دیروز 1

سکوت خیس جهان

مه غلیظ می‌نشیند بر شانه‌ام،
نه سردم می‌کند، نه گرم،
فقط مرا از خود جدا می‌کند،
چنان‌که دیگر نمی‌دانم
من بوی عطرم،
یا عطر، بوی من است.

در این سکوتِ خیسِ جهان،
نه خدایی مانده، نه دعایی،
فقط دودی از چوب و خاک،
که از پوستِ من برمی‌خیزد
و در هیچ فرو می‌رود.

شاید جاودانگی است
وقتی همه چیز محو می‌شود،
و فقط مه،
می‌داند که من هنوز اینجا بوده‌ام.

سکوت خیس جهان
خاطرات یک گور کن

سلام هم عطر و هم لوکیشن قابل ستایشه

تصاویر دیگر ابراهیم بردستانی

برای ثبت نظر لازم است وارد سایت شوید و یا در سایت ثبت نام کنید
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟