با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و هنرمند جناب آقای کبیری بزرگوار، در خصوص فرموده شما مبنی بر حرفهای مختلف که برای شاگردانتان می‌زنید: من فکر می‌کنم هنر نواختن موسیقی برای خلق یه اثر اورجینال و یا حتی کاور، صرفاً نیازمند یاد گرفتن نت‌های موسیقی اعم از پرده ، نیم پرده و ....... نیست، فلذا حتی همان حرفهای خارج از بحث موسیقی در کلاسهایتان هم تاثیر بسزایی در شاگردان شما برای تخیل آهنگی مناسب باشد که فراتر از یادگیری نحوه درست چیدن نت‌های موسیقیایی هست. خودم کارهای اساتیدی چون مرحوم بابک بیات برای موسیقی متن فیلم شکار، سام و نرگس و دست‌های آلوده، و استاد مجید انتظامی برای آلبوم بوی پیراهن یوسف، اعتراض، از کرخه تا راین، مردان آنجلس و مریم مقدس رو بسیار مورد پسندم هست و فکر می‌کنم این اساتید بزرگوار، برای خلق این آثار اصیل تفکری عمیق از کلمات و جمله های پند آموز از مردمان عادی یا اساتید خودشان رو نهفته اند که توانسته اند اینگونه آثاری ماندگار را خلق کنند.
حتی فکر می‌کنم اینکه بزرگان سایت عطرافشان برای روایح عطرها روایتی زیبا و دلنشین را درج می‌کنند، هم نشان از این است که همین تفکرها در روایت عطرها در اندیشه خود عطاران این عطرها نیز نهفته بود، یعنی اینکه ما در این محفل شاهد روایت‌های سینماتیک یا علمی هستیم، به احتمال خیلی زیاد موازی همین روایت‌ها در تفکر عطاران این عطرها نیز تداعی پیدا کرده که امروز ما با این روایح می‌توانیم برای آنها روایتی شایسته هر چند تخیلی رو خلق کنیم.
برای شما هم فکر می‌کنم همین مورد صادق باشد که با حرفها و جملات شما به هنرجویان، باعث خلق آثار هنری در قالب موسیقی خواهد شد که شاید هرگز تفکرش برای شما ایجاد نشده باشد و این همان دنیای موازی در مسیر توسعه است که با یک جمله استادی مثل شما، جرقه ای برای هنرجو زده میشه که این جرقه می‌تونه به اثر ماندگار مبدل بشه و اینجاست که معنای استناد یا رفرنس، درک میشه.
سپاس از همراهی شما و تمامی عزیزان......

تابوتی سیه‌پوش از پایان آغاز بویایی در گذر زمان.....تابوتی تاریک از آغاز برخاستن در پایانی از فرود...تابوتی سکون صامت از طنین صدای معمای مرگ.....تابوتی از آغاز جهل در پایان علم....
..............
چگونه در آن چیزی که نادانم، دانایم........
چگونه بر آن چیزی که دانایم، نادانم........
!؟؟؟؟؟!؟!؟؟
عطری بسیار خاص با شهدی اعجاز آور که شما را مست می‌کند بی آنکه الکلی از آن حس کنید. عطری مرکباتی میوه ای بسیار شاداب اما آمیخته با هل و روایح تند و در پایان، رایحه ای گلی مانند را در خودش نهفته است. رایحه ای که از شاداب ترین لحظه تولد زیست انسان شروع می‌شود، و او را در گذری از زمان پرورش و تعلیم می‌دهد و در نهایت، پایانی به نام معمای مرگ را تداعی می‌کند، گویی که در تابوتی سیه‌پوش با دسته گلی سفید به آفرینش بازگشت می‌کنی...... که نه تنها هراس بلکه اشتیاقی عجیب را ایجاد می‌کند، اشتیاقی که هم دوست داری بمانی و هم دوست داری بروی....... اشتیاقی از خیلی دور، خیلی نزدیک.....
این عطر برایم یادآور درک بقا و مرگ است. در واقع دشواری درک مرگ خودش شاید یک مکانیسم برای درک بقا باشد. اگر علم مرگ بعنوان یک معما باقی بماند (ما هنوز بطور علمی از ماهیت بیولوژیکی، دقیقا مطمئن نیستیم که چرا بدن انسان تصمیم به مردن می‌گیرد)، روانشناسی آن یکی از بزرگترین معماهای ما بوده است.
دیگران می‌میرند نه ما....یا حداقل، این چیزی است که بیشتر ما دوست داریم اینگونه فکر کنیم.
همانطور که ذکر شد، دشواری تصور مرگ خودش شاید نوعی مکانیسم بقا برای جلوگیری از وقوع واقعی آن باشد. با این حال، بجای اینکه صرفاً یک انگیزه بیولوژیکی باشد، به نظر می‌رسد انکار مرگ ما یک وضعیت روانشناختی است که ریشه در روان ما دارد. ترس ما از مرگ، آنقدر زیاد است که در اعماق ناخودآگاه ما مدفون مانده است. تمرکز انحصاری ما بر زندگی باعث شده است که مرگ یکی از اولویت‌های ما نباشد، چیزی که همه ما مستحق آن هستیم. با این حال، بیش از هر عامل دیگری، این است که مرگ و مردن تقریباً در تمام کشورهای جهان با تمام ارزش‌های تعیین کننده ملت مانند جوانی، زیبایی، پیشرفت، موفقیت، خوش‌بینی و استقلال مخالف است. مخالفت ذاتی ما از مرگ، شاید همان مکانیسم دفاعی برای بقاء به منظور جلوگیری از وقوع واقعی آن (مرگ) باشد....
جالب است که حتی اقدام به خودکشی هم در کنترل ژنوتیپ است و ما دارای ژنی به نام SKA2 در بخش فوقانی کورتکس مغز هستیم که مسئول کنترل هورمون کورتیزول است و در جریان واکنش بدن به استرس افزایش می‌یابد. ژن SKA2 به پیشگیری از افکار منفی کمک می‌رساند و رفتارهای تکانشی را نیز کنترل می‌کند. اگر میزان پروتئین تولید شده از این ژن دچار کاهش شود در آن صورت، انسان در مشکلات بحرانی زودتر تسلیم و به گزینه مرگ و اقدام به خودکشی تفکر عمیق‌تری می‌کند و برعکس....
به یاد تمام عزیزانی که از دست داده ایم و خوشا به سعادتشان که معمای مرگ را درک کرده اند.....
عطری واقعا خاص و باکیفیت که شامه نواز آقایان و بانوان هست. به نظرم این عطر فقط برای قرارهای کاری یا قرارهای دو نفره که شب قبل دچار اختلاف شده اند و این وادی برای فردای همان شب ادامه دارد، مناسب تن‌پوش شدن هست چراکه با شهد واقعاً خاصش می‌تواند آشتی و صلح را برای طرفین برقرار کند، فقط بخاطر درک مکانیسم بقاء جهت نابود نشدن رابطه دوستی یا عاشقانه......
ماندگاری برای سه بار حرکت زمین به دور خود روی لباس و ۷ ساعت روی پوست با پراکنشی واقعا خوب و راضی کننده. شیشه سیه‌پوش خاص و برازنده شهد عطر و درپوش سنگین و باکیفیت که شبیه کلاه های عثمانی هست. رایحه ای از بقای زیست در بانوان با معمای مرگ در آقایان.....
سپاس از همراهی شما بزرگواران.......

ترکیبی خشک از روایح تنباکویی در بستر فلفل سیاه و گیلاس که شهد رضایتمندی از تنباکویی را خلق نکرده است. رایحه ای تند از فلفل سیاه که به مرور روایح گیلاسی و تنباکویی ظاهر می‌شوند اما شامه نواز نیست چه در بانوان و چه در آقایان. چراکه شاید روایح تنباکویی میوه را برای هلو بعنوان خوش ترکیب ترین روایح تنباکویی می‌شناسیم و این عطر با ترکیب تنباکوی گیلاس، هر چند شاید رایحه ای نوآور محسوب شود اما برای شامه هایی که تنباکوی هلو را بونوازی کرده اند، شاید خیلی مورد پسند نباشد. یا حداقل برای این برند، مهندسی آروماتیک‌ برای تولید روایح تنباکویی، شاید تعجیل شده است. البته بوای واقعا خوشایندی داره با طبع گرم و تلخ، اما کاش یا تنباکو رو حذف می‌کرد و یا کاش گیلاس رو به هلو، تغییر می‌داد.
کیفیت بدی نداره اما خشک هست و موقع تن‌پوش حس می‌کنید انگار یه رایحه تار یا کهنه رو تن‌پوش کردید، البته کهنه منظورم، حس فاسد شدن نیست. با ماندگاری حدود ۶ ساعت روی پوست و ۱۰ ساعت روی لباس که بیشتر مناسب تن‌پوش آقایان در زمستان هست تا بانوان....
سپاس از همراهی شما بزرگواران....

با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند انشاالله به سلامتی و عشق، تن‌پوش کنید....
سپاس از همراهی شما بانوی محترم....

دودمانی از مردمان سنت بودیسم تبتی از شهر افسانه ای شامبالا، که در هر منزلی مردان با سیمای خشن، هر شب تنباکویی ناب را دود می‌کردند. تنباکویی از کشت برگهای وسیع در مزارعی کهن و سبز که جای جای شامبالا را پوشانده بود. مزارعی از برگهای تنباکوی وسیع که زینت تبتی ها در شامبالا بود.
برگهایی از کوکا و تنباکو که شاید وجه اشتراک صلح میان آپاچی ها و تبتی ها بود. صلحی از فرهنگ دود در دودمان بشریت.....
عطری گرم و تلخ و تنباکویی با ترشی بسیار ملایم، که رایحه ای فراتر از تنباکویی را نوید می‌دهد. رایحه ای متافیزیکی از تنباکو که در بستر تلخی هست اما ماندگار در حافظه بویایی.
رایحه ای گران اما در تکنولوژی ارزان، که نماد سنجش ارزش در حق اقتصادی مخاطبان است. نمادی که رسالتش حفظ حقوق معنوی و مادی علاقمندان روایح تنباکویی باکیفیت و مقرون است.
یکی از عطرهای باکیفیت در بستر تنباکویی که واقعا شامه نواز بوده و رعایت انصاف در حق اقتصادی مشتری را ادا کرده است. شاید بخاطر عدم شناخته شدنش قیمت گزافی را برای محصولاتش درج نکرده، چراکه کیفیت واقعا بالایی داره و برای اغلب آقایان و حتی بانوان، مورد پسند خواهد بود. روایح این عطر، ارتش هیتلر است و شامه من لهستان بی دفاع.......
مناسب تن‌پوش آقایان تنباکو پسند در روزهای سرد زمستانی، ماندگاری برای دوبار حرکت زمین به دور خود بر روی لباسهای ضخیم بافتی و آستر داخلی کاپشن چرم، و حدود ۸ ساعت روی پوست گردن در حالت بدون تحرک خاص، و پراکنشی خوب و راضی کننده. شیشه دو پولیشه زیبا و درپوش پلاستیکی جنس خاص و باکس زیبا.
سپاس از همراهی شما بزرگواران......

با احترام به همه عزیزان و نظرات ارزنده و علمی و ادبی سایت عطرافشان: قبلا هم در نظراتم مطرح نمودم که چه اشکالی دارد ما در این سایت همراه با معرفی عطرها بتونیم نوشتار ادبی و علمی هم باهاش ادغام کنیم که مخاطبان عزیز، هم نکته های مربوط به عطر و هم روایت های ادبی یا علمی مربوطه رو تجربه کنند. حتی در آموزش های مدرن امروزی، زبان رسانه ای حتی در انتقال مفاهیم علمی هم بسیار مورد پسند و درک هست تا اینکه یه مطلب علمی رو بصورت مدل قدیمی فقط از روی توضیح یه استاد درک کنیم، کماکان که وقتی ما یه مطلب علمی رو از طریق مستند علمی تصویری درک می‌کنیم، مطالب آن مستند علمی خیلی ساده حداقل بخشی از آن، در حافظه ما ثبت میشه.
خودم با اینکه نویسنده مقالات و کتابهای علمی هستم، از مطالب شایسته و حتی علمی عزیزان این سایت بسیار آموخته ام و همچنان در حال آموختن هستم. به یاد دارم در یکی از نظراتم در این سایت بپاس قدردانی از مطالب ارزنده بزرگان سایت، نوشتم که از مطالب شما در مقالات یا کتابهایم رفرنس خواهم داد که یکی از کاربران سایت در جواب برایم نوشته بود: همین که نوشتی میخواهی از نظرات یه سایت در مقالات خودت رفرنس بدی مشخص شد که چقدر با نوشتن مقاله علمی آشنایی داری.....
در حالیکه من اون کامنت رو فقط بخاطر قدردانی از زحمات بزرگان این سایت برای درج مطالب واقعا شایسته عطری علمی، نوشته بودم و من آن روز از این نوشته کاربر سایت عطرافشان ناراحت شدم که نه بخاطر خودم بلکه بخاطر بی اهمیت جلوه دادن نظرات بزرگان این سایت که واقعا زحمت بسیاری را برای نوشتن متحمل می‌شوند.....
به نظرم همه ما بایستی همواره در حال یادگیری باشیم و واقعا هم اندیشه بزرگان سایت عطرافشان حتی در خصوص رایحه ها و بعضاً بصورت تخصصی تر به شیمی آروماتیک‌ و یا فیزیک کوانتومی عطرها، بسیار ارزنده و قابل ستایش هست. حتی در نقدهای فیلم های سینمایی هم شاهدیم که منتقدان از روایت فیلم به ماهیت بیولوژیکی و یا شخصیت انسانی و تبار اکولوژیکی بازیگران حتی در بعضی موارد به عطرهایی که تن‌پوش می‌کنند هم اشاره می‌کنند، پس همه شما بزرگواران و صاحبان تفکر که در این محفل حاضرید، با به اشتراک گذاشتن اندیشه خودتان به ما علم می آموزید و این بسیار کار شایسته ای هست. حداقل خودم از عطرافشان مطالب بسیاری رو در زمینه های مختلف آموخته ام و از همه بزرگان سایت از موزیسین، تاریخ‌دان، جغرافیادان، مهندسان، روانشناس ها، ادیبان و ....... کمال سپاس دارم بپاس تمام نظرات علمی و ادبی که این محفل معطر و معشوق را بارور کردید....
انشاالله این وادی توسط همه عزیزان عطرافشان ادامه داشته باشد تا در این روزگار تلخ، بهانه ای برای باهم بودن باشیم، معطر و معشوق.......
سپاس از همراهی و همدلی شما بزرگواران......

تجربه پیمایش شبانه بی اختیار در جنگلی سبز و تاریک تنها و بی صدا، که گویی حتی هیچ موجودی جز خودت در این جنگل نیست..... هراسی از شنیدن صدای خودت که حتی از زمزمه های زبانت هم در هراسی..... دنباله رایحه ای سبز و جنگلی که تنها نور مسیر تو در تاریکیست...... رایحه ای از لابه لای برگهای درختان جنگل که انگار در حال سخن گفتن با تو هستن...... رایحه ای از بونوازی برگهای درختان بلند قامت، که مسیر درست را در تاریکی بر تو آشکار می سازند.....
رایحه ای برخاسته از پوست درختان خیس خورده نم نم باران که تو را تضمین می کنند که در زمین آشنایی حضور داری....
رایحه ای از ادغام پوست درختان و برگهای سبزشان که شبنم امید را در خودشان نهفته اند.... شبنمی که شهد سبز و نور مهتاب را در خودش محبوس کرده است..... و تو با دیدگان این شبنم ها، امیدی در ناامیدی را تجربه میکنی... امیدی که هراس تنهایی و تاریکی را در تو به آرامشی از نور سبز مبدل میسازد که گویی واقعا هیچ حضوری جز تو در این جنگل نیست و این، آرامش توست در پناه سبز.......
عطری واقعا خوشبو و تِم گیاهی و چوبی و ادویه ای بخصوص فلفل سیاه که غالبیت بیشتری نسبت به سایر روایح داره و مناسب چهار فصل حتی روزهای گرم تابستان است. روایحی تقریبا آشنا اما یکم غریب که نکته تمایزش در سایر روایح آشنا، همین است و این غریب بودنش بپاس ملایم و مهربانتر بودنش در رایحه سبزش هست.
شیشه ای سبز خوشرنگ دو پولیشه و زیبا در حجم 50 و 100 میلی لیتر با درپوش جنس پلاستیکی خاص که با لمسش حس خوبی رو ایجاد میکنه که جنس درپوش شبیه جنس درپوش عطر مارکوسروسی تراست من یا اینتنس من هست. باکس زیبا و سبز خوشرنگ.
سپاس از همراهی شما بزرگواران.......

با احترام و عرض ادب
خیلی سپاس از مهر شما....

عطری از ادغام زیست شناسی سایبورگی در شیمی آلی که رایحه ای از طبیعت مصنوعی را تداعی می کند. رایحه ای که یادآور فیلم Blade Runner 2049 است که بر مبنای علم مهندسی ژنتیک و اُپتوژنتیک در سال 2049 روایت شده است. رایحه ای از طبیعت مصنوعی در حجم شیشه ای سبز رنگ که بونوازی در گیرنده وحشی (طبیعی) را به وجد نمی آورد.
رایحه ای تیز از چمن مصنوعی که باز یادآور فیلم Aeon Flux 2005 با اون چمن های مصنوعی تیز که در ظاهر بسیار طبیعی به نظر می رسیدند. رایحه ای از قطره های خنک بارانی مصنوعی که از اَبرهای سایبرنتیک بر سایبورگ های بیولوژیکی که حتی احساسات وحشی را به درستی تشخیص و تجربه می کنند، در حال باریدن است که باز یادآور گِیم دیترویت (Become Human) است.
عطری شاید برگرفته از ماشین های مولکولی در گستره ای از رنگ سایبرگرین برای آشکارسازی طبیعت مصنوعی در دنیای روایح که ظاهرا نزدیک به ورژن های وحشی است اما یک چیز خاص و منحصر به فرد را کم دارد و آن، پدیده ای متافیزیکی به نام روح است که توانایی ادغام شدن روایح با روح انسانی را ندارد......
کیفیتی شفاف مصنوعی در عطر، کیفیت متوسط در ماندگاری و پراکنش و خاص پسند برای آنهایی که رسالت دنیای سایبورگی را بر دنیای وحشی (طبیعی) ارجحیت می دهند....
سپاس از همراهی شما بزرگواران......

شهدی از نوروتوکسینی تند و آتشین از مامبای سیاه که در هر گیرنده بویایی، فلج عصبی را تداعی میکند. شهدی مرگ آور که گیرنده های بویایی، عاشقانه به کام مرگ میشتابند. شهدی تند و تاریک که تاریکی را در نور، آشکار میکند.....
این عطر واقعا آنقدر ردپای بویایی از خود دارد که قدم زدن در مسیری تاریک، بی هیچ نوری و صدایی مسیر درست را پیمایش میکنی. ردپایی بسیار قابل تشخیص و خطی که گویی دقیقا در امتداد خطوط خیابانی با تراکم ترافیکی دو طرفه در تاریکی مطلق در حین حرکت هستین، درست روی خطوط بی آنکه حتی یک قدم از پیمایش شما از لبه خطوط تجاوز کند.
ظرفی با طراحی زیبا و خاص، به رنگ سیاه که شاید نکته عطفش در همین رنگ ظرف خاصش باشد. چراکه سیاهی وجود رنگ نیست، بلکه نبود نور هست..... اما نور این ظرف در شهد داخلش نهفته است تا از بونوازی آن، ردپایی دقیق و یکنواخت در تاریکی پیرامون داشته باشین.......
رایحه ای آنقدر تاثیرگذار که حتی شاید در DNA سلولهای حافظه بویایی هم نفوذ کند و بعنوان یک کُد ژنتیکی (AACCTTGGA) در این سلولها حفظ شود و بصورت میراث ژنتیکی به نسل بعد به ارث برسد....
رایحه ای گرم و چوبی از دارچین تند و تازه و دودی سنتی که یادآور شرق زمین از خاورمیانه است. رایحه ای که بونوازی در هر گیرنده بویایی را فلج عصبی عضلانی میکند، چراکه آنقدر عمیق است که حتی مخاطبان همراه هم شما را براحتی ترک نخواهند کرد. حتی اگر کسی از جلوی شما عبور کند و رایحه را بونوازی کند برای لحظه ای، بازگشت میکند و شما را تا جایی که ممکن است از پشت سر تعقیب میکند تا فقط این رایحه را بونوازی کند.
شایستگی در معماری و آفرینش آمبری یکتا که الگوی وراثتی را در خود نهفته است، الگوی وراثتی وابسته به X غالب.....
کیفیتی یکتا در رایحه و شفافیت عطر، ماندگاری برای دو بار حرکت سیاره پلوتو به دور خود روی لباسهای ضخیم و 12 ساعت روی پوست بانوان و 8 ساعت در پوست آقایان، با پراکنشی بسیار خوب حداقل در سه ساعت اولیه تنپوش و ردبویی بسیار قدرتمند.
سپاس از همراهی شما بزرگواران.....