نظرات | TIMELESS
ترتیب نمایش
اسمش هاجر بود. پشت محله ی ما، خونه و مغازه ی پدرش قرار داشت. پدرش مغازه ی لوازم آشپزخانه از جنس پلاستیک می‌فروخت و هاجر اکثراً با یه چادر سفید گل‌دار قرمز ریز، جلوی مغازه ی پدرش به انتظار دیدار من بود. ما دوسال بود که اون محله اسباب کشی کرده بودیم و خونه ی حیاط دار ۱۰۰ متری بود که خریده بودیم.‌ بعد دوسال که ۸ سالم شده بود، رفتم محله ی هاجر تا نان روغنی واسه صبحانه بخرم. نمی‌دونم چرا مغازه ی پدرش اون ساعت صبح باز بود یعنی ساعت ۹ صبح. که من برای اولین بار هاجر رو جلوی مغازه ی پدرش دیدم.
نمی‌دونم چرا برام آشنا اومد. هاجر هم منو نگاه کرد و تا رسیدن نوبتم برای نان، مدام همدیگه رو نگاه می‌کردیم. دیگه هر روز به بهانه ی دیدن هاجر، بعد از مدرسه الکی میرفتم از جلوی مغازه ی پدرش عبور می‌کردم و اونو یواشکی نگاه می‌کردم. هاجر هم همیشه منو نگاه می‌کرد.
سالها گذشت و از دوم ابتدایی وارد دوم راهنمایی شدم. هاجر در تمام این سالها، فقط یک نگاه بود...فقط یک دیدن در عبوری بی‌معنا از جلوی مغازه ی پدرش....
حتی اسمشو اون زمان نمی‌دونستم و سالها برام مبهم‌ بود که یعنی اسمش چیه؟؟؟؟ دوم راهنمایی روزهای اول مهر که واسه سوار شدن به اتوبوس واحد منتظر اتوبوس بودم، برای یه لحظه در اون تاریکی هوای اول صبح، حس کردم یکی داره نگام می‌کنه. نگاش کردم دیدم هاجر هست. لبخند زد و منم لبخند پاسخ دادم. پسر عموش امیر همکلاسی من بود و من دیدم امیر داره با اون صحبت می‌کنه توو ایستگاه اتوبوس، که به هر ترفندی بود از امیر پرسیدم و گفت دختر عموم هست اسمش هاجر...
من تمام اون سالها، اسمی از هاجر را با قلبم با نگاهم حمل می‌کردم... تمام اون سالها، پاسخ یک سوال بی جواب، هاجر بود... چهره ی خوبی داشت یا حداقل برای من اینجوری نشون می‌داد. داخل اتوبوس واحد، سعی می‌کردم جایی باشم که به هاجر دید خوبی داشته باشم. اونم دقیقاً پشت به من جای می‌گرفت، که فکر می‌کنم با یکی از دوستانش هماهنگ بود و جای منو در اتوبوس بهش می‌گفت.
هرگز طنین صدای هاجر رو نشنیدم و اون هم هرگز طنین صدای منو نشنید. البته با دوستانش حرف می‌زد اما ازدحام صداها هرگز اجازه ی شنیدن طنین صدای هاجر رو نداد.
یبار یه خانمی سوار اتوبوس شد که فکر می‌کنم معلم بود، اومد وایساد پشت هاجر در اتوبوس واحد، که دقیقاً همین بوی عطر از مانتوی مشکی رنگش پخش می‌شد. رایحه ی این عطر از همان روز، در شامه ام ثبت شد چون تزاحم میان منو هاجر بود. برای همین، هر وقت این عطر بیژن را استشمام میکنم، یاد اون روز دوشنبه صبح میوفتم.
تا سوم راهنمایی هاجر رو می‌دیدم اما از ورود به دبیرستان، بخاطر تغییر مکان دبیرستان و دور بودن، دیگه هاجر رو ندیدم. البته ما همون دوره ی دبیرستان سال سوم دبیرستان از اون خونه اسباب کشی کردیم به آپارتمان واسه همین دیگه ندیدمش اما رایحه ی این عطر بیژن، یادآور همان روزهاست.
چقدر زمان، غریب گذشت... اما عطرها همچنان خاطرات زمان را آبستن هستند.
رایحه‌ای بسیار نوستالژیک و کمی سنگین یا غلیظ گلی در طبع گرم و شیرین و تلخ، مناسب یادآوری برای زیستن در یک روز از روزگار دهه‌ی ۷۰، با ماندگاری و پراکنش خوب.
سپاس از همراهی بزرگواران....
33 تشکر شده توسط : سانیار nazanin
تاکنون کارهای متنوعی را برای مشابه های عطر دیور ساواج الکسیر تجربه کردم و خود عطر ساواج الکسیر را در آرشیوم دارم. به نظرم با توجه به تجربیات متفاوت برای عطرهای مشابه یا محوریت ساواج الکسیر، عطر لطافه اسد از نظر ماهیت رایحه و نه شباهت بسیار دقیق یا کپی محض رایحه به ساواج الکسیر، برای شامه ی من، دلنشین تر از عطر ساواج الکسیر است. عطر ساواج و ساواج الکسیر چندان جذابیتی واسم ندارند و البته ساواج الکسیر از ساواج برای شامه ی من جذابتر بود که آن را خریدم اما به نظرم این خریدم، شایسته نبود. چراکه اسد لطافه با رایحه ی وانیلی خوشایندتر از الکسیر خودش را نمایان می‌کند.
تابحال عطرهای شرکتی بسیار متنوعی را تست و تجربه نمودم که یادم نمیاد حتی یک مورد از آنها برایم سردرد آور باشند یا حساسیت پوستی و تنفسی واسم ایجاد کنند. علاوه بر این، عطر اسد لطافه واسه شامه ی من یه عطر معمولی هست نه یه عطری که مثلا مدام بهش دلتنگ بشم. اما ماهیت رایحه‌اش واسم دلنشین تر از ساواج الکسیر است. برای بانوان هم ظاهراً عطر اسد خوشایند است و فکر می‌کنم این عطر، جزو عطرهای پر فروش در مغازه‌های شهرمون از طرف بانوان به آقایان است. چون هم برچسب قیمتی مناسبی دارد و هم رایحه ی خوشایندی دارد، میزان پرفورمنس هم متوسط تا خوب است برحسب شیمی پوست مخاطبان و درجه‌ی سردی هوا.
از برند لطافه یه عطر جدید به نام اسد بوربون خریداری نمودم که هنوز دستم نرسیده است، با توجه به نت‌های تشکیل دهنده‌ی این عطر جدید، به نظرم خوشایندتر از اسد خواهد بود و امیدوارم رایحه‌ای دلنشین داشته باشد.
سپاس از همراهی بزرگواران....
28 تشکر شده توسط : Hassan محمودبالاشهری
فکر می‌کنم سال 1371 بود، یکی از دایی‌های من اون زمان لیسانس ادبیات بود که تازه دبیر ادبیات شده بود. اون زمان پنجشنبه ها که می‌رفتیم خونه‌ی مادربزرگ، می‌رفتم طبقه‌ی بالا که اتاق داییم اونجا بود و یه کمد فلزی داشت که داخلش هم کتابهاش مثل چندین جلد قابوس نامه و هم چندتا ادکلن که یکیش همین ادکلن بست لومانی بود. یواشکی ادکلن بست رو برمیداشتم و از درپوش بو می‌کشیدم. چقدر خوشبو بود...چقدر حس خوبی میداد بهم...همش فکر می‌کردم یعنی یه روز میشه منم معلم بشم و اینجور ادکلن‌ها رو داشته باشم؟؟؟
اون زمان ادکلن لومانی بست خیلی پخش و ماندگاری خوبی داشت چون کت مشکی داییم که همیشه روبروی کمدش آویزان بود، بوی همین ادکلن بست لومانی رو می‌داد. واسه همین فکر می‌کنم اون زمان ادکلن بست خیلی ماندگاری و پخش بالایی داشت. شیشه ی ادکلن بست داییم، وقتی به سمت نور خورشید یا نور مهتابی می‌گرفتم به چند رنگ بخصوص رنگ بنفش مثل رنگ سی دی، بازتاب می‌داد. سالها بعدش خودم ادکلن بست خریدم که فکر کنم رایحه تقریبا همون بود اما به نظرم ماندگاری و پخش ادکلن داییم نبود. البته من سال 1378 اواخر شهریور ادکلن بست لومانی را خریدم. همیشه هر سال دوبار لباس می‌خریدیم یکی نزدیک عید و یکی هم نزدیک بازگشایی مدارس. از سال 1375 تابستان‌ها می‌رفتم یه جاهایی کار می‌کردم واسه سه ماه تابستان که پول بیشتری داشته باشم. از قالیبافی برای روزی 70 تومان (700 ریال) تا سیم پیچی لوازم خانگی و اُطوکشی در تولیدی مانتو و پرسکاری و تراشکاری و ریخته گری. اواخر شهریور سال 1378 هم دوتا شلوار لی جین ترکیه ای آبی رنگ شُسته (مارکش avensis و Televoleبود) با یه پیرهن آبی هوایی رنگ خطدار اسپورت و یه جفت کفش اسپورت سفید رنگ با مارک گالیانو (فکر کنم اسم یکی از فوتبالیست های تیم ملی برزیل بود) و ادکلن بست لومانی خریدم. چقدر ست شلوار و پیرهن و کفش گالیانو با ادکلن لومانی بست، جذاب بود.
بوی جوانی و شادابی، بوی حس نگاه عاشقانه ی مخفی و خجالتی، بوی یواشکی نگاه کردن به دختر دبیرستانی همسن خودت در ازدحام اتوبوس واحد، بوی حس بزرگ شدن، بوی حس مرد شدن، بوی حس مهم بودن، بوی حس معرفت و مرام میان رفقای مدرسه، بوی حس فرار کردن زنگ آخر از دیوار مدرسه، بوی حس شاگرد اول بودن با تمام نفرت از مدرسه و درس خواندن، و بوی حس ساعت 1 ظهر در پیمایش مسیر بازگشت از مدرسه به خانه و دوباره نگاه خجالتی و مخفیانه به او در پشت درب کوچک آهنین خودشان که صدای چرخاندن کلید در قفل، تنها زمان ایستای میان دو روح بود.......
رایحه‌ای بسیار جوان پسند و شاداب، کمی حالت صابونی اما خوشبو و عام پسند، مناسب تن‌پوش آقایان در فصول بهار و تابستان و اوایل پاییز با ماندگاری و پراکنش متوسط برای نسخه های جدید.
سپاس از همراهی بزرگواران.....
33 تشکر شده توسط : محمودبالاشهری حسین رفیعی
درست 30 سال پیش بود. سوم ابتدایی بودم، امتحانات ثلث اول تمام شده بود. خونه ی ما داخل یه کوچه ی بن بست بود، سر کوچه مون یه نونوایی بربری پزی بود. همیشه صبح ها کلی صف واسه خرید بربری بود. نونوا مردی میانسال به اسم مش عبدالله بود که همیشه اعصابش بخاطر رعایت نکردن خانم ها در صف نونوایی، داغون بود. صبح ها که نمیشد نون بربری بخریم چون اصلا به من نوبت نمیرسید. اما عصرها هم ساعت 5 مش عبدالله میومد دوباره نونوایی رو باز میکرد و تا ساعت 6.15 عصر نون میپخت. عصرها نوبت خیلی آرام بود و مادرم عصرها واسه عصرانه مبلغ 1 تومان (10 ریال) میداد واسه خرید یدونه نون بربری و 50 تومان (500 ریال) واسه خرید پنیر لیقوان، که عصرونه بخوریم اونم با چای تازه دم فکر کنم اسمش بهار بود. همیشه عصرها مردی به نام آقا بهروز میومد نون بربری میخرید که پیرایشگاه محله بود. جوون بود و بسیار متین و مودب. همیشه همین عطر کارون رو به خودشم میزد. شیشه ی این ادکلن داخل ویترین چوبی فرسوده اش بود. در همین روزهای بسیار برفیِ آن زمان، با گرمای دلنشین تنور گازوئیلی نونوایی و بوی عطر آقا بهروز که هر بار یه نفر درب نونوایی رو باز میکرد تا بیاد داخل، اون لحظه ی تبادل باد سرد، باعث دوباره پراکندگی عطر آقا بهروز میشد. با نفس عمیق بو میکشیدم. اون موقع ها فکر میکردم دست و صورتشو با صابون نخل سبز شسته واسه همین همچین بویی میده. اما بعدها که ازش پرسیدم گفت نه ادکلن زدم و همین کارون منظورش بود.
کارون برای من همان 30 سال پیش را تداعی میکند. روزهای برفی سهمگین زمستان واقعی... روزهای بخار نونوایی بربری مش عبدالله... روزهای صندلی های فرسوده و ویترین چوبی پیر مغازه ی آقا بهروز... روزهای تعطیلی مدرسه ها در شیفت صبح و بعد از ظهر بخاطر برف سنگین که دنیا رو به ما میداند... روزهای سرسره بازی بچه های محل داخل کوچه ها که پوست آسفالت محله را یخکافت کرده بودند... روزهای لیز خوردن و زمین خوردن بر اثر همین یخ زدن محله ها... روزهای خیس شدن چشمها و نوک دماغ در سرمای هوا... روزهای گرمابه های محلی که بوی صابون نخل همیشه از تمام حمام ساطع میشد... روزهای بخاری نفتی مدرسه ها که همیشه مُبصر کلاس با کلی زحمت اون بخاری ها رو روشن میکرد... و تمام آن روزهایی که روزگار واقعی بودند که زمان را به جدیت درک میکردیم.......
...........................................................
عطری که امضای تاریخ است در کتاب زندگی
سپاس از همراهی بزرگواران......
40 تشکر شده توسط : الف-ر کناری Darkistof
اولین بار سال ۱۳۸۱ واسه تولدم این عطر رو کادو گرفتم. دختر یکی از همسایه هامون که از من ۱.۵ سال بزرگتر بود این عطر رو واسه روز تولدم کادو گرفت. من تازه ۱۷ سالم شده بود و سال سوم تجربی بودم و اون پیش دانشگاهی انسانی بود. وقتی آنباکس کردم سه چهار تا اسپری کردم، رایحه بسیار خوشبو و صیقلی بود. ماهیت عطر فکر کنم کمی تلخ و کمی شیرین بود اما آنقدر خوشبو بود که تمام روزهای هفته رو از این عطر استفاده می‌کردم. ماندگاری و پراکنش متوسطی داشت. کاش تمومش نمی‌کردم، بعضی وقتا بچه‌های دهه‌ی شصت به یه همچین چیزهایی نیاز دارند تا برای آن روزگار نوجوانی، خاطرات را دوباره‌سازی کنند. مثل بوی نوار کاست های ماکسل، مثل بوی عطر صابون های نخل حمام، مثل بوی شامپو آرزو، و.....
افسوس که خیلی سریع آن روزگار سپری شدند.
نمی‌دونم قیمت این عطر الان چند هست اما فکر کنم دختر همسایمون اون زمان (سال ۸۱) اینو ۴۵۰۰ تومان خریده بود. چون داخل یه فروشگاه دیدم از پشت شیشه ی ویترین که همچین قیمتی داشت. اما ماهیت رایحه واقعاً گرانتر از برچسب قیمتی خودش بود.
سپاس از همراهی بزرگواران.....
37 تشکر شده توسط : Shahrokh عطار
Kismet for Women
لینک به نظر 10 دی 1403 تشکر پاسخ به Homayon
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند برند الحمبرا کلا ماهیت کپی کاری دارد، فلذا عطرهای تولید شده از این برند، شباهت نزدیکی به عطرهای اصلی دارد. البته برخی از کارهاش را بصورت رضایت بخش قادر نبوده است مانند عطرهای اصلی تولید کند، اما اغلب کارهای الحمبرا شباهت نزدیکی به عطرهای اصلی دارند.
بهترین ها برای شما و تمامی بزرگواران...
17 تشکر شده توسط : مهران میرزایی محمودبالاشهری
Incense
لینک به نظر 7 دی 1403 تشکر پاسخ به رضا بابر
با احترام
دوست فرهیخته عطر اجمل اینفلوئنس مشابه عطر جوپ تریل مردانه است.
بهترین ها برای شما...
13 تشکر شده توسط : مهربد Telecaster
با احترام و عرض ادب
یکی از کارهای خوب و ارزشمند لطافه برای بانوان همین عطر است. در باتل زیبا و هارد باکس باکیفیت. از گزینه های بسیار ارزشمند جهت هدیه به بانوان برای مناسبت شب ولنتاین.
بهترین ها برای شما و تمامی بزرگواران...
21 تشکر شده توسط : علی عزیزی هاشم پور
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند عطر لطافه آرت آف عربیا ۳ را در آرشیوم دارم و دقیقاً طبق فرموده ی شما، رایحه‌ای بسیار جذاب مشروبی اسموکی غلیظ دارد. بعد از یکساعت تن‌پوش شدن، رایحه دلنشین تر میشه.
سپاس از همراهی شما دوست گرامی...
19 تشکر شده توسط : فرهاد Golnoosh
Kismet for Women
لینک به نظر 5 دی 1403 تشکر پاسخ به Fatemeh Ahmadi
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند اگر منظورتان الحمبرا گریس است بله این عطر را تجربه کردم و رایحه‌ای چوبی گلی با ماندگاری و پراکنش متوسط دارد که به نظرم مناسب سه فصل بهار و پاییز و زمستان هست. ولی اونی نبود که شامه ی من را تحت تاثیر قرار دهد. من عطر الحمبرا پرپل وود و تاباک (اسموکی) را بسیار بیشتر دوست دارم. الحمبرا پرپل وود رایحه ای بسیار متین در عمق وقار دارد البته با ماندگاری خوب و پراکنش متوسط.
بهترین ها برای شما بانوی محترم...
20 تشکر شده توسط : Homayon فرهاد

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan