سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟
در کنج حیاط
در میان حبابهای ریزِ آب
چند شاخه گل سرخ
بر زیرِ بارِ رایحهی خوشِ خود خمیدهاند
همان گلهای سرخی
که هیچکس آنها را نبوییده است
هیچ تنهاییای
کوچک نیست
این شعر از یانیس ریتسوس
و ترانه رد خون از علیرضا افتخاری و این عطر
اسمش یعنی «هیچ»
و چه نامی زیباتر از این برای عطری که نه میخواهد خوشایند باشد، نه فریاد بزند، فقط باشد.
رایحهای از دود و چرم و سکوت، شبیه تأملی طولانی بعد از طوفان.
هر بار که میزنمش، یادم میافتد که در پایان همه چیز، چیزی باقی نمیماند جز خودِ حس بودن.
این عطر، بوی خلأیی دارد که پر از معناست
درست مثل جهانبینی من به زندگی:
نه جستوجوی معنا، بلکه درکِ بینیازی از آن.