ایرانی به گونه ایست که مردمانش خصوصا زنانش بینی درشت دارند به همراه چشمان درشت. زنان اروپایی اگر بینی کوچیکه دارند ، چشمان ریز هم دارند. یعنی همه چیز باید با هم جور باشند. بارها دیده ام دختری در اوج زیبایی و داشتن بینی درشت ولی بی عیب و زیبا رفته عمل بینی کرده و زیباییش بیشتر نشده که هیچ کمتر هم شده . داستان عطربازی هم همینه . اکثرآ گمشده ای دارند و فکر میکنند که عطر همون گمشده ست که نیست. این تجربه ی من بوده اگر کسی میگه نه ما هیچ مشکلی نداریم و تو بیخود میگی ازش عذر میخواهم . اینجا کسانی هستند که منو حتی بیرون از عطر افشان میشناسند انشالله تجربیاتم برای اونها مفید باشه. کسانی هم که همچنان دوست دارند داستان چندین صفحه بنویسند خب بنویسند من که همه رو رد میکنم و نمی‌خونم با عرض پوزش فقط بدی این مسأله اینه که طرف میاد راجع به عطر مورد نظرش کامنت بخونه و هی که ورق میزنه صفحات رو چیزی پیدا نمیکنه....انشالله همه شاد ، پیروز و کامیاب و رستگار باشند...یا حق
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : سعید کرمانی Ali. gh
درود آقا حسن
اول تشکر کنم از نظرات کاربردی شما که برای من خیلی مفید بودن
اما در اینجا دوستانی داریم که عاشق عطر هستن، نه برای پرفورمنس بلکه به خاطر هنر
و برخی دوستان با ذوق، نقدهای هنری می‌نویسن.
من که از بعضی نوشته ها بیشتر از خود عطر خوشم اومده
در کتابی از قول "تروفو" خواندم که خواندن نقد فیلمها را بیشتر از دیدن خود فیلم دوست دارد.
مخصوصا در عطرافشان ابتدا هنر از ناحیه‌ی چشم و خواندن نفوذ می‌کند تا بلکه چندی بعد هاله های معطر دربرمان گیرد.

البته درباره‌ی تنهایی گفتی بله اگر اکثریت ما تنها نبودیم که جمع نمی‌شدیم درباره‌ی یک شیشه با مایعی معطر حرف بزنیم؟ درست نیست؟
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : سعید کرمانی Mahsa
آقای کبیری، با عرض سلام و ارادت
سوالی دارم از شما: آیا موسیقی گمشده شماست؟
14 آبان 1401 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط :  Someone Out There Saba  حسن کبیری
با سلام و عرض ادب

جناب کبیری عزیزم انسان موجودیتی مادی داره در بین مادیات هم دنبال لذت و آرامش میگرده، عطر و ماشین و لباس هم میتونه گمشده باشه قربان. ما انسانیم قرار نیست عطای همه چیز رو به لقاش ببخشیم و تو غار دنبال نور خدا و معرفت بگردیم مردم از سر بیکاری و دلخوشی نمیان هزینه میلیونی کنند دیگه تو مملکت ما هم کم کم داره جا می افته که عطر از ملزومات مهم زندگیه باید داشته باشید
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : سعید کرمانی rick
سلام جناب کبیری

من در کنار داستانهایی که ازشون صحبت میکنید ، درد و دل های شما رو علیرغم این که برای این فضا بسیار دلسرد کننده و مایوس کننده بود ، خوندم ، حداقل اون داستان ها دلسردکننده و مایوس کننده نیستند!

به نظرم دوستانی که در این فضا در جستجوی عطر مورد نظر هستند همین قدر که از این فضا ، به گروه بویایی ، طبع عطر و طعم روایح عطر پی ببرند کافی هست و برای خرید حتما باید تست کنند ، یعنی چند عطر را با توجه به طبع و گروه بویایی انتخاب میکنند و سپس باید تست کنند و عطر مورد دلخواه رو انتخاب کنند.

اما سهم دوستانی که هزینه کرده اند ، وقت گذاشتند و ریویو نوشتند چه میشود؟
مسلما حکم به نتوانستن و ننوشتن در مورد عطر ، سهم عادلانه ای برای آنها نیست!
همه ما حق نوشتن و پیشرفت داریم...

[EDITED] 1401/08/15 18:54
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : سعید کرمانی محسن جمالیان
سلام خانم ف.الف ، ارادتمندم
هر چیزی که به دانش و معرفت من چیزی بیفزاید گمشده ی من است. هر چیزی باعث رابطه ی عاطفی و احساسی شدید شود ، گمشده ی من است. هر چیزی که منو خراب و داغون خودش کنه و به من درک بهتری از جهان ، زندگی و آدمها کنه ، گمشده ی منه. حالا در این گستره خیلی چیزها می‌گنجند . یک دوست ، مادر ، همسر ، فرزند ، هنر ، خدا ، عرفان و ....اگر برای کسی عطر هم این حالت رو داره پس عطر گمشده ش هست . برای من عطر چیزی مثل لباسه البته از لباس ساختار پیچیده تر و هنرمندانه تری داره. عطر رو دوست دارم ولی برای من عشق نیست.
من برای موسیقی از جان و زندگیم مایه گذاشتم . پشیمان نیستم چون بینهایت به من شعور ، معرفت ، دانش و عشق داده . به شعر هم همین احساس رو دارم ولی من نیازی به یادگیری شعر نداشتم ولی برای موسیقی باید سالها و یک عمر شاگردی میکردم.
منظور من این نیست که کسی عطربازی نکنه ، منظور من اینه که ممکنه یه نفر تمام هست و نیست خودش رو میذاره پای عطر و آخرش میبینه اون چیزی که میخواست رو پیدا نکرده. من خیلی پای عطر هزینه کردم ولی کمتر چیزی پیدا کردم که حقیقتا عاشقش باشم . البته قبلاً گفتم که بیشتر اون دوره مربوط به دوران بیماری ام بود. بیشتر منظور من کمک به کسانیه که ممکنه مشکلی شبیه من داشته باشند . حالا اگر کسی مشکلی نداره و وضع مالی خیلی خوبی داره زهی توفیق. ولی با عرض معذرت و پوزش از دوستان عزیزم ، من بیشتر کسانی رو که دیدم عطربازی میکنند چه وضع مالی خوب و چه متوسط همگی به شکلی مشکل داشتند. کسانی هم که وضع مالی ضعیف دارند که اصلأ سمت عطر نمیان. خواهشمندم دوستان عزیزم بر آشفته نشوند که نیتم خیر بوده و هست. انشالله همگی خوشبخت ، سعادتمند و در جوار عشق و خدا باشند...یا حق
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : marjanmohamadi Soroush mb
سلام و عرض ادب جناب کبیری.
بنده هم البته زیاد موافق بعضی کامنت های اغراق امیز و عجیب و غریب درباره عطرها نیستم و خودم هم قبلا هزینه های زیادی از جانب این قضیه متحمل شدم . اما چن تا نکته اینجا به ذهنم میرسه که مایلم عرض کنم.

نکته اول اینکه به نظر من خوبه که وسواس و افراط رو کنار بذاریم. با یه سرچ کوچیک تقریبا میشه بهترین های هر دسته رو پیدا کرد و مثلا اگه یکی تو دسته امبری یا بوزی یا انیمالیک از چن تای اولی خوشش نیومد خوب شاید بهتر اینه که دیگه تو این مورد هزینه نکنه اونم در حد دکانت.

نکته دیگه این که من معتقدم عطر خوب حتی تو دسته نیش و ایندی نیش ناشناخته نمیمونه.یادمه سال اخر دبیرستان یه دبیر شیمی ابادانی و خیلی باحال داشتیم یه روز صبح اومد سر کلاس و سر رقابتی که با بعضی از همکاراش داشت به طعنه گفت که میخوام یه نکته خیلی مهم بهتون بگم که نه تا حالا تو کتابی اومده و نه تو کنکور های قبل و..
همینجور که همه دهنمون وا مونده بود و منتظر بودیم گفت اخه ...ها نکته ای که تا حالا تو هیچ کتابی گفته نشده و تو کنکورای قبلی هم نیومده تو این کنکور هم نمیاد!
به نظر بنده هم اگه عطرای پر رمز و راز و نویررو ماورایی و...وجود داشته باشن حتی اگر در ثریا باشن دیگه نهایتا دو سه ساله بین دوستان عطر باز جاشونو پیدا میکنن همچنان که عطری مث پرایوت لبل در نهایت تلخی و زهری و بدبازخوردی خیلی زود به خاطر لیاقتش از بین این همه نیش و ایندی نیش تو تمام دنیا شناخته شد.
و مورد اخر اینکه حس و حال و شوق ما نسبت به عطر و نسبت به خیلی از موارد دیگه که با حس سر و کار دارن قطعا ارتباط مستقیم با سایر مسائل روحی ما هم داره و در شرایط تنش و افسردگی که خیلی از ماها الان در گیرشیم خیلی قابل حصول نیست. کما اینکه من جایی میخوندم وقتی سطح بعضی از هورمون ها به دلایلی مثل افسردگی و اضطراب بالا میره ممکنه انسان شرایطی رو تجربه کنه که ازش به عنوان در دسترس نبودن عاطفی یاد میشه.
خوب یادمه زمانی که اولین بارتو شبای سرد پاییزی سالای حدود ۸۰ باربری تاچ رو پیدا کردم برام حکم یه اغوش گرم تو شبای سرد رو داشت و تو شبگردی با رفقا چه بازخوردها که ازش نمیگرفتم و چه فانتزی ها که نمیبافتم.
دیری نگذشت که چندین اتفاق پی در پی جمع دوستان رو پراکنده کرد‌. یکی رو اشتباهی نیروی انتظامی داداششو کشت و شب وروزش شد فکر انتقام و یکی دیگه باباش زن دوم گرفت و.. منم ناغافل طی بخشنامه ای خدمت سربازیم دراومد و...
همون باربری برام شد سمبل استرس و نگرانی.. .

اما به طور کلی معتقدم تو این بازار بی شوقی هر چیزی که بتونه لحظاتی ما رو سرشوق بیاره غنیمته. چه اشکال داره که هر از چندی خودمون با خرید یه عطر به خودمون هدیه ای بدیم.البته به قول شما با هزینه معقول و در حد توان. حالا ممکنه یکی برای القای کاراکتری خاص تو جمع ها از عطر استفاده کنه که خوب اشکالی نداره همچنان که ترجیح من تو انتخاب عطر فضاسازی و تداعی خاطرات هست.
پناه بردن به دنیای فانتزی یکی از سرراست ترین راهها برای فرار از دنیای پر استرس و بی شوق و ذوق برای ماهاست و بالاخره عطر برای امثال ما این کارکرد رو داره و تا وقتی که این کارکرد رو داره خوب چه اشکال داره در حد معقول براش هزینه کرد و هر وقت هم نه که هیچ. هر چند که این شوق هم مث دهها و صدها فانتزی که از کودکی دنبالش بودیم و آرزوشون قشنگ تر از خودشون بود میگذره و رنگ میبازه.

[EDITED] 1401/08/15 21:06
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
52 تشکر شده توسط : احمد شجاعی محمود بالدی
سلام و عرض ادب خدمت دوستان و مدیریت محترم و صبور سایت وزین عطرافشان

من بیشتر کسانی رو که دیدم عطربازی میکنند چه وضع مالی خوب و چه متوسط همگی به شکلی مشکل داشتند.

با عرض معذرت از مدیریت،جناب کبیری این جمله رو برای بنده معنی بفرمائید؟
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : Zizo کامبیز سخی
سلام جناب کبیری

جناب ایکاروس عکسی از عطر آمواج انکلیو در عطرگرام شون گذاشتند که قفسه ای از عطرها در تصویر مشخص هست و عنوان کردند این قفسه یکی از بیش از ۲۰ قفسه عطر های ایشان هست.
میخواستم بدونم در مورد ایشان هم ، همین نظر رو دارید؟

[EDITED] 1401/08/16 12:32
15 آبان 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : آرمان مریم نوری
مساله مهم اینجاست که جلوی تلاش برای ارتقا رو نمیشه و نباید گرفت، اگر تقلید می‌کنیم، اگر تلاش می‌کنیم و اگر نقد خوب برامون با ارزشه، همین به خودی خود یه ارزش محسوب میشه با همین نظام ارزشگذاری هست که یه جامعه رشد میکنه و یه فرهنگ جا می‌افته! تصور کن بعد حافظ هر کسی رو که تلاش میکرد شعر بگه عده‌ایی مثل شما بزرگوار، میکوبیدند و تمسخر میکردند که بابا تو که حافظ نمیشی، حافظ یدونه بود، شما هم نثر ساده‌ت رو بنویس!
اما خوشبختانه بیشتر ایرانی‌ها دلسرد نشدند و تلاش برای حافظ گونه شدن رو ادامه دادند! کسی منکر نیست که بسیاری فراموش شدند و اندکی رستگار… تصور کن هر دهه از عمر تاریخ چندتا از این اندک‌ها برامون بمونن؛ بله! فرهنگ و هنر همینطور زاده میشن
قرار نیست همه حافظ باشن! حافظ ها هر پانصد سال یکی زاده میشن! اما هر صد سال یه خاقانی یا شاملو خواهیم داشت، هر پنجاه سال یه فروغ و هر ده سال یه سهراب زاده خواهد شد، و همین بشدت کافیه دوست من
09 مهر 1402 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : سانیار کورش اچ

درود مسیح عزیز
بعد از خواندن یادداشت بسیار زیبایت و لذتی که از قوام قلمت بردم، دیشب فرصتی دست داد تا دوباره بعد از سالها فیلم شهدا را تماشا کنم. زبان روایتگرِ زمخت و بی پرده پاسکال لوژیه در ساخت تصاویر سراسر خشونت بار فیلم و نشان دادن تاثیر اتفاقات گذشته بر حالات روحی اکنون انسان ها، همچنین نشان دادن پاسخ متفاوت انسان ها در برابر درد و رنج. درهم شکستنشان در برابر درد مکرر، تسلیم شدن در برابر رنج، لذت بردن از درد کشیدن و در نهایت عروج روحانی انسان کامل از بستر سیلاب درد و زجر، احوالم را دگرگون کرد. هنگامی که شاپرکِ ذهن بر جریانِ سیالِ فیلم بال گشود، رایحه ای سنگین، خشن، عور، غلیظ، زجر دهنده ولی لذتبخش از لابلای سکانس های فیلم به بیرون تراوش میکرد. رایحه ای شبیه به اینترلود.
اما مخلوقات پُر ایهامِ سورچینلی عطرهای سکوت وُ تفکر وُ تنهایی اند. اگر قرار باشد انچه که سورچینلی در هنر هشتم خلق کرده است با هنر هفتم به تصویر کشیده شود، کارهای کیم کی دوک کارگردان و فیلسوف فقید کره ای میتواند برایم یاداور اثار سورچینلی باشد.کیم کی دوک فیلم نمی سازد، گویی در حال سرودن شعر و یا کشیدن تصویری واقعی ،گاهی فراواقعی، عریان، نمادگرایانه از نیازها، ترس ها، خشم ها، خباثت ها، جنایات و رستگاری انسان بر بوم نقاشی است. مکاشفه عطرهای سورچینلی همچون غرق شدن در دنیای هذیانی کیم کی دوک پر از دویدن و کمتر رسیدن است.

پ ن: فارق از انچه در پیرامونمان می گذرد انچه اصیل و درست هست همیشه ماندگار خواهد شد، صنعت نوپای عطر (منظور انچه در دسترس عموم مردم به عنوان کالا قرار میگیرد) با طلوع هنرمندانی که با درک ادبیات ، موسیقی، نقاشی و دیگر هنرهای پایه اقدام به ساخت عطر می نمایند احتمالا در گذر زمان تبدیل به یک هنر مستقل خواهد شد. انچه در این راه سوخت موتور محرک این فرایند خواهد بود توجه دوستداران کنجکاو و شیدای عطر(عطرباز) به این هنر خواهد بود . چه باک ازینکه همچون کل تاریخ پیروانِ ابداعات بدیع به صلیب کج فهمیِ عوام کوبیده شوند.

[EDITED] 1401/06/20 10:05
19 شهریور 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : complihanicated Mahmoudreza ganjali
پچ‌پچ می‌کردند باهم که دیوانه است! اورا ژرف می‌شناختم؛ فقط اصرار به عاقل‌نمایی نداشت. مرموز زیبا بود و مشکوک آرام. تمام سرفصل‌های ظرافت در چهره‌ی رنسانسی‌اش خلاصه می‌شد. پشت چشم‌هایش بازتابی عجیب از نوری ناشناخته. به‌هنگام تماشای چهره‌اش؛ گویی ملاقات‌ با شیطان بود در قطب‌های مات و یخ‌زده‌ی برزخ. همان‌جا فهمیدم زیباییِ بیش‌ازحد ارتکابِ منصفانه‌ای نیست. لابد میکل‌آنژ می‌خواست آن صخره‌ی غمگین! با او در سالِ بلوا که تو در آن مغموم از کشته شدنِ روحِ آزادی بودی آثار یان شوانک‌مایر، میخائیل کالاتوزوف، اوتار یوسلیانی، آندری وایدا، تئو آنگلوپولوس، جناب آلخاندرو یودوروفسکی... و نیز کیم کی‌دوک را شخم زدیم. مثل تو فکر می‌کرد. می‌گفت شاعر است بیشتر. می‌گفتم عمیقا عابد! می‌گفت هم‌سان می‌تواند باشد. شاعر را عابدی باید. حرف‌های خودم را شیرین به‌خوردِ خودم می‌داد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان... ازنو بهار! چرخه‌ی رستگاری برروی برکه‌ی جوسانجی... و این یک پیش‌درآمد عاشقانه نیست! منت آگاهی بر سرِ ما گذاشتی نزدیک‌ترین. نقلِ خون است؛ شیدایی و آن‌چه باقی می‌ماند. ایجادِ ادراکی متمایز برای واقعیت‌هایی که بشر از روبه‌رو شدن با آن‌ها هراس دارد. پاسکال لوژیه از سودای انزوا می‌گوید. واشکافیِ ژنومِ رنج و جنونی که به یک سوال مضطرب ختم می‌شود. به‌راستی آن‌طرفِ معمایِ ثقیلِ مرگ چه‌چیز پنهان شده! این سوال بادقتی رستاخیزی در اکوسیستمِ درونی فیلیپو هم شناور است. آیا زیستن فقط برای زیستن بود یا به یک امتدادِ انتزاعی خواهد رسید. بسیار برروی رنجِ متعالی متمرکز است. مقصود سینمای او نیست. بلکه تفکرات و بطنِ ایشان. اگر امکان اجازه داد و تمایل داشتی بات نات تودی را استشمام و با او هم‌زیستی کن. ارتباط‌های لوژیه و سورچینلی را بیش‌ازپیش خواهی یافت. پژمردگی و درهم‌شکستگیِ بیمارگون که خبر از فرجامی ناگزیر می‌دهد. فرار بی‌فایده است. اتفاق خواهد افتاد. بدون‌شک. اما؛ امروز نه! هردو پر هستند از چرا. آشوب‌های آخرالزمانی و همان‌طور که نوشتم نگرانی. اما در مقام همزادیابی سورچینلی با رِلیک‌ویا تا به اتاق‌فکرِ تارکوفسکی و خلاءِ حزینِ خودشناسی سرک می‌کشد. مدلی از آیین فرقه‌ای که آدمی را آماده می‌کند برای روبه‌رو شدن با بقایای خود! گاهی فریاد می‌زند : این چه دنیایی است که باید یک دیوانه بگوید شرم بر شما باد! با اپوس هم‌چون کزباه به باران و بادهای تمام‌نشدنیِ سینمای بلاتار نزدیک می‌شود و تو فکر می‌کنی تانگوی شیطان چه ارتباطی با جهنمِ دانته دارد! یاس از پستوهای اتاق‌کارِ آتلیه‌ی وِستی ساکره از بین لباس‌های مقدس قیام می‌کند و می‌گوید تمام این طوفان در هوس چیدن من بود! گلبرگی سوخته در دست باد رها. بوی اسارت می‌داد کمی بعد بوی رهایی. مضحک نیست؟ برای فهمیدنِ عمق آزادی حتما باید گودالِ اسیری را بویید! اما من بی‌تظاهر و بااشتیاق دوربین خود را خاموش می‌کنم. کنار تو خواهم نشست، موافق و هم‌رای می‌شوم که فیلیپو می‌تواند به معناپردازی‌های راهب‌گون و عارفانه‌ی کیم کی‌دوک هم برسد. زیرا او هم چون کیم شاعر است و عابد. اصلا دنبال همین بوده و هستم. که جنون همگانی شود! اما این جنون جیمِ جهل را در خود ندارد. بلکه جهش است و جولان در حقیقت. آن‌چه اهمیت دارد این است که بدانیم عطر، نمایش، موسیقی و... همگی فرزندانِ هنر هستند و براساسِ دی‌ان‌ای مشترک در ناخوداگاهِ زیبایی‌شناسی به‌یکدیگر گره می‌خورند. این ما هستیم که باید ارتباط‌ها را بیابیم و در این مسیر مختار هستیم و باید مستقل نیز باشیم. هر عطر را می‌توان به بی‌شمار موسیقی، مجسمه، نمایش‌نامه، معماری و... ربط داد. حتی به اشیا و احساسات. هنر به‌شکل غیرمعمولی دیوانه‌کننده است و شریرانه‌ترین تمایلِ من و ما باید شایع کردن این دیوانگی باشد! و این‌که سلام :)
20 شهریور 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : ابوالحسن nazanin
یادم اومد ملودی عزیزم. چقدر کم حافظه شدم!
فرار بی فایده است، اتفاق خواهد افتاد. بی شک. اما، امروز نه!
تاریکی و شکنندگی. حجوم احساسات مهلک و چه غم انگیز انکارش می کند..
اگر برای این دنیای ظالمانه ساخته نشده باشی، محکوم می شوی..
محکوم به رنجی شیرین

[EDITED] 1401/11/28 13:15
27 بهمن 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : 🄼🄾🄽🄰 فاطمه فیضی

امروز پنجم شهریور زادروز محمد بن زکریای رازی کاشف الکل است.علاوه بر کمک در علم طب به ما عطربازها و نیز عطرسازها خیلی کمک کرد.یادش گرامی و نامش ماندگار
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : ابوالحسن سارينا
به جهت اطلاعات عمومی دوستان عرض کنم از دیگر ساخته های جناب زکریا خان یک ساخته رایج هست که در منزل همه ما یافت میشود.اگر گفتید؟کمک شایانی در علم طب بخصوص جراحی و به جهت ضد عفونی بهتر به همراه الکل استفاده می‌شود.و آن پنبه هیدروفیل یا همین پنبه بهداشتی خودمان هست.که جاذب بسیار خوب مایعات میباشد و تحولی بزرگ در پاک کردن زخمها و نسوج و گرفتن ترشحات زخمها و خون در جراحات و جراحی‌های ایجاد کرد.امیدوارم مفید فایده بوده باشد
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : سارينا شهریار
جناب دکتر بوترابی روز داروساز مبارک باشه
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : رضا قهرمانی Hani
جناب سپهی بزرگوار از اظهار لطف و بزرگواری شما سپاسگزارم .امیدوارم این افتخار را داشته باشم که قدری اندک در کاهش آلام دردمندان مثمر ثمر باشم.
روزتان نیک .حالتان نیکتر
06 شهریور 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆

در جهانِ واژگونِ کابوس زمان چون خفاشی خونسرد و گرسنه وارونه برروی شاخه‌ای از درختِ زندگی آویزان شده بود و تاریکی به او تعظیم می‌کرد...!! شکستن استخوان رزین و پر کردن ژنومِ اثر با دود و دلهره. تماشای خنده‌ی خاموش‌شده‌ی گل‌های سفیدِ بربادرفته میان گذرِ بی‌رحم چوب، تیرگی گَس'نیمه‌حیوانی و تپشِ قلبِ کبودِ لبدانوم. پچولی مانند همیشه بی‌قرار، ردی میخک‌گون برروی صورتش و حافظه‌ای شیرین شده با خاطراتی میوه‌ای به‌مانند جانِ هلو'شلیل و یا حتی مغزِ تماما رسیده‌ و مالامال از شیره‌ی، خرما. در جهان این اثر حسی وجود دارد که برای من تلفیقی است از بی‌شمار رایحه. بوی وافورِ بازنشسته‌ای که از چوب درختِ منزویِ کَهور ساخته شده‌ + بوی تن پیرمردهای ییلاق نشین که دائما با پوست‌های حیوانی کار می‌کنند، بین علف‌های وحشی می‌خوابند و با چپق پیرِ خود تنباکوی تلخ و خشک را به‌دست آتش می‌سپارند + حسی شبیه به بوییدن ماشین برشته‌کاری که آخرین قهوه‌ها را جزغاله کرده! یک رفتار خودآزار از خماری‌های بی‌پایان و جان دادن برای یک لحظه نشئگی. سوپرانوی سقوط یک انسان در شیره‌کش‌ خانه‌ای نیمه سوخته و تا همیشه در خلسه‌ای سرخ معلق ماندن...!

خارج از دایره‌ی سلیقه و تمایلات درونی باید گفت سورچینلی بی‌نقص نیست اما هنر و رهاییِ سبک‌بالِ این جریانِ بنفش را عمیقا درک کرده است. او لمس، تماشا و گوش می‌کند. بو می‌کشد. مزه‌ی نامعلومِ جهان را دائما می‌چشد... و ناگهان اتفاق می‌افتد. جوشش و خروشی از درون که حاصل‌ش ایو نون هو مانی می‌شود یا کمی آن‌طرف‌تر اپوس؛ شاید همین‌جا؛ نزدیک‌تر. کواندو راپیتا این استازی! برای دوست‌داشتنِ این دست هنرها باید سودای خودِ هنرمند و شوریدگی‌های درونیِ مشابه داشت و این صرفا مختص به عطر نیست. برای بودن و ماندن درکنارشان باید مهم‌ترین پاتوق شخص، سرزمینِ درون‌ش باشد بطوری‌که گویی جهان بیرون اصلا وجود ندارد! در چنین گرانشی بد یا خوب، گران یا ارزان، بازخورد و... معنا ندارد بلکه دلیلِ ارتباط عاملی است نامرئی و ننامیدنی. بایست شبیه به عاشقِ زاری بود که هیچ نقصی در معشوقه‌ی خود نمی‌بیند! به مجنون گفت روزی عیب جویی،، که پیدا کن به‌از لیلی نکویی،، که لیلی گرچه در چشم تو حوری‌ست،، به هر جزوی ز حُسن او قصوری‌ست،، ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت،، در آن آشفتگی خندان شد و گفت،، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی،، به غیر از خوبیِ لیلی نبینی... مجنون بایست بود تا زیبایی‌های لیلی دید. زنی که در میان‌سالی با مزه کردنِ آن‌چه از تتمه‌ی عشق‌ برایش باقی مانده، تمامِ تلخی‌های مردِ ترک‌خورده، بدخلق و ناسازگارِ زندگی خود را نادیده می‌گیرد. او شب‌ها در رودخانه‌ی خاطرات شناور و باخود مرور می‌کند : این مردِ ناگوار که امروز زیر چرخنده‌ی مهلک زندگی از هم پاشیده و معوج شده، کسی که سرطانِ نابرابری‌ و نرسیدن‌های پی‌درپی قلب‌ش را تبدیل به توموری بدخیم و رفتارش را حاد کرده و دیگر نمی‌خندد روزی در نوجوانی‌های ازیادرفته... شیرین، گیرا و شوخ و شنگ ترین پسری بود که می‌شناخت. این‌چنین می‌شود که مرد اخم می‌کند و زن لبخند می‌زند! بله. داشتن عطرهای این‌چنینی از این دست عشق‌های پلاتونیک می‌خواهد. کشش‌های خودآزاری که باعث چشم‌پوشی از هر کمبودی می‌شوند و حاصلش هميشه یک شاخه رز سفید است!

خلاصه که خلق و ایجادِ هنر نیاز به تلاش کردن ندارد؛ شکیبایی می‌خواهد و اشتیاقِ بدون انقضا. آن‌جاست که نیمه‌شب از خواب می‌پرید و بی‌اختیار شروع به نوشتن، ساخت عطر و... می‌کنید! خود فوران می‌کند و درحال‌حاضر سورچینلی یکی از فعال‌ترین آتشفشان‌ها را درون خود دارد.
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : ابوالحسن Mahmoudreza ganjali
مسیح جان مثل همیشه عالی .کم حضور داری ولی همین حضور کمت من را مغتنم است.خدای را شاکرم که چون شما را دارم و لذت دست نوشته هایتان مرا خشنود و خوشحال میکند
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : ابوالحسن nazanin
درود ممنون از شما که باز نوشتید.
من هم چنتا از کارهای سورچیلی رو تست دا‌‌شتم وتقریبا همه ی این تست ‌‌‌شده ها تلخ، تاریک وبا روایح دودی بودن.
به نظرم برای باز خورد نبودند برای دل خود استفاده کننده ساخته شدند.
اگه کسی باهاشون ارتباط برقرار کنه علی الرغم تلخ وتاریک بودنشون، نمی تونه ازشون دست بکشه.
مقداری توی نت در مورد <سورچیلی> خالق عطرهای برند اونوم خوندم،
عکس های توی اینیستا گرام ایشون رو دیدم، شخصیت خاصی دارن.
بیشتر عطرها شون تداعیی کننده بخور، کندور و... هستش (حد اقل عطرهایی که من تست داشتم)
ایشون برای کاردینال ها لباس طراحی می کنندو...
به نظرم سورچیلی معمولی نیستند آدم معمولی (نرمال) نمی تونه این چنین هنرمندانه عطر بسازه.
فقط یک دیوانه(مجنون) این روایح رومی تونه به بلندای تاریخ خلق کند.

[EDITED] 1401/06/05 19:04
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin کامبیز سخی
از قله‌ی رنج‌های لاجوردی؛ دالانِ رازهای سربه‌مهر و از کنار معمایِ مرگ گذشت؛ به پوست انسان رسید...! درود بر ارژنگ عزیز، ابوالحسن بزرگوار و باقی دوستان گرامی. وقتی از پاسکال لوژیه در مورد دلیلِ خلقِ فیلم سراسر ناخوشی و جنونِ martyrs سوال پرسیدند، پاسخ داد : سیاهی، بطلان و افسردگی. آن‌زمان عمیقا با حزن هم‌نشین بودم. مکدر و اندوهگین از رنجِ تمام‌نشدنیِ بشر. تراژدیِ خونینِ بودن و زجر کشیدن تا به‌انتها و سوالی بزرگ که ما با درد و سرانجامِ آن چه می­‌کنیم. مارتِز درباره‌ی شکنجه، آسیب‌دیدگی و آزار رساندن نیست. بلکه درباره‌ی چگونگی‌های درد کشیدن است. / درواقع سوال لوژیه از خود این بود که آن دردِ حداکثری مارا به کجا می‌رساند؟ آیا ضربه‌ای است که به الماس‌بودگی و تعالی می‌انجامد یا خُرد و پایمال شدن؟ و ارتباطِ مرگ؛ آن بزرگترین معما و پاسخ با این درد، در چیست. ثقل اکثر آثار سورچینلی هم ازنظرمن همان 'چیستی و چگونگی‌هاست' گریزهای شاعرانه، خودپرسش‌گر، دغدغه‌مند، گاها مالیخولیایی، انتزاعی، رستاخیزی با تمایلات گوتیک و نمادگرا که به کهنه‌ترین هم‌زاد و شاید جفتِ آدمیزاد یعنی 'رنج' میل دارد! اما این رنجِ بخصوص همان است که اگر به‌دقت پرداخت شود از آدم‌ افسانه‌ای دست‌نیافتنی می‌سازد. همان‌ رنجی که پیرادیب مولانا صبرِ درآن‌ را موجب کمال و حکمت می‌داند. صبوری در رنجِ متعالی! تیز دَوَم تیز دَوَم تا به سواران برسم،، نیست شوم نیست شوم تا بَرِ جانان برسم،، خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره‌ی آتش شده‌ام،، خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم،، خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم،، آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم.... آن شَه موزونِ جهان عاشقِ موزون طلبد،، شد رخ من سکه‌ی زر تا که به میزان برسم.... هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حَب و دوا،، ''من همگی درد شوم تا که به درمان برسم'' سابق بر این هم اشاره کرده بودم که سورچینلی خود را بیشتر شاعر می‌داند تا عطرساز. بهتر است بنویسم عطرهای خود را شعر می‌پندارد و من خودِ اورا بیش‌از عطرهایش دوست دارم. زیرا از جهان بیرون سرنخ دریافت می‌کند و از جغرافیا و غنای درون الهام می‌گیرد. نتیجه‌ی تصادف و تصادمِ سرنخ‌های بیرونی و الهامات درونی همیشه ویرانگر بوده و هست. اما همواره یک حسِ مشترک در تمام آثار فیلیپو سورچینلی برای من وجود داشته. نگرانی! او عمیقا نگران است. از سرانجام کار؛ از آن‌چه باقی می‌ماند...! بگذریم؟ بله :) باری به‌قولِ نرودا شاید این دردِ عشقِ پنهان بود. شاید شک بود یا رنجِ به شک آلوده. شاید ترس از زخمی بود که می‌توانست در اعماقِ پوست تو راه یابد هم‌چنان که در پوست من...!
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
30 تشکر شده توسط : ابوالحسن شهریار
درود مسیح عزیزم

بازهم یک شاهکار دیگه از قلم توانمند و زیبای شما

قلم تو مثل مداد جادو میمونه ، زمانی که در مورد عطری مینویسی ما رو به اتمسفر رویاگونه اون عطر میبره واین یعنی تفاوت ، تو متفاوتی...

نام تو روی این قلم حک شده و امضای تو در تمام متن هات هست ، یک امضای دیجیتال ، چون نمیشه اونها رو کپی کرد ،

خلق این اتمسفرهای رویاگونه فقط از یک King of Dreams برمیاد...

ممنون از وقتی که برای ما میگذاری .
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : nazanin محسن جمالیان
از دوست به‌جز دوست نمی‌باید خواست... درود برتو جانم. ایرج بزرگوار عظیم‌ترین نوشته‌های تاریخ هم بدونِ ملاحظه و توجه [خواننده] جز کلمه‌های آواره و بی‌سرزمین هیچ نیستند. جملات وقتی به جغرافیای نگاه و ذهن شما می‌رسند وطن و معنا پیدا می‌کنند. سابق‌براین برای خود شما نوشتم که ازنظر من آن‌که می‌خواند همواره از آن‌که می‌نویسد برتر بوده، هست و خواهد بود. پس هم‌چنان منت نگاه شماست و بنده قدردان این محبت و آن‌همه نگاه هستم. سپاس بابت این‌که ساده و سرد عبور نمی‌کنید. برقرار و آباد باشید عزیزانم و ممنون که سینوسی‌هایِ مدوامِ این نااهل را تحمل می‌کنید. به امید روزهایی که بیش‌ازپیش در هوای يکديگر باشیم.
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : nazanin آماتور 2
با تست این عطر جمله به جمله این ریویو میومد تو ذهنم . جناب مسیح ممنون که با این نوع نوشتن ها درک عمیقی از این آثار به ما می‌دهید. لذت بسیاری داشت بوییدن چنین عطری با پیش زمینه این توصیفات. پایدار باشید.
17 شهریور 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : nazanin حبیب جوانشیر

سلام
یه فروشگاه معروف عطرفروشی توی خیابون ارژانتین تهران این عزیز مرموز رو موجود داره.
ولی قیمت واقعا عجیبی داره که خب بلاخره معمولا چیزی که کمیابه ارزشمند هم میشه...
موفق باشید
20 مرداد 1401 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : Melody ارژنگ بوترابی

5
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
سلام و عرض ادب خدمت دوستان.
دوستان من مدتی پیش به سختی دکانت این کار رو تهیه کردم. تو اپنینگ رایحه ای هربال و کمی دودی داشت. اما خیلی زود تبدیل به یه رایحه میوه ای شیرین و گرم زنونه و حتی تین ایجری( تا حدی شبیه بلک اپیوم) شد.
تا جایی که شک کردم دستریز رو درست فرستادن یا نه. اما فرگرنتیکا رو هم که میبینم عطرای زنونه و بچه گونه زیادی رو مشابهش نوشتن و نت های هلو و وانیل و لیلی و.‌‌‌..هم تا حدی رایحه رو تایید میکنن و البته ایده و نام کار هم کاملا بیس زنانه داره.
دوستانی که تجربه تست این کار رو داشتن میشه توضیح بفرمان که ایا رایحه به همین شکلی که بنده دیدم هست یا احتمال اشتباه تو ارسال دکانت هست؟

[EDITED] 1401/01/29 02:27
28 فروردین 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : معین هاشمی 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام آرشیتکت عزیز ، نه دوست من ، تو درست فهمیدی . دکانتت هم درست بوده...واقعآ نمی‌فهمم این همه سناریو نویسی یعنی چه؟ واقعآ که دیگه شورش رو در آوردن بعضی از دوستان عزیز. یه عطر خیلی معمولیه . هیچ چیز خاصی نداره حتی رزا نیگرا از این خیلی بهتره. اپرا ی مربوطه اش رو در یوتیوب دیدم. اصلا برام جذابیت خاصی نداشت. برای اینکه فکر اشتباهی نشه باید بگم که من خودم موزیسین کلاسیک هستم یعنی بیشتر آثار فاخر تاریخ موزیک کلاسیک رو از باروک تا مدرن میشناسم. بیچاره کسی که این عطر رو بلایند بای کنه....شاید بعنوان یک عطر زنانه بد نباشه ولی نه با قیمت 200 دلار بلکه 50 دلار....
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : معین هاشمی آرمان
سلام دوستان گرامی ،
عطرهای سورچینلی عموما در ایران بواسطه ایکاروس شناخته شد سالهای پیش که حتی امکان دسترسی به آکبندشون هم دشوار بود چه برسد به دکانت . حرف های ایکاروس و نمره ای که به عطرهای سورچینلی داده شد توسط این فرد رو بنده بسیار قبول دارم چرا که میفهمم با آن روایح زندگی کرده . من نصف تا الان با نصف باتل از کواندو زندگی کردم . شاید روزهای اول به نظرم عطر معمولی به نظر میرسید و تکراری ولی لازمه و شرط اظهار نظر قطعی راجبشون نیازمند زندگی کردن باهاشون هست. مطمئنا اگر حجم های بالاتر و مدت طولانی تری با کارهای سورچینلی زندگی کنید نظرتان عوض خواهد شد.
زنده باشید و پایدار
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط :  Someone Out There Saba  حسن کبیری

آنگاه که در خلسه غوطه ور است

ماریا کالاس  ( تولد ۲ دسامبر ۱۹۲۳ – فوت ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۷) خواننده یونانی-آمریکایی در محدوده صدایی سوپرانو بود.

سوپرانو نام بازه‌ای از صدا در موسیقی و گونه‌ای از صدای بسیار زیر (متضاد بَم) زنانه در خوانندگی و اپرا است.


او یکی از مشهورترین خوانندگان آمریکایی در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم به‌شمار می‌آید. وی که ملقب به ملکه اپرای قرن بیستم می‌باشد، علاوه برداشتن صدایی پر قدرت و با شکوه، دارای استعداد شگرفی در ایفای نقش روی صحنه بود. به گفته کارشناسان، خوانندگان اپرای قبل از او در هنگام خواندن تنها به حرکات محدود دست یا برداشتن چند قدم اکتفا می‌کردند؛ در حالیکه ماریا با صدای منحصر به فرد و تمام روح و جسم خود، سعی در انتقال احساساتش به تماشاچیان می‌کرده تا شخصیت داستان در نظر آن‌ها واقعی جلوه کند.
عطر کواندو راپیتا این استاسی ادای احترام به ماریا کالاس بزرگ میباشد که به او لقب :
La divina
یعنی الهی داده شد.

باتل این عطر از پوشش لباس این خواننده زمانی که برای اجرای آواز " جنون" در اپرای لوسیا دی لامرمور توسط آهنگساز گائتانو دونیزتی به صحنه رفت ، الهام گرفته شده.

عطری چوبی دودی با طبع گرم

روایح دودی ، زنبق ، مواد افیونی در یک اپرای کاملا مدهوش کننده ...
28 فروردین 1401 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : شهریار nazanin


" با کشتن خود ، زنده شد "

بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، پنجاه و یک ، ...

مردی که اسیر ذهن تاریک خودش شده بود و دائم یاد آن شبی میفتاد که پیرزنی عجوز اما عجیب ، سن مرگش را بلند برایش هجا میکرد . در واپسای شنیدن آن کلمات فریاد عمیقی ناشی از ترس ، درون ذهنش منعکس شد ولی قسمت اول کلمات رو از دست داد و فقط اون موند و کلمه " یک " ... بیست و یک ؟ سی و یک ؟ چهل و یک ؟ ...
هنگامی که پای بر جنگلی تاریک گذاشت تا جسدی را خاک کند ، نسیمی سرد به تن بی جانش وزید و با عرق هایی سرد و کشنده که دوست و یاور پیشانی اش شده بودند ، به راه خود ادامه میداد و جسد را به دنبال خود میکشید . هنگامی که قدم های بی جانش را برمیداشت با خود تکرار میکرد مگر چقدر آن فرد حقیر و بی ارزش است که اینجوری او را به دنبال خود میکشم؟ دائم در ذهن تاریکش تکرار میشد .

به مسیر خود ادامه داد تا اینکه حس کرد سرما در رگهایش جاری شده است . کم توان شد و جسد را ول کرد در یک گوشه و با چوب های سروی که از قبل کنار جنگل افتاده بودند اتشی سوزان روشن کرد . جلوی آتش زانو بر زمین گذارد و پشتش را به جسد کرد و از گرمای اتش جان تازه ای گرفت . ته ذهن مریضش یک مهربانی ای بود که دائما بهش گوشزد میکرد که چرا جلوی درخت سرو ، اتشی از چوب سرو روشن کرده است . به سان درختی میبود که ناخواسته تبر خود شده بود اما نمیتوانست کاری انجام دهد . به گرما نیاز داشت تا بتواند جسد را خاک کند . انگار در گوشه ذهنش مختصات نقطه ای از جنگل حک شده بود که میبایست جسد را در انجا خاک کند . جسد را به دوش کشید و رفت . ادامه داد تا در سکوت تلخ و تاریک جنگل ، صدای برداشته شدن قدم هایی در ذهنش تکرار شد . قد و قامت یک مردی را میدید که پالتویی خاکی به تن داشت اما از دیدن صورتش محروم ماند چرا که تاریکی بسیار بی رحمانه ای حکم فرمای جنگل بود .
کیستی ؟
خمارم
اینجا چه میکنی ؟
آمده ام تا به تو کمک کنم
من به کمک تو نیازی ندارم !
چاره ای نداری ... برای دفن و انجام ماموریتت به من نیاز داری ...

از لحن اشنای مرد اینطور برداشت کرد که قصد کمک کردن را دارد . پس پذیرفت و در حالی که صورت مرد را نمیتوانست ببیند یک سر جسد را به او داد و به مسیر ادامه داد . حتی یک کلمه هم صحبت نمیکردند ... گویی نه زبانش توان حرف کردن را داشت و نه گویی گوش هایش پذیرای شنیدن صدای آن مرد بودند .
"همینجاست .همینجاست آن جایی که من باید این جسد را خاک کنم " . مردی که پشت سرش قدم برمیداشت بالاخره سکوتش را شکوند و گفت از کجا فهمیدی؟ از گلایل های خسته ای که به این درک رسیده اند که زندگی برایشان قدر یک کفن کفاف ریشه نمیدهد .
ناگهان جسد از نیمه پشت رها میشود . به عقب برمیگردد و نگاه میکند اما مرد نیست . انگار ماموریتش این بود که تا نقطه دفن ان رو همراهی کند . شروع به کندن قبر میکند و جسد را به داخل قبر می اندازد . قبل از اینکه خاک را رویش بریزد حس کنجکاویش بالا میزند و کفن را کنار میزند تا صورتش را ببیند . خودش بود ...... بله ، خود خودش بود . او کی مرده بود ؟ چرا داشت خودش را خاک میکرد ؟ چرا با تنفر خودش را حمل میکرد تا خاک کند؟ و هزاران چرا در دور باطل ذهنش تکرار میشد

یه حس عجیبی او را هل میداد نزدیک جسد و انگار مثل اهنربایی میبود که از جفتش دور شده باشد . به جسد میچسبد و قصد ندارد از خودش جدا شود : از بخشی از خودش که قصد دفنش را داشت ... ناگهان همان لحظه است که میبیند همان فردی که در تاریکی کمکش میکرد تا خودش را حمل کنه ، شروع میکند و روی هردوشان خاک میریزد ... باز از خودش پرسید ...چرا دارم روی خودم خاک میریزم ؟ چرا اینقد بی رحمانه با خودم رفتار میکنم ؟ بدون اینکه جوابی پیدا کند روی خودش خاک میریخت و به خودش خیره میشد و زیر لب تکرار میکرد با خودش : بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، ...

**
در زندگی آن مرد چهره ها و بعد های متنوعی وجود داشت که هیچ موقع نمیتوانست تکلیفش را با خودش مشخص کند . تلفیقی از گناه و عذاب وجدان . تلفیقی از مهربانی و تنبیه . تلفیقی از راست گویی و دروغ . در بسیاری از مسیر های زندگی سعی میکرد خودش به خودش کمک کند اما هر لحظه شکست میخورد تا اینکه در نهایت توسط یک بعد جدی و جدیدی از خودش توانست هر دو شخصیت و بعد قدیم خود را خاک کند و به زندگی خود فرصت تازه ای بدهد . اینجاست که میتوان گفت " با کشتن خود ، زنده شد . "

**

کواندو بهترین عطر این برند نیست اما پخته ترین عطر این برند هست یا بهتره بگیم متکامل ترین عطر سورچینلی . عطری که بوییدنش هر تشنه تاریکی ای رو سیراب میکنه و بوییدن مکررش ارضا میکنه ذهن رو . رایحه ای بخوری و افیونی با هم قدمی چوب سرو و پای بندی صمغ المی به کل داستان رو میزبان هستیم که لحظه به لحظه تغییرات اون گسترده تر میشه و پوسته های اون باز و بازتر میشه و هربار بوییدنش یک پرده جدیدی از حقیقت جنون امیز پشت عطر رو برامون میدره .
9.5/10
27 فروردین 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : رابین هود nazanin

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟