Filippo Sorcinelli - Quando rapita in estasi

فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-42881
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چایپر میوه ای
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2019
کد کالا : ATR-42881
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    15
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    2
  • + 25 سال
    4
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    0
  • رسمی
    10
تعداد رای های ثبت شده : 54
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

اطلاعاتی که برند اونوم ارائه کرده است:
صحنه تاریک است. این لحظۀ ورود ماریا کالاس به صحنه پس از اتمام آرایش اوست. یک ظهور جسمانی مافوق طبیعی، با آن چشم‌های درشت محصور در چهره‌ای با گونه‌های برجسته. «لا دیوینا»، قدرتمند در انظار و شکننده در خلوت. لباس صحنه تاثیرگذار و موزون است و با حرکت او، خود به موسیقی، با رایحه لابدانیوم و وانیل تبدیل می‌شود و پودر صورت را پراکنده می‌کند.

جنون افیون، دانه تونکا و بلسان نراد زیربنای این تندیس بوئیدنی است. و هر که با آن روبرو شود ناتوان می‌گردد و دردی مبهم، دردی شدید را حس می‌کند، و میوه هلو در خلوت آن شعله‌ور می‌شود.

برند فیلیپو سورچینلی
سال عرضه 2019
گروه بویایی چایپر میوه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه سدر ، گل برف ، روایح دودی
اسانس میانی ادویه گل میخک ، هلو
اسانس پایه دانه تونکا ، وانیل ، نعناع هندی ، خس خس ، لابدانیوم، درخت نراد، روایح دودی
نمره کاربران
Quando rapita in estasi-فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی
رایحه
8.4
13 رای
ماندگاری
8.6
13 رای
پخش بو
8.3
13 رای
طراحی شیشه
9.8
13 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (23 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.

" با کشتن خود ، زنده شد "

بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، پنجاه و یک ، ...

مردی که اسیر ذهن تاریک خودش شده بود و دائم یاد آن شبی میفتاد که پیرزنی عجوز اما عجیب ، سن مرگش را بلند برایش هجا میکرد . در واپسای شنیدن آن کلمات فریاد عمیقی ناشی از ترس ، درون ذهنش منعکس شد ولی قسمت اول کلمات رو از دست داد و فقط اون موند و کلمه " یک " ... بیست و یک ؟ سی و یک ؟ چهل و یک ؟ ...
هنگامی که پای بر جنگلی تاریک گذاشت تا جسدی را خاک کند ، نسیمی سرد به تن بی جانش وزید و با عرق هایی سرد و کشنده که دوست و یاور پیشانی اش شده بودند ، به راه خود ادامه میداد و جسد را به دنبال خود میکشید . هنگامی که قدم های بی جانش را برمیداشت با خود تکرار میکرد مگر چقدر آن فرد حقیر و بی ارزش است که اینجوری او را به دنبال خود میکشم؟ دائم در ذهن تاریکش تکرار میشد .

به مسیر خود ادامه داد تا اینکه حس کرد سرما در رگهایش جاری شده است . کم توان شد و جسد را ول کرد در یک گوشه و با چوب های سروی که از قبل کنار جنگل افتاده بودند اتشی سوزان روشن کرد . جلوی آتش زانو بر زمین گذارد و پشتش را به جسد کرد و از گرمای اتش جان تازه ای گرفت . ته ذهن مریضش یک مهربانی ای بود که دائما بهش گوشزد میکرد که چرا جلوی درخت سرو ، اتشی از چوب سرو روشن کرده است . به سان درختی میبود که ناخواسته تبر خود شده بود اما نمیتوانست کاری انجام دهد . به گرما نیاز داشت تا بتواند جسد را خاک کند . انگار در گوشه ذهنش مختصات نقطه ای از جنگل حک شده بود که میبایست جسد را در انجا خاک کند . جسد را به دوش کشید و رفت . ادامه داد تا در سکوت تلخ و تاریک جنگل ، صدای برداشته شدن قدم هایی در ذهنش تکرار شد . قد و قامت یک مردی را میدید که پالتویی خاکی به تن داشت اما از دیدن صورتش محروم ماند چرا که تاریکی بسیار بی رحمانه ای حکم فرمای جنگل بود .
کیستی ؟
خمارم
اینجا چه میکنی ؟
آمده ام تا به تو کمک کنم
من به کمک تو نیازی ندارم !
چاره ای نداری ... برای دفن و انجام ماموریتت به من نیاز داری ...

از لحن اشنای مرد اینطور برداشت کرد که قصد کمک کردن را دارد . پس پذیرفت و در حالی که صورت مرد را نمیتوانست ببیند یک سر جسد را به او داد و به مسیر ادامه داد . حتی یک کلمه هم صحبت نمیکردند ... گویی نه زبانش توان حرف کردن را داشت و نه گویی گوش هایش پذیرای شنیدن صدای آن مرد بودند .
"همینجاست .همینجاست آن جایی که من باید این جسد را خاک کنم " . مردی که پشت سرش قدم برمیداشت بالاخره سکوتش را شکوند و گفت از کجا فهمیدی؟ از گلایل های خسته ای که به این درک رسیده اند که زندگی برایشان قدر یک کفن کفاف ریشه نمیدهد .
ناگهان جسد از نیمه پشت رها میشود . به عقب برمیگردد و نگاه میکند اما مرد نیست . انگار ماموریتش این بود که تا نقطه دفن ان رو همراهی کند . شروع به کندن قبر میکند و جسد را به داخل قبر می اندازد . قبل از اینکه خاک را رویش بریزد حس کنجکاویش بالا میزند و کفن را کنار میزند تا صورتش را ببیند . خودش بود ...... بله ، خود خودش بود . او کی مرده بود ؟ چرا داشت خودش را خاک میکرد ؟ چرا با تنفر خودش را حمل میکرد تا خاک کند؟ و هزاران چرا در دور باطل ذهنش تکرار میشد

یه حس عجیبی او را هل میداد نزدیک جسد و انگار مثل اهنربایی میبود که از جفتش دور شده باشد . به جسد میچسبد و قصد ندارد از خودش جدا شود : از بخشی از خودش که قصد دفنش را داشت ... ناگهان همان لحظه است که میبیند همان فردی که در تاریکی کمکش میکرد تا خودش را حمل کنه ، شروع میکند و روی هردوشان خاک میریزد ... باز از خودش پرسید ...چرا دارم روی خودم خاک میریزم ؟ چرا اینقد بی رحمانه با خودم رفتار میکنم ؟ بدون اینکه جوابی پیدا کند روی خودش خاک میریخت و به خودش خیره میشد و زیر لب تکرار میکرد با خودش : بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، ...

**
در زندگی آن مرد چهره ها و بعد های متنوعی وجود داشت که هیچ موقع نمیتوانست تکلیفش را با خودش مشخص کند . تلفیقی از گناه و عذاب وجدان . تلفیقی از مهربانی و تنبیه . تلفیقی از راست گویی و دروغ . در بسیاری از مسیر های زندگی سعی میکرد خودش به خودش کمک کند اما هر لحظه شکست میخورد تا اینکه در نهایت توسط یک بعد جدی و جدیدی از خودش توانست هر دو شخصیت و بعد قدیم خود را خاک کند و به زندگی خود فرصت تازه ای بدهد . اینجاست که میتوان گفت " با کشتن خود ، زنده شد . "

**

کواندو بهترین عطر این برند نیست اما پخته ترین عطر این برند هست یا بهتره بگیم متکامل ترین عطر سورچینلی . عطری که بوییدنش هر تشنه تاریکی ای رو سیراب میکنه و بوییدن مکررش ارضا میکنه ذهن رو . رایحه ای بخوری و افیونی با هم قدمی چوب سرو و پای بندی صمغ المی به کل داستان رو میزبان هستیم که لحظه به لحظه تغییرات اون گسترده تر میشه و پوسته های اون باز و بازتر میشه و هربار بوییدنش یک پرده جدیدی از حقیقت جنون امیز پشت عطر رو برامون میدره .
9.5/10
27 فروردین 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : رابین هود nazanin

با سلام خدمت تمامی دوستان
امیدوارم کسی از دوستان از کامنت من دلخور نشود
یه لحظه تصور کنید یه نفر برای اطلاع از رایحه این عطر و پرفورمنسش و حال و هواش سری به بخش نظرات این عطر بزنه انصافا از بعضی کامنت‌های دوستان چی دستگیرش میشه؟؟منکر این موضوع نیستم که هر کسی برای توصیف یه عطر که یک اثر هنری محسوب میشه شاید بخواد با استعاره و تشبیه از موضوعات هنری مثل ادبیات موسیقی و یا سینما بهره ببره اما خب این موضوع فقط باید در حد استعاره گذرا و کوتاه باشه نه نوشتن یه دیوان شعر یا تعریف کردن سناریو فیلم مثلا از اونجایی که بنده معمارم واسه توصیف این عطر مینویسم که حس و حالش شبیه موزه یهود برلینه اثر دنیل لیبسکیند در همین حد نه بیشتر نه توصیف موزه یهود و شرح و بسط کانسپت لیبسکیند یا مثلا تعریف یه خاطره‌ای که از این عطر دارم،پرداختن بیش از حد به این‌موضوعات فقط باعث گمراه شدن سایر مخاطبین و سردرگم شدنشون میشه
24 بهمن 1400 تشکر
14 تشکر شده توسط : Sajad MML
درود بر شما

حیف نیست از این جملات زیبا که براش وقت زیادی صرف شده بی تفاوت رد بشیم ، در همین متن ها نکات زیادی برای یادگیری هست!
کاش این تذکر رو برای کامنت هایی عنوان میکردید که با خوندن اونها ما باید قاتل ها رو بو کنیم ، چاقو تیز کنیم سر ببریم ، چکش لیس بزنیم ، سرمون رو تو یه اتاق ایزوله فرو کنیم و نفس بکشیم ، خونه متروکه پیدا کنیم و یخچال سرد و تاریکش رو باز کنیم تا بفهمیم گرسنه ایم ...
اگر کاربرانی باشند که این کامنت ها براشون بی ارزش باشه ، کاربرانی هستند که با این کامنت ها در رایحه اون عطر غرق میشن...
24 بهمن 1400 تشکر
20 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
راستیاتش خیر به هیچ وجه حیف نیست هدف از بخش نظرات به اشتراک گذاشتن نظرمون راجع به عطره و نه مشاعره،برای مثال در جواب این سوال که آیا این عطر در ایران موجود است نزدیک به ده خط شعر گفته شده است جدا از نثری که معلوم نیست مال چه دورانی است یه بخشی قرن پنج و شش هجری‌یه بخشی متون اداری عصر قاجار ،اگر به نظرات قدیمی تر ذیل همین عطر نگاه کنید متوجه میشید که قبلا هم صدای بقیه کاربران از متن‌های خواجه عبدالله انصاری طور در آمده
این موضوع هم که بالاخره یه بخشی از کاربران در اینجور نظرات غرق میشن به هیچ وجه منطقی نیست اگر اینجوره من هم از فردا فقط نظراتم رو انگلیسی مینویسم چون بالاخره بعضی دوستان پیدا میشن که زبان بلد باشند.
در مورد اینکه چرا راجع به نظرات مورد اشاره شما عکس العمل نشان ندادم علتش اینه که به شدت و حدت اینجا نبود که اگر بود اونجا هم گله میکردم.
25 بهمن 1400 تشکر
9 تشکر شده توسط : Sajad Iman
سلام مازیار گرامی
تو هم یه روزی خودت پیر میشی و نوه هات بهت میگن حرفات مثل ادبیات قاجار و غزنویان میمونه، چه حالی بهت دست میده؟ من فکر نمیکنم باید با بزرگترها با این ادبیات صحبت کرد

من نمیدونم این چه صیغه ایه برخی دقیقا با ادبیاتی دلخورکننده و توهین امیز به کاربران خوب سایت حمله میکنن و بعدم ژست ادب میگیرن و میگن کسی ناراحت نشه!

اگه از نظرات کاربری لذت نمیبری فقط یه اسکرول کافیه که برسی به نظر بعدی، این کارو همه میکنن و بهتره شما هم یاد بگیری.

در مورد ادبیاتشون هم اولا اون کاربری که بهش حمله میکنی از کاربران مسن سایته و طبیعیه که ادبیات خاص زمان خودش رو داشته باشه.
دوما اینجا محفل عطریه. یکی عطر رو با شعر توصیف میکنه، یکی نمایش نامه به ذهنش میاد و یکی خاطره و غیره. من خودم با شعر ارتباط برقرار نمیکنم و بخش های شعری اقای سخی رو نمیخونم یا با ادبیات مسیح عزیز معمولاارتباط برقرار نمیکنم و خب ازش عبور میکنم. برای شما عبور کردن کار سختیه مثل اینکه!

در ضمن گفتی در صفحه این عطر ریویو مناسبی وجود نداره؟ خب خودت اولیشو بنویس! شما به خودت زحمت ریویو نمیدی و نهایت ریویو شما دو پاراگراف بعد میگی فلانی چرا اینطور نوشته و آنطور ننوشته! اونطور که درسته اول خودت بنویس که بقیه ازت سرمشق بگیرن
25 بهمن 1400 تشکر
24 تشکر شده توسط : complihanicated nazanin
واقعیت اینه که رویو نویسی درباره عطر کار هر کسی نیست! نثر روان و بدون حاشیه، داشتن اون عطر و حداقل داشتن سمپل یا دکانت و تستهای متعدد در شرایط زمانی و مکانی مختلف، شناخت و تشخیص رایحه مواد معطر، تستهای متعدد از عطر و رایحه ها،آشنائی نسبی با سبک کار عطارها، شناخت برند... از اصلی ترین و تاثیر گذارترین مواردی هستش که باید یه رویوو نویس داشته باشه، اینکه من عطریو ندارم و در مورد اون عطر بنویسم در نت اول شاهد رایحه .... هستیم، بعد از ۱۰ دقیقه وارد نت دوم میشه و فلان رایحه میده و ... و یا اینکه در جواب یه پرسش ساده، مثنوی هفتاد من بنویسم یا اینکه برای بررسی عطر برم کتابهای فلسفی و افکار هگل، راسل، نیچه، صادق هدایت و ... با هم قاطی پاطی کنم و یه ملغمه بسازم که نشد رویوو عطر!!! حالا اشکالی ندارد در کنار بررسی عطر یه نوشته، استعاره یا خاطره کوتاه هم بیان بشه، که اتفاقا رنگ و جلا به اون نوشته میده، یا اینکه از وبسایتهای خارجی یا از نوشته رویو نویسهای حرفه ای کمک گرفته بشه، اما بعضی از نوشته ها واقعا رویو عطر نیست! بیشتر بیان افکار و روحیات درونی افراد با چاشنی طنز، خاطره و جملات فلسفی، که در ذیل بعضی عطرها دیده میشه. البته افراد آزاد هستند هر چی دلشون بخواد بنویسن و ادمین سایت هم تصمیم میگره منتشر بشه یا نه و کاربران سایت هم به فراخور سلیقه و میل شخصی، مطالب رو میخونن یا ازش رد میشن. اما خودمونو گول نزنیم! کلا نوشته یا داستانی افراد را جذب میکنه و به دلشون میشینه که خواننده حس هم ذات پنداری با اون نوشته پیدا کنه. یک نویسنده عطر باید حس داشتن و بوئیدن اون عطرو به خواننده منتقل کنه. چند نفر را میشناسید که با خواندن کتابهای ژول ورن، ویکتور هوگو، چارلز دیکنز و ... در اون کتابها غرق نشدن و خودشون جای شخصیت و کارکترهای کتابهای این نویسندگان نذاشتن؟ هنر یه نویسنده خوب، نوشتن متن ساده و روان، بدور از حاشیه و تمرکز بر موضوع اصلی هستش. موفق و پیروز باشید.
25 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : رامین صادق اف
جناب مازیار بنده هم با شما به شدت موافقم!
گرچه گاهی اوقات شعر یا فلسفه، به درک بهتر عطر کمک میکنه، اما صرفا از خاطرات گفتن و یا بحث های بیهوده رو بجای بررسی تخصصی نشون دادن، واقعا باعث عذاب هست.
چند ماهی هست که بنده سعی میکنم که واکنشی نشون ندم اما حقیقتا برخی نظرات اونقدر بی ربط و بی سر و ته هست که دیگه نمیشه چیزی نگفت!
گرچه ممکنه برخی افراد مثل همیشه جواب بدن که: خب اگر کسی کامنتی رو دوس نداره مجبور نیست که اون رو بخونه! اما این جواب منطقی نیست. چرا که سایت عطرافشان محل گردهمایی دوستداران عطر هست و نه درددل و اظهار فضل و ترمیم عقده های گذشته. همچنین اخیرا این مطالب نامرتبط اونقدر زیاد شده که حتی اگر نخوایی ببینی شون، باز مزاحمت بصری ایجاد میکنن!!!
بنظرم اینجا مدیریت محترم باید تکلیف امثال بنده رو روشن کنه که آیا بخش نظرات در این سایت، به صرف آزادی بیان، محلی برای هر ابراز احساساتی اعم از مرتبط و نامرتبط هست و یا اینکه جایگاهی برای نظرات تخصصی و کمکی به انتخاب بهتر مراجعین به سایت هست!
بنده به شخصه به روندی که مدتیه حاکم بر فضای سایت شده اعتراض دارم و از اینکه بجای بررسی تخصصی یا نیمه تخصصی یا سوال و جواب های بجا، شاهد انواع نوشته های بی ربط هستیم آزرده میشم.
همونجوری که اینجا هرکسی هرچیزی دوس داره بگه پس ما هم حق داریم اعتراض کنیم به این روند پوپولیستی!
یه نکته هم بگم که بسیاری از افراد حاضر در این سایت، تخصص های ارزشمندی دارن که اگر بخوان میتونن موارد مربوط به عطر رو به اون گره بزنن و دهها صفحه رو پر کنن! پس زیاد نوشتن، دلیل بر زیاد دانستن نیست!!!

مجددا خواهش بنده از مدیریت محترم سایت اینه که تکلیف امثال بنده رو روشن کنن که آیا بخش نظرات، محل درج مطالب مربوط به عطر و با هدف افزایش دانش مراجعین هست یا اینکه جایگاهی هست برای تراوشات ذهنی هر فردی با هر دیدگاهی!
که اگر بنده دچار اشتباه در انتخاب این سایت بعنوان مرجع بحث های تخصصی عطر شدم، روشنگری بفرمایید تا تفکرم رو عوض کنم.
با آرزوی بهترین ها
25 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : رامین محمد☆mm
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
کاربران آزاد هستند نظر شخصی خود را در چارچوب قوانین ( در مورد عطر ) ثبت نمایند، ممکن است نظر به صورت داستانی بیان شود یا در پاسخ ها ، بحث از موضوع خارج شود اما می بایستی حدی در نظر گرفته شود.
سلام مهیار خان سپاس بابت نظرت

خیلی عالیه که شما به این مهم اشاره کردی که احترام بزرگتر واجبه!

قطعا اسکرول کردن هم همه راحت انجام میدن.

دو نکته هست:
1- مسن ترین ادیبان زمان ما استادان شفیعی کدکنی, استاد اسلامی ندوشن, استاد میر جلال الدین کزازی و دیگرانی هستن که با یک جستجوی ساده می شه پیداشون کرد تو اینترنت. ادبیات هیچ کدام ادبیات قجری, غزنوی یا غیره نیست.ببین این زیر من یک نمونه از ادبیات میر جلال الدین کزازی رو می گذارم:


"باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتگو : میرجلال‌الدین کزازی درباره تجربه سال‌ها پرهیز از به‌کار بردن واژگانی غیر از واژگان پارسی سخن گفت. میرجلال الدین کزازی در تازه ترین گفتگو با خبرگزاری ایسنا تجربه سال‌ها پرهیز از به‌کار بردن واژگانی غیر از واژگان پارسی سخن گفت. این شاهنامه پژو و استاد زبان و ادب فارسی همچنین در بخشی از این گفتگو افزود : ایرانیان نیاز نیست کار دشوار و پیچیده‌ای انجام دهیم و تنها کاری که بایسته آن است که بکوشیم ایرانی بمانیم، این است که ایران را به شایستگی بشناسیم. در ادامه گفتگوی ایسنا با این چهره فرهنگی را خواهید خواند .
این استاد ادبیات و نویسنده در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: کمابیش از دو دهه پیش بر آن سر افتادم که به یاری زبان پارسی برخیزم، با این شیوه که توانایی‌ها و زیبایی‌های این زبان را در کردار آشکار بدارم، بی‌آن‌که درباره آن بگویم و بنویسم. به سخن دیگر، آن زبان پارسی را به‌کار ببرم که از سستی‌ها، کاستی‌ها، آلایش‌ها، نابهنجاری‌ها و کژی‌ها به‌دور و پیراسته است.
او با بیان این‌که “یزدان پاک را سپاس می‌گزارم که در این کار بیش از آن‌چه در آغاز امید می‌داشتم و می‌انگاشتم، کامدار و بخت‌یار بودم”، افزود: این را دهش ایزدی می‌دانم، زیرا اگر در آغاز این گرایشی بوده، امروز به خیزش دگرگون شده و گسترش یافته است و پارسی‌گرایی به پارسی درست و به آیین گفتن و نوشتن، تبدیل شده و پرسمان روز گردیده است.
کزازی درباره فرهنگستان زبان و ادب فارسی و کارکرد آن گفت: باورم این است که با انبوهی واژه‌های بیگانه یا وام‌واژه‌ها، هیچ نهادی نمی‌تواند به تنهایی چاره‌ای برای دشواری‌ها و نابهنجاری‌های زبان بیابد، بیندیشد و به‌ کار بگیرد.
این پژوهشگر با بیان این‌که همه ایرانیان که دانش و توان بایسته دارند، می‌باید به یاری زبان پارسی برخیزند، ادامه داد: گاهی گفته می‌شود که اگر در برابر وام‌واژه‌ای چند واژه را در پیش بنهند، آشفتگی پدید می‌آورد. شاید در آغاز این‌گونه باشد، اما این بخت را به بهترین واژه می‌دهد که گزیده شود و ایرانیان و پارسی‌زبانان آن را به‌کار ببرند. از همین روی استادان دانشگاه، نویسندگان، سخنوران و همه کسانی که زبان را آگاهانه و به گونه پرورده و هنری به‌کار می‌گیرند، می‌توانند در برابر وام‌واژه‌ها، واژه بسازند و داوری با مردم است.
او افزود: مردم بهترین، به‌آیین‌ترین، برازنده‌ترین و آسان‌ترین واژه را برمی‌گزینند و واژه‌هایی که مردم، حتی آنانی که دانش زبانی نداشتند، بر پایه آگاهی سرشت‌مانی از زبان سال‌ها پیش پدید آورده‌اند در شمار بهترین واژه‌ها است.
کزازی خاطرنشان کرد: تعمیرکاران برای ابزارهایی که در خودرو به‌کار می‌برند، واژه‌هایی ساخته‌اند که بهترین واژه‌ای است که می‌توان ساخت؛ ابزاری را که به دست سگ می‌مانده سگ‌دست گفته‌اند و نگفته‌اند دست سگ یا دست سگ‌وار. شاید هیچ فرهنگستانی پس از زمانی دراز رای‌زدن، اندیشیدن، جستن و کاویدن نوشته‌ها و سروده‌های گوناگون، نمی‌توانست به چنین واژه‌های سخته، سُتوار، روشن و رسایی برسد.
این استاد ادبیات همچنین درباره دغدغه همیشگی خود برای پاسداشت فرهنگ و ادب ایرانی و در پاسخ به این‌که “چه کنیم ایرانی باقی بمانیم”، اظهار کرد: ایرانیان نیاز نیست کار دشوار و پیچیده‌ای انجام دهیم و تنها کاری که بایسته آن است که بکوشیم ایرانی بمانیم، این است که ایران را به شایستگی بشناسیم.
او افزود: باور من این است که هر کس ایران را بدان‌سان که می‌باید بشناسد، به ناچار دل به ایران خواهد باخت. کسانی که ایرانی نبوده‌اند و حتی در آغاز با ایران دشمنی می‌ورزیده‌اند، هنگامی که فرهنگ، تاریخ و مردم این کشور را شناخته‌اند دل به ایران بسته‌اند.
کزازی گفت: اگر بدانیم که ایران چیست، ایرانی کیست و پاسخ‌هایی سنجیده، برهانی و دانش‌ورانه و نه از سر شورمندی و دلبستگی کور به این دو پرسش بنیادین در این روزگار بدهیم، در برابر هیچ فرهنگ و اندیشه‌ای آسیب‌پذیر نخواهیم بود، چون روزگاری است که پایه آن بر گسست، بیگانگی، شتاب و آسیمگی نهاده شده است و فرهنگ رسانه‌ای دم به دم دگرگون می‌شود و تنها چاره برای ایرانیان که پیشینه‌ای دیرباز در تاریخ و فرهنگ گران‌سنگ و بی‌مانندی داریم، برای این‌که بتوانیم همچنان چیستی ایرانی خود را پاس بداریم، تنها آن است که در اندیشه و باور ایران را بشناسیم و بیابیم و اگر این‌گونه شود، در برابر هیچ فرهنگ تازشگر فرو نخواهیم پاشید و از پای درنخواهیم آمد.
این شاهنامه‌پژوه ادامه داد: هر ایرانی باید گام در این راه بنهد، اما شیوه گام‌زنی یکسان نیست. کسانی در این راه به ناچار راه‌برند و کسانی رهرو. کار و بایستگی راهبران از رهروان بسیار دشوارتر است و از همین رو است که ما باید به هر شیوه‌ای که می‌توانیم به ویژه به یاری همان رسانه، بکوشیم که ایران را بدان‌سان که هست، نه بیش از آن و نه کم از آن، نخست به ایرانیان و سپس به جهانیان بشناسانیم.
کزازی اضافه کرد: رسانه تیغ دودم است و می‌تواند ویرانگر، مردم‌کش، گزندرسان و زیانبار باشد و یا به وارونگی، سازنده، پرورنده، سودآور، مایه آبادانی و شکوفایی شود؛ بسته به این‌که از آن تیغ چگونه بهره می‌بریم. کارد پزشک با آن تیغ بیماری را که در آستانه مرگ است از مرگ می‌رهاند و مردم‌کشی خون‌ریز، با آن دیگری را در سال‌های جوانی و پرتوانی می‌کشد. گناه از تیغ نیست و از آن کسی است که آن را در کار می‌یابد."


می بینی! به ساختار مشابه در اون چیزی که رایج زمانه هست حرف می زنه و برای همه قابل درکه و غامض نیست. فقط فارسی تر و درست تر حرف می زنه.
بقیه هم همینطور! یه سر به اینستاگرام دکتر شفیعی کدکنی بزن چهار تا متن ازشون بخون می بینی که اصلا قجری حتی اوایل پهلوی هم نیست.

من فکر نمی کنم دوستان با همین ادبیات برن سر بقالی محلشون مرغ و شیر و پنیر بخرن.


نکته دوم:

کسی که میاد اینجا یک سوال ساده می پرسه یک جواب ساده هم می خواد. ما اگه بلدیم وعطرها رو می شناسیم اولین وظیفه مون اینجا کمک به دیگرانی هست که مبتدی تر هستن. گیج کردن دیگران و القای حس پدر سالاری کار درستی نیست.

مهمترین مشکل ما ایرانیا مساله " ریا" ست.

دوستان به کسانی که با جرات با یک جریان جبهه می گیرن و سعی می کنن خلاف جهت جمع حرکت کنن در جهت "حذف" برنیاین.

اونی که دوست داره ادبی بنویسه داره می نویسه. اونی که فلسفی فکر می کنه داره می نویسه. پس یک آدم مخالف اینها هم حق داره بنویسه اگه دوست نداری نظرش رو بخونی و باهاش مخالفی اسکرول کن برو.

"همه حق حرف زدن دارن چه موافقین ما چه مخالفین ما"


25 بهمن 1400 تشکر
19 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 سعید رضایی شوشتری
دوستان عزیزم سلام
حسادت از برخی چشم ها میبارد !
از من گذشته است که جوابی دهم که حسادت به خجالت بیانجامد !
من حتی شاگرد ایکاروس هم نیستم اما گویا باید آخرین درس را از او بیاموزم .
اینهمه عناد برای چیست در این خانه ؟؟
برای این است که هر کس بگوید من بهترین ام ؟؟
پس آنگاه از عطر که بر تن شما میمیرد و خود فدای شما میکند این آموخته اید ؟؟
اگر این خانه مامن بی مهری ست پس مرا با آن کاری نیست که جز مهر نیاموخته ام .
خصوص از عطر .
آرزوی شادی و مهر بر شما دارم
جای را باز میکنم تا راحت تر بنشینید هر چند کوچکترین بودم
25 بهمن 1400 تشکر
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی علی ح
با سلام و احترام. مانند همیشه لذت میبرم از نوشته‌های دوستان عزیزم.
بدین مرتبه قدردانی میکنم از زحمات شما.
25 بهمن 1400 تشکر
10 تشکر شده توسط : nazanin 🄼🄾🄽🄰
جناب مهیار گرامی. مطمئن هستم مازیار قصد توهین نداشته. اینکه گفته ادبیات قاجار و یا .. منظور ایشون مشکل درک نوشته های ثقیل (که شبیه ادبیات نوشتاری دوران قدیم هستش) برای افراد بیسوادی مثل من بوده. ببینید یه ریو یا نوشته ذیل عطر باید باعث بشه که خواننده مشتاق برای داشتن و یا تست اون عطر بشه. مثلا من از بین رایحه های فلورال، رایحه شکوفه پرتقال(نرولی) و گل مریم(توبروز) را بیشتر از سایر فلورالها دوست دارم. اگر در زیر یه عطر مثل Atkinson`s Scilly Neroli که تمرکز عطر بر رایحه نرولی در کنار امبر گریس هستش (که اتفاقا چند روز پیش سمپلش دستم رسید ، اما متاسفانه صفحه مربوطه در عطرافشان وجود نداره که در موردش بنویسم!) ببینم نویسنده در خصوص این عطر مطلب مفیدی نوشته، مشتاق برای تست یا خریدش میشم. اما اگر همین رویو بجای پرداختن به اصل موضوع به حاشیه رونده باشه و 20 خط نوشته باشه و در این 20 خط، همون مطلب مفید وجود داشته باشه، هیچوقت اون مطلب مورد توجه من و امثال من که تمایلی به خوندن مطالب ادبی و فلسفی نداریم، قرار نمیگیره! شاید بگی خب این مشکل شماها هستش. بله مشکل ما هستش که نمیتونم با مطالب فلسفی ارتباط برقرار کنیم، اما واقعیت اینه که دنیا عطرها بسیار وسیع و گسترده هستش و هیچ کس هم نمیتونه ادعا کنه من تمامی عطرها رو تست کردم و هدف حضور ما در این صفحه اینه که با نوشتن در خصوص عطرهایی که داریم یا تست کردیم، این عطرها را به دیگران معرفی کنیم و با خوندن مطالب سایرین، با عطرهائی که نداریم آشنا بشیم، شاید گمشده خودمونو در دنیای روایح پیدا کنیم (هرچند برای جامعه معتادیون عطر این گمشده هیچگاه پیدا نخواهد شد!) حتما هم لازم نیست رویو تخصصی نوشته بشه. چون همونجور که گفتم نوشتن رویو تخصصی کار هر کسی نیست.(از جمله خود من) مثلا: اگر شما نوشته های .... را در عطرافشان خوانده باشی (بگذریم از این موضوع که ایشون اصلا کی بود و ظاهرا بعد از افتادن نقاب از چهره واقعی ایشون دیگه خبری ازش نشد!!!) دلیل مورد توجه قرار گرفتن تمام نوشته های ایشون (بدون در نظر گرفتن درست یا غلط بودن) نثر روان و بدون حاشیه بود که ایشون در نوشته هاشون بکار میبردن، به گونه ای که امثال من که بیسواد هستیم هم مشتاق به خواندن نوشته هاش بودیم و در همون نوشته ها بعضا اصطلاحاتی وجود داشت که تلفظش هم سخت بود اما این سختی باعث نشده بود کاربران از این نوشته ها چشم پوشی کنن به گونه ای که هنوز اسم ایشون برده میشه و بعضیا مشتاق بازگشت ایشون به سایت هستن! کوتاه سخن اینکه تمام افرادی که به عطرافشان میان مشتاق برای خواندن و دانستن درباره دنیای زیبای عطرها هستند.
25 بهمن 1400 تشکر
10 تشکر شده توسط : mehrdad امیر
سلطان عطرهای بازهای ایران و توران ، ذیل عطر اپیک امواج ، کامنتی نوشته اند در مورد تفسیرهای ذوقی، هنری و فلسفی عطرها که واقعا زیبا و به جاست.
((می‌بینید پشت عطرها چه داستان‌های حماسی است در اینجا خود عطار کسی که عطر اپیک امواج ساخته می‌گوید که از چه چیزی الهام گرفته است برای اهلش این مکاشفه بس لذت بخش و سکرآور است کسی نمی‌خواد چیزی سخت کنه….))
من واقعا از خوندن کامنت هایی امیخته با فلسفه و شعر و ادبیات ذوق مرگ میشم و بعضا اسکرین شاتش رو استوری میگنم . مخصوص اگه نوشته های سلطان عطر بازهای عزیز باشع که واقعا لذت میبرم از نوشته ها و کامنت هاش
25 بهمن 1400 تشکر
11 تشکر شده توسط : nazanin m.sheykhzade
من فکر میکنم منطقی‌ترین راه‌حل برای این تفاوت دیدگاهها اینه که گزینهٔ میوت‌کردن کاربران فعال بشه. اگر نثر کسانی باب میل ما نیست، اصلا کامنتشونو نبینیم. جور دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه که دو طرف راضی بشن.
(خودم جزو کسانی هستم که ترجیحم مختصر و مفیدنویسیه، ولی نمیتونم همه رو قانع کنم)
25 بهمن 1400 تشکر
7 تشکر شده توسط : Iman mehrdad
من فکر کنم اونوم و امثالهم حذف بشن و همون سایپا و ایرانخودرو باشن مشکلمون حل میشه.

اقا مازیار منتقد هستند و با اینکه از دستشون ناراحتم ولی درست میگن.
بعضی مواقع ما زیاده گویی میکنیم و عین یک دایره دور خودمون میچرخیم ولی خروجی نداریم
بعضی دوستان دست به قلم هم واقعن زیبا بررسی میکنند
از قدیم در این سایت استعاره و تشبیه و مجاز و دیگر تکنیکها برای تشریح بکار گرفته میشده و اشخاص محترمی مثل دکتر عزیز ادبیات هنرمندانه ای سوای عطر بکار میبرند

مدیریت کارش درسته و تحسینش میکنم

ببینید اونوم عطری نیس که با دو جمله تشریح بشه.تو کلیسا با یک رایحه کندر تاریخ رو جابجا کردن...با یک اسفند بدبختمون کردن ...حال میخواهید مست مستان نخواند از غریبی!

بعضیا هم برای فروش مینویسند و بعضیام برای لایک... اولیا پولدارتر میشن و دومیها با لایک اقاتر ...ٔخود دانند و محترمند.
خودم به شخصه نمیتونم حجم زیاد بخونم و پرچونگی بدم میاد ولی اگر طرفم غنی از دانش باشه میخکوب نوشته هاش میشم
اگر میخواهید تشریح و تشبیه بنوبسید خواهشن با علم و دانش اندازه خودتون تشریح کنید.

مهمترین نکته اینجا از هر سنی به بحث و تبادل نظر میپردازه از من که ٤۳ سالمه توقع نمیره که یک دختر خانم جوان از گفته هام استفاده کنه و اینچنین

خواهشن همدیگر رو دوست بداریم تا ایندگانمون ژن خوبی از ما به ارث بگذارند.

25 بهمن 1400 تشکر
21 تشکر شده توسط : nazanin Jamal nazemi
دوستان عزیزم
اینقدر خود را آزار ندهید
قبلا نیز عرض کرده ام ، اگر تنها یک نفر بگوید ننویس یا نباش ، من این درخواست بر چشم مینهم و رفع زحمت میکنم .
هر آمدنی را رفتنی ست و امروز نوبت بر من رسیده است
و این حرفها هم که میگویند ، بهانه است و موضوع چیزی دیگر است که در این خانه کسی جای کسی تنگ نکرده است
تا بوده همین بوده !
آرزو میکنم که من آخرین نفر باشم و اگر با نبودن من شادی ی این خانه مضاعف میشود ، به دیده ی منت که خواست حقیر فقط شادی و سرگرمی حضار است در کنار معطریت .
این آخرین زحمت حقیر است و مباد که نام یا نشانی از من باعث نگرانی یا آزردگی ی کسی باشد .
انشاله شاد باشید و معطر در کنار یکدیگر .
دوست دار همگی ی شما عزیزان
25 بهمن 1400 تشکر
15 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
جناب سخی لطفا باشید از زمانی که شما و جناب مسیح تشریف آوردید بنده و تعدادی از دوستانم بیشتر علاقه مند شدیم به این سایت و اساتید دیگر، شما از دل مینویسید و جناب مسیح ازهنر و عشق و درون، نظر دوستان هم محترم ، ولی باشید لطفا، نظرها مختلفه بعضی حوصله هم ندارند تقصیر هم ندارن به دلایل بسیار، همه نظر ها شخصیه و نمیتوان تعمیم به عام داد، من خودم نظر شخصی خودم رو در رابطه به گنیمد عرض کردم که اغلب دوستان دقیقا برعکس نظر دادند، خب طبیعیست، خوشبختانه مدیر عطرافشان هم فرمودند در چارچوب قوانین مشکلی نداره صحبتها و تشکر میکنیم از ایشون، یکی با روش شما مخالفه یکی مثل من موافق، قرار به معرفی عطر باشه سراسر نت پر شده از این معرفی ها، بزارید حال کنیم ما هم اینجا، باشید، همه باشن
25 بهمن 1400 تشکر
19 تشکر شده توسط : nazanin آرمان
چقدر این حکایت تلخ و اندوه بار تکراری شده!. دوستانی آنگونه نقد بر عطر را برنمی تابند و عزیزان قلم بدست ،خوش کلام و هنر مند ما انگار مترصد صدایی مخالف که میدان را خالی و یاران را تنها گذارند. نه عزیز این رسمش نیست. اندوه ترک دکتر مدارای عزیز را هنوز خیلی ها با خود دارند و دلخوش به حضور سخی ها و مسیح ها و ..... هستند. نکن رفیق بمان
26 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : nazanin  Someone Out There Saba
نظرات محدود شده است
با سلام اقا چرا مایه فلسفی و تاریک نگری و اغوا و کلمات درشت درشت که لای کتابا مونده رو استفاده میکنید . یبار بیایید توضیح بدید که این عطر چه بویی داره تمام. من منکر این نیستم که با بار ادبی دادن به احساساتمون جملات قشنگتر میشن و رایحه هم جزوی از احساسات ادمی هست ولی اینکه یه کتاب رو اینجا بنویسید این درست نیست که من چیکار کنم جناب حنه تو اعماق تاریک ذهنشون گیر کردن/اینجا جای این بحث ها نیست اگر میخاید این طور نظر بدید خوب برید فرومهای ادبی فلسفی منتتون رو هم میکشن. ولی برای توصیف یه عطر اینهمه مغلطه اشتباهه. بله میشه یه عطرو رو اینطور توصیف کرد مثلا ( این بو من را یاد دوران عشقی که هیچگاه به او نرسیدم میاندازد عشقی که شیرین بود در عین حال تلخ و....( ولی در حد یک خط . داستان ننویسید توروبخدا
30 فروردین 1399 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : hmd2020 Bane

سلام
با کمال احترام ، گویا بعضی از دوستان ، این سایت رو با محافل ادبی اشتباه گرفتند ، واقعا استفاده از این حجم از آرایه های ادبی و استعارات در بیان موضوعی که تنها با چند عبارت ساده قابل بیان بوده کار درستیه ؟؟
هر شخصی به راحتی میتونه در حوزه تخصص ش سطر ها و پاراگراف ها بنویسه ، آیا واقعا لازمه همه اینکارو بکنن و اینکه آیا در حوصله سایرین میگنجه ؟
من مخالف زیبایی نیستم چون انسان بالفطره زیبایی دوسته حتی در نثر هم زیبایی جایگاه خودشو داره کما اینکه در گذشته هم از خواندن مطالب زیبا و مفید اساتید بزرگ این گروه لذت برده و استفاده هم کردیم اما بهتره برا هرچیزی یه چارچوبی قائل باشیم ، البته نه چارچوبی که من نوعی و یا هم نظران من بگن ، نه ، بلکه یه چارچوب کلی که از طرف مدیریت محترم سایت در خصوص تعداد استفاده از عبارات و کلمات و همچنین مرتبط و غیر مرتبط بودن مطالب ، تعیین و جزو قوانین بخش نظر دهی سایت قرار داده بشه تا انسجام کلی و هدف واقعی این بخش در پس اینگونه مطالب و عبارات ، محو نشه .
مجدداً از مدیریت محترم عطرافشان خواهشمندم در این خصوص تدبیری بفرمایند .
11 دی 1398 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : saeed bazmi اسحاق فرهنگ
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
در حال بررسی هستیم بخشی جهت پرسش و پاسخ و مطالب غیر مرتبط ایجاد کنیم
تشکر از توجه شما

هنگامی که در خلسه ربوده شد...
حتی اسمشم ادمو جذب میکنه که تستش کنه ولی نمیشه متاسفانه...
11 دی 1400 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : nazanin فاطمه فیضی

سلام
یه فروشگاه معروف عطرفروشی توی خیابون ارژانتین تهران این عزیز مرموز رو موجود داره.
ولی قیمت واقعا عجیبی داره که خب بلاخره معمولا چیزی که کمیابه ارزشمند هم میشه...
موفق باشید
20 مرداد 1401 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : Melody ارژنگ بوترابی

طبق ریویو اقای سخی من اینو فهمیدم:
توی یه سکانس سینمایی جوکر (2019) خواکین فینیکس (نمیدونم درست نوشتم یانه) با انگشتاش لبهاش رو میکشه و به شکل لبخند درمیاره ولی موقعی که شکل لبخند حاصل میشه بی صدا گریه میکنه و اشک میریزه...

نمیدونم درست گفتم یانه درک ناقصی بود بنظرم😅😅
04 اسفند 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : nazanin سعید رضایی شوشتری

درود عزیزان خوشبوی آریایی
راهنمایی میخوام از دوستان و مدیر محترم حتی در حد اشاره که چگونه میتونم عطرای این برندو تست کنم بخصوص همین عطره این صفحه... تا اونجا که من دنبال کردم تنها عطریه که دکتر مدارای عزیز بهش نمره ی ۱۰ دادن که شاید هر ۶۰۰ سال یکبار پیش بیاد...
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : فخرالدین سعیدی فاطمه فیضی
سلام
باید از افراد کلکسیون دار دست ریز درخواست کنين
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : حامد
امیر جان من کلا هفته ای دو ساعت وقت دارم ۴ تا عطر بو کنم کلا... کلکسیون دارم کجا بود آخه!!! یه راهه دم دست تر لطفا
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
حامد جان از خوبای کارای تریاکیه.شاید بتونی از رشت پیدا کنی
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : حامد
شانس ما هرچی عطره قدره بوی تریاک میده چرا
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : architect
البته قیافه خوده سورچینلی انقد غلط اندازه با اون شلوار کردی که میپوشه و اون خالکوبیاش پاشه بیاد ایران پلیس آگاهی به جرم اراذل اوباش میگیرنش ۱۰ سال میره حبس کلا عطرسازی یادش میره...
13 آذر 1399 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : Therezvani complihanicated
حالا اخیرا یه عطر ساخته بابوی خون. نوشته بود نت اصلیش دقیقا همونیه که باعث میشه گرگ بتونه بو بکشه و شکارش رو پیدا کنه. فک کن اونو بزنی بری طبیعت گردی..
14 آذر 1399 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : Jamal nazemi فاطمه فیضی
با سلام
تا جایی که یادم میاد جناب ایکاروس به عطر lavs از این برند امتیاز ۱۰ داده بودند و به opus امتیاز ۹
28 آذر 1399 پاسخ تشکر
1 تشکر شده توسط : Amir Mohammad
پاسخ به حامد
یکی دیگه از عطرهایی که ایکاروس بهش ۱۰ داده کلینیک آروماتیک الکسیر هست که من روی نمره ایشون خریدم و در صفحه مربوط به خودش نوشتم. الهی و ربی عجب کیفیت و رایحه و ماندگاری ای. سلیقه شامه من خیلی به ایشون نزدیکه به همین جهت میخوام این عطر رو هم بلایند بای کنم اگر امکان تستش نباشه
14 دی 1400 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : ایرن amir

آقای ایکاروس سلام
دو سه روز گذشته رو به خوندن نظرات شما در این سایت گذروندم و از نهیب‌های گاه به گاه 'پاشو برو سرکارت' عقلِ محاسبه‌گرم با شعفی که این وسط از این حجم و شدت از پیچیدگی و عمق عایدم شده عبور کردم. تجربه من در جهان بهم میگه که چنین مواجهه‌هایی در هر حوزه‌ای چقدر کم‌یاب و چقدر به سلیقه من نزدیکن. برا همین اغلب، هر جا و زمانی که با چنین مواجهه‌هایی روبرو شدم ایستادم و در حد توان بهره و لذت بردم و اگر تونستم شعفم رو اعلام کردم. پس غرض اول و اصلی از نوشتن این کلمات، بازخورد و انعکاس این لذتِ تجربه شده است. گرچه به گمانم 'بازخورد' وزن چندانی برای شما نداره، اما به هرحال چون بازتاب دادنِ بخشی از احوال خوش یا ناخوشی که تجربه کردم با اسبابش، بخشی از سبک منه این‌ها رو می‌نویسم.
غرض دوم طرح این درخواسته که اگر احیانا فرصت و حوصله داشتید قدری راهکار و توصیه بدرقه راه من و امثال من کنید که سلیقه بویایی‌شون، برخلاف سلیقه شنوایی و بصری، رشد پیدا نکرده. در مورد شخص من گرچه به گمانم برخی عوامل از جمله پولیپ بینی و میگرن و عطرهای سردردساز به وخامت ماجرا افزودن، اما شاید عامل اصلی در این کم‌تجربه‌گری و پرورش نیافتگی سلیقه بویایی، عدم امکان انفرادی بودن این نوع تجربه تا پیش از داشتن یه عطر بوده. حضور دیگران در خیلی تجربه‌ها از جمله مواجهه با عطرها،‌ اغلب من رو نا-راحت میکنه و احتمالا یکی از عواملی بوده که هیچ وقت اجازه نداده بتونم با عطرها مثل نواها یا رنگ‌ها و طرح‌ها، سفرهای شخصی داشته باشم و رابطه شخصی بسازم. به علاوه اون حجم از بوهای سرگردان که در عطرفروشی‌ها پرسه می‌زنن، همیشه مزاحم تجربه بویایی من شدن و ناتوانم کردنم از درک فقط یک عطر. از طرفی سردردهایی که بلافاصله با بوییدن برخی عطرها سروقتم میاد و تا ساعت‌ها رهام نمی‌کنه من رو بیشتر چشم‌ترس کرده نسبت به این تجربه. با این حال تجربه بوها و رایحه‌های روح‌افزا در جهان و طلب بازسازی بخشی از این تجربه در زندگی شهری اون‌قدر ریشه‌دار هست که همه این موانع و شرایط نتونسته باشن این میل رو بالکل خفه کنن.
راستش در نظرات خوندم و برام قابل قبول بود این حرف که به کسی توصیه نمیشه کرد عطری رو اما غرض سومم سوء استفاده/حسن سوءاستفاده از این موقعیته به علاوه چالشی با خودم که اگر بخوام عصاره‌‌ای از خودِ این روزهامو توصیف کنم چه خواهم گفت. اگر بعدش پیشنهاداتی بویایی جهت آزمون و تجربه هم دریافت کردم که نعمتی دوچندان و افزونه. اگر شما یا هر کسی حوصله کرد و این‌ خزعبلات رو خوند و پیشنهادی بویایی به نظرش رسید مزید امتنان خواهد بود معرفی پیشنهاداتش. ویتگنشتاین فاتحه 'تعریف' رو خوند اما مگر معدود چاره‌‌هایی از جمله تلاش برای اگر نه تعریف،‌ توصیف برای ما باقی میمونه تا لحظاتی از جزیره‌های ظاهرا منفکمون وصل شیم به پاره دیگه‌ای از این کائناتِ گویا متصل‌به‌هم. شاید خوب باشه از همینجا شروع کنم. از دوست‌داران سنت پدیدارشناسی هوسرلم و شیفته و دل‌بسته خاورمیانه‌ و شمال افریقا –از قضا به فاویسم هم که به خاورمیانه منتسبه دچارم- و زبان‌های های‌کانتکستی مثل عربی، فرانسه و فارسی. هیچ‌وقت انگلیسی معاصر رو دوست نداشتم و دلم براش تنگ نشده و باهاش ارتباط برقرار نکردم. عاشق ابهام مواج در فارسی و پیازی بودن و دست‌نیافتنی بودن هسته فرانسه و اون نقطه تعادل در عربی منطقه شامم که لطیف بودن در عین شدید بودن رو نمایندگی میکنه.
همینجا یکی در من شروع به اعتراض می‌کنه که لحنم شواف داره. متاسفانه ناگزیر به سرکوب این صدام چون لحن دیگه‌ای، دست‌کم در این لحظه، در اختیار ندارم. پس ادامه میدم از همونجا که متوقف شدم. کلا با دریا و آب‌های آزاد و پاک رابطه خیلی خوبی دارم. به طور خاص با دریای مدیترانه و رنگ و بوش و با بیروت و بوی سیب‌گونه این شهر به قول نزار، پیوند عمیق دارم. دیوانه پیدا کردن و لمس روح پنهان در پس شهرهای قدیمی‌م. قلبم تکه‌تکه‌ است و چند تکه بزرگش در بیت‌المقدس و الجلیل و هیفا، که گاهی در خواب ملاقات می‌کنم. مهندسی خوندم و کار کردم و بعد فلسفه و حالا ادیان و بعدش رو نمی‌دونم. سال‌ها کارهای موسوم به عنوان نه چندان بامسمای هیومنیترین کردم با کودکان آواره افغان و سوری. در لباس پوشیدن سلیقه شخصی و وسواس شدید –درحد مریض‌گونه- دارم و سال‌هاست با کمک یه خیاط و خیال‌هام این سلیقه شخصی فرصت زندگی پیدا میکنن. رنگ‌های محبوبم زیادن اما سرمه‌ای و رُزداست و آبی خیلی خیلی کم‌رنگ پرتکرارترین انتخاب‌هام بودن. نمیتونم خودم رو به سبکی منتسب کنم چون لابد سبک من هم ترکیبیه مثل جهان چهل‌تکه‌ ما. اما شاید بشه گفت که نسبت‌هایی هست با مینی‌مالیسم پر جزئیات و وسواسی و فمینیته‌ای پر از دامن و پیراهن و با غیبت زیاد شلوار و حضور پررنگ کت. متاسفانه ساعت‌های زیادی‌و دوست دارم و طلا و یا ترکیب طلا و سنگ‌های خیلی کوچیک همیشه به دست و بالمه.‌ تو این مقوله رُزگلد رنگیه که بیشتر از سفید و سفید بیشتر از زرد به پوستم می‌شینه، یک آٰرایش خیلی زیرپوستی و خوابیده روی پوست معمولا دارم و رویام روزیه که بی‌هیچ اضافاتی یه شبه‌گونی سفید و نرم تنم باشه و رها باشم از این بستگیا.
خب کم‌کم حالم از این همه من‌منم به هم میخوره اما متاسفانه باز هم میخوام ادامه بدم. چون مجموعه‌ای از انواع و اقسام منتناقض‌ها یا متناقض‌نماها اینجا جمعند. با این‌ّهمه ظاهرپرستی در لباس و اکسسوری، یه تنه دپارتمان فلسفه رو به جنگ می‌کشم که بتونم با سوالات فلسفی معاصر خودم رو غرق کنم در دنیای متون عرفانی اولیه. خودم رو پرت کنم اون وسط و بمیرم و بمیرم از این همه دور بودنم از اون دنیا و مریض شم و مریضاهام بمونه باهام. پول‌دوست نیستم، انگیزه پول دراوردن ندارم تقریبا و پول‌نگه‌دار ابدا نیستم و بعد سال‌ها کار کردن هیچ دارایی‌ای در جهان ندارم اما از اون‌طرف اصلا زاهد و درویش نیستم و یه پول‌خرج‌کن حرفه‌ای و متاسفانه در بعضی زمینه‌ها لوکس‌پسندم. یک‌جور زنانگی و احساسات شدید و پنهان و درونی و لوس در منه که قلبمو ریش و پریش کرده اما در حرف زدنم سختم و بی‌محابا -به ویژه با اقویا و مردا- و اون همه نرمی و احساس اغلب جایی نداره و جز در ارتباط‌های خیلی شخصیم اصلا ابراز نمیشه. هرچقدر زمان بر من گذشته احساسی‌تر و حساس‌تر و اشک‌درمشک‌تر شدم اما جز در دایره نزدیک، فقط پوسته کلفت و جدی و محکم‌ ازم دیده میشه. به نور حساسم و در نتیجه سایه و ماه و شب و فرهنگ‌های قمری رو خیلی به خودم نزدیک میدونم. ادم صبح نیستم و سردرد و بی‌حوصلگی‌ و تلخی جزء لایتجزای صبح‌هامه. وقت طلایی جهان یکی دو ساعت مونده به غروبه برام و اون سایه‌ای از رنگ که همه چیز رو می‌گیره و اون حال خوب که این ساعتا میاد تو جاده و انگار هیچی در جهان کم نیست و همه چی در منتهای کماله.
از پرسپکتیو و نقاشی رئال فاصله جدی دارم. نقاشی‌ّهای قدیمی چینی و ژاپنی و رمزآلود بودن و سادگی هم‌زمانشون و نقش‌های صادقانه آمیخته به کج و کولگی سلجوقی و نیلی پررنگ موسوم به لاجورد یا پرشین بعضی گنبدای اسلامی و خیلی نقش‌های دیگه توجهمو همیشه جلب کردن. همونطور که در پوشش، در ذایقه هم یک تم الد‌استایلی دارم و مثلا هنوز گوشی موسوم به هوشمند ندارم. معابد قدیمی پناهگاهمن و مستحکم‌ترین رابطه زندگیم رو با موسیقی تجربه کردم. سازای محبوبم عود و چلو و تارن و اهنگسازهای محبوبم خویشاوندام. تعدادشون بیشتر از این حرف‌هاست اما عجالتا آروو پارت، استفان میکوس،‌ انور ابراهیم، کیهان کلهر، النی کارایندرو،‌ محمدرضا لطفی، مارسل خلیفه،‌ داریوش دولتشاهی،‌ گورجیف،‌ مجید انتظامی، مرتضی حنانه و صدای فرشته‌گون و جادویی خانم فیروز سال‌هاست هم‌دم منن. ازونجایی که مفهوم ابراز در عطر به گمانم اشتراکاتی با ابراز در خوندن داره شاید بد نباشه اضافه کنم که چند سالی مشق آواز کردم و یکی از ایده‌ال‌هام در خوندن رسیدن به نقطه‌ایه که زنانگی فقط در حد طبیعت و جنس صدا و نه بیشتر، در خوندن ابراز بشه. سال‌ها شنیدن صدای خانم هایده در موقعیت‌های ناگزیر، عذاب روحم بود تا اجرای اولین کار رادیویی ایشون 'آزاده' رو شنیدم و همه وجودم هم‌جهت شد با این کار و بعدتر دو سه کار دیگرشون رو هم تونستم ارتباط برقرار کنم. چیزی که در صداشون آزارم میداد نوعی از ابراز زنانگی بود که برای من تصنعی و غلو شده بود یا به شیوه و در جای نابجا ابراز میشد. اما به طور کلی صدای به‌جامونده زنان دوره قاجار که در ثانیه‌های اول امکان تشخیص جنسیت خواننده به شدت سخته به سلیقه و طلبم از خوندن نزدیک‌تره و مسلما سلیقه فرانسوی‌ها در صدای خواننده رو به سلیقه انگلیسی‌زبان‌ها، با اختلاف ترجیح میدم.
از نویسنده‌های معاصر ایران بعضی کارهای داریوش شایگان و بیژن الهی و شمیم بهار و همه کارهای قاسم هاشمی‌نژاد رو به شدت دوست دارم و از غیرمعاصرها مقالات شمس و مرصادالعباد و حافظ نزدیکانمن. از روس‌ها داستایفسکی،‌ از امریکایی‌ها سلینجر و فاکنر و داکتاروف، از فرانسوی‌ها رومن گاری و هانری کوربن و رومن رولان و بوبن و سلین و میشو، از عرب‌زبانا محمود درویش و محمود درویش و محمود درویش و از فیلسوفا کیرکگور. متاسفانه به شدت و به طرز غیرقاعده‌ای حساسم و به این واسطه شدت و حجم رنج‌ها و دردهای جسمیم زیاده. تیک‌تاک ساعت رو موقع خواب و رانندگی تو تهرانو نمی‌تونم تحمل کنم و صدای فن کامپیوتر اذیتم میکنه. صدای باد در دشت و دریا و خود باد و خود دریا و خود دشت درمانم میکنن. پیچیدگی رو دوست دارم ولی در موضوعات ام.نیتی حالم از پیچیدگی و تحلیلش به هم می‌خوره.
خب به گمانم خیلی طولانی شد و کم‌کم داره از دست درمیره. خوبه که یه بار به سوالاتی که از یه نفر که توصیه خواسته بود مراجعه کنم و ببینم بعد این همه حرف زدن به اون سوالا جواب دادم یا نه. به بعضیاش جواب دادم و بعضیا نه. به دلایل مختلف از جمله نامعلوم بودن. مثلا وقتی هیچ وقت حس درستی از سنم نداشتم و آدم‌ها یا هف‌هش سال کوچیکتر حدس زدن سنمو یا همونقد بزرگتر. اما فکر می‌کنم سوال چشم‌انداز رو به دلایل دیگه‌ای نادیده گرفتم. شاید چون با تلقی رایج و معاصر ازش مشکل دارم. شاید چون هیچ وقت در قالب‌های مرسوم انتخاب نداشتم و بنابراین چشم‌اندازی برام متصور نبوده. شاید چون از قرار گرفتن در هر قالب و فرمی هراسناک بودم و لااقل در سطح خوداگاه پس زدمش. شاید چون وقتی ازم پرسیدن از بین شکلای مربع و مثلث و دایره و مستطیل و منحنی کدومو بیشتر دوست داری درجا گفتم معلومه منحنی چون خفه نمیشی توش و حواسم نبوده که این فرم هیچ موقع تکلیف‌معلومی اون بقیه رو نداره. با همه این حرفا اگه یه طلب اساسی از بودنم در جهان برا خودم بخوام متصور بشم در حد آرزو و رویا، موحد شدن و ملاقات حقیقت توحیده.
فکر کنم برا اینکه یه کم برگردم به جاده اصلی این رو هم بگم که به جز یکی دو استثنا، عطرهایی که داشتم هدیه بودن و هیچ کدومشون هم عطر من نبودن. به دلایلی هیچ موقع نفهمیدم اسم واقعیم چیه و شاید به همون دلایل هیچ موقع نفهمیدم چه بویی مال منه –ترجمه اسم شناسنامه‌ایم به فارسی میشه نازبو-. به دلیل محدودیت‌هام، عطرهای خیلی خیلی ملایم،‌ تنها گزینه‌های کاربردیم بودن ولی برخلاف لباس، هیچ وقت بویی که احساس کنم باهاش سلف اکسپرشنی دارم رو نداشتم. تنها گزینه‌ غیرملایمی که این‌سال‌ها داشتم بادی سپلش و لوسیونی بوده به اسم Japanese cherry blossom از بث اند بادی ورکز. به دلایل مشکلات شخصی با جهان امروز و مسیر در جریان حذف تفاوت‌ها -با پرچم احترام به تفاوت- از جمله تفاوت‌های جنسیتی با عطرای یونیسکس مشکل بیسیک دارم و برام مهمه که کاملا فمینن باشه –با تعریف کلاسیکش لااقل- بویی که انتخابش کنم. فکر می‌کنم با یه غربالی فعلا سه دسته عطر بتونه قدری رابطه بین من با عطرها رو بسازه. یکی در امتداد همون ملایم‌های همیشگیم برای کاربرد عمومی بیرون خونه و جامعه که متواضعه –معذرت میخوام از این حجم خودشیفتگی- و لطیف و کم‌حرف و کم ابراز و مایل به ابرازهای غیرمستقیم و ضمنی ولی در عین حال ضعیف نیست و محکمه و تا حدی ابراز می‌کنه برخی پیچیدگی‌هارو برای ادم‌های دیوانه و دقیق. دومی برای لایه ادم‌های کمی که نزدیکن بهم و ابرازهای صریح و مستقیم بیشتری باهاشون دارم و به لایه‌های درونی‌ترم راه دارن و شیطنت و شوخی و اشک و شهود و مهر و رفاقت و سکوت و گاهی سیگار بینمون جریان داره و سومی برای مواقعی که جز من یه نفر دیگه‌ از جنس مرد هست و در حضورش بی‌فرمایش به دایره زنانگی درونیم می‌غلطم و آُفرودیتم ابرازهای آشکارتری داره و احساس امن و امان دارم برای ابراز درونی‌ترین لایه‌ای که برای یه غیر میشه ابرازش کرد. لایه چهارم شخصی هم شاید بشه متصور شد برای تنهایی‌هام که کم هم نیستن و زیادن اما عاجزم از هر وصفی براش.
چقدر حرف زدم و چه وقتی از خواننده رو تلف کردم. برای مثلا جبران اندکی از اونچه رفته، شاید معرفی یه موسیقی بتونه قدری حسمو بهتر کنه. دو سه سالی هست که بخش جدایی ناپذیری از لحظات من یه آلبوم به اسم خواب از مکس ریکتر. اگه نمی‌شناسیدش و نشنیدیدش حتما سراغش برید. یه نسخه هشت ساعته داره و یه نسخه یه ساعته. من نسخه هشت ساعته رو دارم و بی‌اغراق یکی از زیباترین نواهایی بوده که در زندگیم شنیدم. کمی فرصت و حوصله و زمان مناسب بهش داده بشه،‌ احتمال داره جای خودش رو بتونه تو زندگیتون باز کنه.
10 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : رابین هود ‌آرش
فارسی قرون وسطایی
11 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : Therezvani Anna
واقعا تاسف اوره، این حجم از خودشیفتگی و افاضات نامرتبط به سایت غیرقابل تحمله. حنه گرامی، بجای ثبت نظرات غیرمرتبط، پیشنهاد می کنم، از یک روانپزشک مشاوره بگیرید. از مدیر محترم سایت خواهشمندم اجازه ثبت چنین متون نامرتبطی را ندهند.
12 دی 1398 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : Anna Ambre russe
به نظر مياد اين متن همانطور كه در ابتداي اون قيد شده خطاب به جناب ايكاروس هست و چون اين سايت امكان ارسال پيام خصوصي نداره ايشان اينجا نوشتن .
اگر كسي نميپسنده دليلي نداره كه بخوانه راحت از كنارش رد بشه .به هر حال مديريت صلاح دانستن كه نظر ثبت بشه .
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
6 تشکر شده توسط : nazanin فاطمه فیضی
پاسخ به آرش
شما اگه به همین نظری که الان دادی واقف بودی و اعتقاد داشتی ، باید از کنار نظرات باقی دوستان رد میشدی و چیزی نمیگفتی ...
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : رامین Anna
حق با شماست جناب آریانپور بنده هم در این خصوص نباید چیزی میگفتم.
اگر موجب تکدر خاطر جنابعالی شدم عذرخواهی میکنم .به هیچ عنوان قصد اهانت یا زخم زبان نداشتم.
شاد و پیروز باشید.
31 فروردین 1399 پاسخ تشکر
3 تشکر شده توسط : حسین .ب hadi

مثل همیشه غرق لذت شدم
16 مهر 1398 پاسخ تشکر
2 تشکر شده توسط : aub رضا AbsurdHero

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟