نظرات | nazanin
ترتیب نمایش
Libre
لینک به نظر 11 تیر 1402 تشکر پاسخ به یاسمن نظری
سلام خانم نظری
استفاده از این عطر در تابستان اذیت کننده است خصوصا اگر شامه و مغزتون نسبت به عطر های گرم و تند حساس باشه..
به نظرم فعلا نگه اش دارید و هوا که سرد شد دوباره ازش استفاده کنید ببینید به چه صورته. برای فروش عجله نکنید..
22 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
سلام به همگی عزیزان،
ببینید دوستان، آیا بخش آپدیت جدید قوانین رو مطالعه کرده اید اخیرا؟
مدیریت با توجه به صلاح دید اعلام کرده اند که هر نظر طولانی، بحث های اضافه که سبب تنش بشه، داستان سرایی ها و رساله های دلگشا...تایید نخواهند شد. و در صورت نادیده گرفتن قوانین، منجر به مسدود شدن اکانت ها خواهد شد..
مال کِیه؟ تقریبا داره یک ماه میشه حالا بنده حضور ذهن ندارم الان..
مشکل شخص من چیه؟ مشکل من اینه که الان یک ماهه قوانین آپدیت شده، چهار پنج ماه هم هست نصف دوستانی که رساله دلگشا می نوشتند، یا نیستند یا بلاک هستند.. منم که دیگه حرف اضافه نمی زنم، سعی میکنم فضای عطر رو به تصویر بکشم تا اینکه جملات فانتزی استفاده کنم.. پس چرا باز میاین از این دست حرف ها میزنید؟ چرا در حاشیه به سر می برید؟!
من گمان میکردم با آپدیت قوانین همگی شما نفسی آسوده خواهید کشید و خواهید گفت: آخیششش، راحت شدیم.. ولی می بینم نه:( باز هم ادامه داره این داستان:(
این میدونید مثل چی میمونه؟ مثل این که منِ نوعی بیام بگم، دوستان لطفا به جای اینکه فقط بنویسید عطر بوی حرم، مرده، حلوای مراسم خاکسپاری، دوستش دارم، دوستش ندارم، گلاب، بد بو، لوکس، جذاب، و و و میده، کمی و فقط کمی هم تشریح فضا و نت و کانسپت کنید که مفید باشه! آیا کسی که داستان سرایی تا به حال کرده است و 5 صفحه برای اجداد از دست رفته اش مرثیه خوانده است، به خودش اجازه داده بیاد حاشیه ی اضافه درست کنه و از این حرف ها بزنه؟ من ندیدم تا به حال..

چرا ما به جای اینکه کارِ خودمونو انجام بدیم و سعی کنیم مفید تر واقع بشیم فقط دنبال حاشیه و صحبت اضافه هستیم؟ اون هم راجب نظری که مثلا مال یک سالِ پیشه:[


یه شخصی همین دور و اطراف گفته بود عطر ها بدبخت هستن.. بله آقا:) بخت خوشی نصیب بعضی از اون ها نمیشه...
من ایکاروس رو خیلی نمی شناسم اما یک گفته اش همیشه در یاد و ذهن من حک شده، و اون هم اینه که، ایکاروس هیچ وقت خودش رو عطرباز ننامید! همیشه گفت من مصرف کننده هستم:) این خیلی ارزش داره..خیلی زیااد:)
37 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
خانم سولماز، آقای شوشتری ممنونم واقعا از محبت و لطف فراوان شما:)
هرچه هست رو از شما عزیزان آموخته ام. حاضرین و غایبین سایت..
یادی کنیم از هانی، مسیح، پرنیان، ملودی و آقای سخی که چند روزیه غیبت دارند.. جاشون بسیار خالیه..
28 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
مودِژَغ اُبسکیوغ جنگلیست که مهِ انبوهِ کندر آن را احاطه کرده است. به واسطه ی ادویه جات فلفلی و نعناع هندی، مژک های بینی ام لحظه ای حسی شبیه به سوختن و سرد شدن را دریافت کردند؛ و دیگر تابستان نبود!
یک فصل و یک ماه جلوتر، پاییز شد و سوزِ سرما سبب شد تیغه ی بینی ام یخ بزند.
در طب سنتی می گویند همانقدر که بادِ بهاری مقوی ست، بادِ پاییز مضر است؛ با بدن همان کاری را می کند که با برگ و شاخه درختان!
رز بس فریبنده بود! چنان مرا وسوسه کرد که حاصلش شد زخمی عمیق، به تیزی سوزن بر سر انگشت اشاره دست چپ...
تنها برای چند دقیقه تعدادی انگور فرنگیِ گوشه گیر، که بر شاخگان یکی از درختانِ آن جا نشسته بودند، حواسم را به خود پرت کردند و درد انگشت از یادم بردند...باد وزید و آن ها را کَند و با خود برد، مه را برد، برگ های خشکیده را برد، آن رز را برد..
هوا صاف شد، بارانی مُشک بوی، نم نم و سلانه سلانه، طاقِ آلونکی چوبی را نوازش کرد..
کمی شیرین، کمی تلخ، بسی مخملی..

اهل خلوت است، شب و تاریکی را بسیار دوست دارد، ساکت است، احساس کردم شاید کمی منزوی هم باشد..
مشکی است یا سرمه ای تیره، پاییز است، باد است، جنگل است..
بی نهایت زیباست!
زن هم می تواند باشد به شرطی که علاوه بر آن خصوصیاتی که گفتم، استایل و آرایشی گوتیک نیز داشته باشد؛)
41 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
صفر هفت
بستری صابونی از صابونی قدمت دار، ته مزه ای شیرین و رگه های محوِ چربیِ اعلا که بر دامنه ای از ادویه جات نامعلوم می چرخد و زنده می کند یادِ آوندی چوبی را..گنجه ای خاک خورده که شاید زیره و فلفل غبار گشته و در آن جولان می دهند!
رُز ای اوقات تلخ که خیالِ کویر در سر و دل دارد و سر و سامان ندارد! می رقصد و هرآنچه گلبرگ دارد و ندارد همه گُم می شوند در دامانِ فراخِ او؛ خس خس!
سدر سالیانی بس دور، می شود که لا به لای جامه ای تمام نخ پیچیده و آن دوردست ها سرابی می بیند چشمک زنان؛ بس تماشایی!
منم و هزاران خیالِ رزِ مجنون، ته نشین در اقیانوسِ چشمانِ خشکیده خس خس و آن سدر و سراب و لبانِ محتاج اش!...
نه رسمی است نه روزانه!
زیباست به شرطها و شروطها!
سودای رهایی در سر داشته و بی پروا باشید!
سطحی نگر نباشید و به آن 'نگاه' نکنید، بلکه آن را تماشا کنید!
خزان را و رز را و اوقات تلخ اش را عمیقا دوست بدارید!
و اِلا شما را پس خواهد زد و راز دلش را در میان نخواهد گذاشت..
آن وقت ساکت می ماند، کمی خیره خیره نگاهتان می کند و راه اش را می کشد و می رود و دیگر هم باز نخواهد گشت..

خودش بهم گفت:)
25 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
لذتی از سر خستگیِ مفرطِ جویدنِ کندری تلخ!

کندرِ خوراکی نرم است، لابه لای شیار دندان جا خوش می کند، هرچه بیشتر جویده تلخ تر خواهد شد.
میخِ میخکگون فرو می رود بر دیوارِ افکار؛ کندری آنقدر جویده، سنگ شده، فورانِ رگه های تلخ بر حلقی گرفته؛ و کسی چه می دانست آنجا چه خبر بوده و است؟!
تلخی اما کفایت نمی کند!
باید پر شود تمامِ او از فریادش! باید که زندگی کند در او و رگ و پی و پیشانی اش!
دود و بخورش از جا بلند شد.. آن یکی را محکم تر میانِ دندان هایش فشرد.. صدای دندان قروچه با فریادِ چوب آمیخت.
چوبی به آتش کشیده که شعله اش خیالِ خفتن نخواهد داشت!
دگر بار رنجی شیرین و لبخندِ دلفریبِ شکوفه ی پرتقال بر لبانی تشنه!
لذتی از فرطِ خستگی و جویدنِ کندری تلخ!
غلتان میان افکارِ افسار گسیخته، گم گشته میان دامنه بی حد و مرز احساسات آدمی!
.........
برای بوییدنِ رِلیکویا باید دانست که نصیبه ی بشر از ازل تا به امروز رنج بوده و درد و مصیبت!
تلخ، شیرین، بی انتها!
44 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
هان آدمی زاد! از کجا آمده ای؟
هان! به یاد بیاور!..
به دماوند می نگرم! گدازه هایش گرم، ژرف آرمیده اند در زمین.. به اعماق آن می نگرم و چه یادِ شیرینی! حلاوت می بخشد بر دل، آن زمان که رسوخ می کنم بر قلب او!..
به یاد می آورم که هرچه ژرف تر، دور تر خواهم شد و نزدیک تر به 'من'..
رگه های خیال انگیزِ شیرینِ زمین، همچون قندی در وجودم آب می شود و لبخندی می زنم تلخ..می نگرم به درختانِ نیم سوخته، به شعله های دامن سوز اش..
از تمامِ 'آن جا' دود مانده و ما بقی همه محو گشته و ما، به یادِ آنچه یادگار مانده، خود را با عود خفه خواهیم کرد..
باز هم چوبی لطیف، کمی خسته؛ این بار ما را دلداری می دهد..
آرام در گوش راستمان زمزمه می کند: من هم دلم برای پدربزرگ تنگ شده است!
عمیقا، ژرف، بی انتها...


Terroni,
A love letter to grandpa:)
41 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh
Viride
لینک به نظر 27 اردیبهشت 1402 تشکر پاسخ به سعید رضایی شوشتری
سلام آقای شوشتری:)
بی نهایت ممنونم از لطف و محبت شما
خدا حافظ شما باشه
12 تشکر شده توسط : کامیار فخر علی موسوی
ارتو پاریزی، باغِ آقای بینی!
این ها رگه های عود در دل دارند که او کاشته، کود داده، کِشت و برداشت کرده است!
از ما شروع و به ما ختم می شود و آن رایحه می شود آیینه ی روح..
سبز، مردانه ای ست زحمت کش. پوستِ آفتاب بوسیده؛ تلخ..ردِ معطر، سرخ، بر گونه هایش به جا؛ چشمانش به سیاهی سُرمه..
روح اش سبز است به رنگ چمن! چمنِ باران خورده..بارانی که شبنم اش رگه های رزماری را از خواب بیدار کرده..رزماری چَشم باز می کند، لحظه ای خیره خیره نگاهت می کند و باز چَشم می بنند؛ این بار با لبخند!
هوا آن بیرون گرم است، اما او خنکای سدر می نشاند بر روح..به قطرات عرقِ نشسته بر پیشانی اش می نگری، به سبزه، به قامتی ورزیده..جایی از جثه که بوی بیشتری دهد، روح بیشتری در آن جمع شده..و او سراسر روح است...
سدر و یادش می ماند در خاطرت!
باز می خندی و چوبی لطیف و نرم، فرح بخشِ وجودت می شود و باری دیگر آرزو به دل می مانی که به آنجا روی و باز می روی به آنجا، جمله که آن شهر توست...
59 تشکر شده توسط : صادق زندی زاگرس نشین
سلام آقای کاوه با تاخیر:)
بزارید اول نوشته ی آقای مسیح که خطاب به پرنیان عزیز راجب سالومه و نقاشی گوستاو دوره بود رو اینجا بزارم:
جمله چی داره می‌گه؟ می‌گه بسان ترسیم شمایلِ آشوبه.... درست همان‌گونه که گوستاو دوره در نقاشی‌های خود جنون، اغتشاش و بلوا رو در جانِ تابلو تزریق می‌کنه. درواقع تشبیه شوروغوغا و هرج‌ومرجِ "عطر سالومه" به آن‌چه دوره در آثار خود انجام می‌ده و ربطی به تراژدی "سالومه" نداره جانم :)
...................
خودمم رفتم باز سرچ کردم کانسپتش رو و به این نوشته برخوردم و دیدم بله درسته!
There is nothing melancholic or wistful hidden behind the veils of scent, no feeling of a life once lived.

وجه انیمالیک و رایحه خزه و گل های قدیمی در ابتدای کار یادآور پوستی داغ و عرق کرده و بعد از چند ساعت و در درای دَون رایحه ای مشکی پودریِ گرم بر شانه های سرد شده باقی موند. (یه همچین چیزی نوشته بود..)
کلا فقط می خواسته رقص و اون مدل کرکتر از یک زن رو به ما نشون بده و ورود پیدا نکرده به ماجرای یوحنا و..
و اینکه حضرت یحیی (یحیی بن زکریا) همون یوحنا معمدانه:) یونانی ها میگن یوآنس..
23 تشکر شده توسط : کامیار فخر Farnoosh

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2025 Atrafshan