Boadicea The Victorious - Mayfair

بودیسی د ویکتوریوس می فیر

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-44519
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : شرقی چوبی
طبع :
مشخصات تولید
کشور مبدأ : انگلستان
سال عرضه : 2013
کد کالا : ATR-44519
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    0
  • نمی پسندم
    0
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    0
  • + 45 سال
    0
  • روزانه
    0
  • رسمی
    0
تعداد رای های ثبت شده : 0
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

Boadicea The Victorious Mayfair - بودیسی د ویکتوریوس می فیر

عطری مردانه - زنانه و جذاب و اغوا کننده می باشد که توسط عطرساز برجسته کریستین پروونزانو ساخته شده است .

این عطر در سال 2013 به بازار عرضه شده است .

در دسته گروه بویایی شرقی چوبی قابل‌طبقه‌بندی است.

از ترکیبات بکار برده شده در این عطر می توان به هل ، ادویه گل میخک ، چوب درخت قان ، موم ، رز ، چرم ، یاس، شکوفه پرتقال ، مشک ، کهربا، نعناع هندی ، خس خس ، سدر ، چوب صندل سفید ، مشک زباد ، عود، گیاه ناگارموتا، موم اشاره کرد.

برند بودیسی د ویکتوریوس
عطار کریستین پروونزانو
سال عرضه 2013
گروه بویایی شرقی چوبی
کشور مبدأ انگلستان
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه هل ، ادویه گل میخک ، چوب درخت قان ، موم
اسانس میانی رز ، چرم ، یاس، شکوفه پرتقال
اسانس پایه مشک ، کهربا، نعناع هندی ، خس خس ، سدر ، چوب صندل سفید ، مشک زباد ، عود، گیاه ناگارموتا، موم
نمره کاربران
Mayfair-بودیسی د ویکتوریوس می فیر
رایحه
0
بدون رای
ماندگاری
0
بدون رای
پخش بو
0
بدون رای
طراحی شیشه
0
بدون رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (1 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
حیوان؟ نه نه من انسان هستم. انسان انسان! متفاوت، مغایر، متمایز، مستثنی! من دیگرسان هستم. از سوراخ سمبه هایِ عالمِ خیلی بالا تالاپی افتاده‌ام بررویِ خاکِ بی‌حاصل و حصول نتیجه‌ی همین افتادن است! اگر زمین به دور خورشید می‌چرخد وُ سیاره‌ای یخ‌زده در مرزِ کهکشان زندگی می‌کند وُ این کهکشان که گویند فقط نقطه‌ای در شاهنامه‌ی هستی است؛ آری! تمامش بخاطر من است! ندیده‌ای؟ من با شیر، الاغ، میمون، راسو فرق دارم. مثلا برای بچه‌دار شدن به نورِ ماهِ سومین شبِ، دومین هفته‌ی آخرین ماهِ سال لبخند می‌زنم! نطفه‌ی فرزندِ نژاده وَ خاصِ من زیر خاک قرار می‌گیرد وُ من بعد از 9 ماه جنینِ پیام‌آورِ بشر را از رویِ درخت می‌چینم و به کودک خود شیر؟ نه! گفتم که با راسو و الاغ فرق دارم. آری. شامپاین می‌دهم و اسپرم؟ خیر اصلا آمیزش در قاموس ما نمی‌گنجد وَ اصلا هم صدبرابرِ حیوانات لَه لَه آن را نمی‌زنم وَ تجاوز ساخته‌ی دست من نیست وَ به کودکانِ معصوم در کلیساها تعرض نکردم وَ زنانِ متاهل را به زیرِ پُل‌های آشوب نبردم؛ من برتر و سرتر هستم. من نبودم که دو بمب هسته ای برروی سر کودکان انداختم شاید بمب شیمیایی وَ ویتنام آتش نزدم وُ به دختران بلاروس و لهستان تجاوز نکردم وُ در خیابان هرکه گفت آزادی را با گلوله نزدم و سَرِ پدر را در پیشگاه چشم فرزند نبریدم وَ گروپ سکس های 350 نفریِ جنگ جهانی دوم کار من نیست وَ گورهایِ دسته جمعی نه وَ اصلا جنگ جهانی چیست؟ نه کار من نیست وُ من شکنجه‌گر نبودم وَ کُلِ محیط زیست را به کثافت نکشیدم و نیمی از جانداران زمین را منقرض نکردم وَ تمام اقیانوس ها را من نبودم که پُر از زباله‌های هسته ای کردم وَ جگرِ زمین را من سوراخ نکردم و هرچه معدن بود تخلیه نکردم وَ درختان را نه من نبودم که بریدم وَ جنینِ سقط شده را من نبودم که در سطل زباله رها کردم وَ من آن مرد که نطفه‌ی خویش را گردن نمی‌گیرد نبودم و... همه این‌ها کار حیوانِ نادان است! من اشرفِ معنادارِ این گیتی هستم! البته ناگفته نماند در این جنایت نباید تاثیرِ صنعت پورن، فلسفه‌ی مدرن و گران فروشیِ بقالِ سر کوچه‌ی خاله ماندانا اینا رو هم نادیده گرفت!/ من انسان هستم؛ مرا صدا کن : نه حیوان!

رایحه حیوانی؛ آری. خیر. ممتنع.
از جایی که یادم میاد همیشه جنگ چاق و چله بر سرِ نت، رایحه وَ آکوردهای حیوانی بوده، هست و احتمالا خواهد بود. اصلِ سلیقه، پیشینه، چگونگیِ نگاه به مسئله انسان و حیوان، تصورِ شخص از جایگاه انسان، ایده‌های فلسفی وَ حافظه! می‌تونن عوامل موثر در این جنگ باشن. اما در نهایت اشخاص در مقابل این جریان به سه دسته تقسیم میشن!

دسته اول: کسانی که به این رایحه ها علاقه‌مند نیستند. همین. نظری هم ندارند، تایید و تکذیب هم نه! کاملا بی‌تفاوت هستند. دسته‌ی ممتنع!

دسته دوم: اَبَر پارانوئیدها بدنه‌ی این دسته رو تشکیل میدن. درابتدا اعلام بیزاری می‌کنند از این رایحه ها وَ بعد شروع میشه: آقا کار خودشونه دارن جهان رو به سمت اضمحلال می‌برن، پشت تمام این جریان‌ ماسون ها خوابیدن و دارن حلولِ تک چشم بر طالعِ نحس رو طراحی می‌کنن وَ با بوی سِویت، لجن وُ اسپرم قطعا میخوان عادی سازی کنن که وسط خیابون استمناء کنیم وَ به شما قول میدم دستِ بچه‌های هاشمی الخصوص فائزه پشت این داستانه. کار آمریکا اسرائیله عیب نداره چیه و...!! این‌ها شبه ضدجریان های عمیقا در جریانی هستند که بیشتر از همه به خودشون آسیب میرسونن وَ برای یک مشت همیشه دهان باز خط فکری ایجاد میکنن. نمونه‌ی هارش این افراد رو می‌تونید توی تلویزیون ملی پیدا کنید! اعتقاد دارند آکوردهایِ هاردکورِ حیوانی خوشبو هم نیستند! چه بسا برای یک دامپرور چنین رایحه ای می‌تونه یادآورِ بی‌شمار بَره، گوساله و... باشه که به دنیا آورده یا برای یک دباغ پیر یادآورِ جوانیِ سفر کرده و...! [به چشم دیدم که پدربزرگم چه شوقی داشت در مقابل نت های حیوانی!!/باور بفرمایید تحت تاثیر صنعت پورن هم نبود!‌]

نکته: اوضاع بشر از دوره ماقبلِ کنفُسیوس همین بوده عزیزان :) فقط الان مد شده زیاد در موردش حرف می‌زنن. انگار فریب و تسلط به اذهان وَ از راه به در کردنِ بشر نیم ساعت پیش وَ توسط استدیو مارول ایجاد شده! میخواهید بجنگید درست بجنگید! درخت نجاست و فریب را از ریشه بزنید؛ شاخه شکستن برای دیگران شاید جذاب باشه ولی برای من؛ نه! البته قابل احترام هست قطعا!!

دسته سوم. کسانی که معتقدند بشر از جگر طبیعت بیرون زده! بخش و جزئی از آن است وَ با بهره‌مندی از هوشِ بسیار بالا و قدرت تصميم‌گيریِ نادر خودش رو از باقی جانداران جدا میکنه! رایحه حیوانی در یک جا یادآور همین واقعیت است. در جایی یادآور اینکه ای بشر بدان از کجا آمدی. در جایی نوستالژی پدرانِ دامدار است (فلسفه‌ی بشر و بشریتِ فراموش شده!) وَ در آخر تلنگر است و باید استشمام شود چه بسا پدر جد ما که از شکمِ گاو گوساله می‌کشید بیرون به استودیوهای پورن وابسته نبود! / این دسته معتقدند برای ایجاد یک عادی سازی منفیِ فرهنگی به گِرَمی و اسکار نیاز است نه سینمای تک افتاده‌ی مجارستان! که مردم گِرَمی ببینند وُ فکر کنن موسیقی و اندام یعنی نیکی میناژ! که اسکار ببینند و فکر کنن آزادی هنری یعنی آمریکا و سینما یعنی فرهادی! ! دغل بسازند و اچ بی او پخش کند، عام پُر شوند از چاخان وَ میلیاردنفر در یک شب به تماشا و شنیدنش بروند! نه عطر بسازند برای کسانی که خود سنگِ شورِ فهمیدن را مزه کرده وُ حال در کِشاکِش سدیم و کلرایدِ این فهم به یک رایحه عمیقا حیوانی برمی‌خورند که بوی پوستِ تازه سلاخی شده‌ی حیوان، بوی خون وَ یا شاید صابونی که خونابه شسته دارد! من شخصا در این سال‌ها یک نفر ندیدم مثلا عطرهای مندی'ترزا، روبر پیگه یا هرکدام دیگه از این دست رو داشته باشه یا حتی بشناسه! دقیقا قرار کی گول بخوره؟ آیا گیشارد، جووانی رانچه، کریستین پِرووِنزانو، لوکا مافِی، آمِلی بورژوا و... آرتیست هایی هستند که قرار ایجاد خط فریب کنند؟؟ و طرفداران این‌ها افرادی هستند که فریب می‌خورند؟

[من فسلفه فریب اذهان رو خوب میشناسم و میدونم دغدغه شما چیه! ولی این یکی ازنظرمن وارد نیست!!]

سوفسطایی های دسته دوم : بدبخت آروم آروم می‌پزن! اول تو، بعد اون، بعد آن، بعد خاله شهین! یهو میبینی همه فلج شدن! تو نمیفهمی من چی میگم... باشه تو درست میگی روشنفکرِ غرب زده...! و کلی از این حرف ها! استدلال کلا وجود نداره فقط مغلطه مغلطه و مغلطه :)

ما که شِبه کارشناسِ آخرالزمانیِ شبکه شش تلویزیونِ ملی نیستیم اخوی! با توجه به رزومه ی موجود این حرف ها از شما بعیده!

پدربزرگ من تو شمال زندگی می‌کرد و بیش از 60 گاو از نژادهای مختلف داشت...! پسرِ بزرگش که میشه عموی بنده دامپزشکِ وَ من بارها به چشم لحظه تولد گوساله رو دیدم :) دوستان هیچ تقلایی رو شریف تر از آنکه عمو تلاش می‌کرد تا گوساله زنده به دنیا بیاد پیدا نکردم و هیچ بویی را نزدیک و زنده‌تر از بویِ تن گوساله تازه متولد شده استشمام نکردم! من اشک های پدربزرگ رو برروی خونابه گوساله های تازه به دنیا آمده از یاد نمی‌برم! مسئله زاویه نگاه ماست. همین! هیچگاه از طبیعت خود فرار نکردم. هیچگاه گلایه نکردم که افسانه ای نیستم! هیچگاه نخواستم که باشم! من پذیرفتم چه چیزی هستم و چرا! من پذیرفتم همانطور نوزاد آدم شیر می‌نوشه که نوزاد زرافه! من پذیرفتم این چرخه رو. وَ سپاس هنر. که از نقاشی تا سینما وَ از موسیقی تا شعر وَ از مجسمه سازی تا عطر بارها این رو به یاد من آوردن که ای خطاکار فراموش نکن تو پادشاه این گیتی نیستی! تو برای تجربه اینجایی... وَ بس! / آمیزش، استهلاک، اصطکاک، خون، گوشت، استخوان، هورمون و... من پذیرفتم این طبیعت باشکوه رو و همیشه سعی کردم عاقل باشم در جهانِ خود؛ که هیچ پورن، اثر، نوشته، شخصیت و کثافتی حاکمِ مغزم نشه وُ هیچ جریانی منو به بیراه نبره!

عطر مِی فِ هم رایحه ای چوبی اسپایسی چرمی داره که به دقت انیمالیک است! ببویید شاید این بار یادِ بُرشی عظیم از هستی افتادید!

آرام باش فرزند آدم! این شروعِ کشف است
وَ شکسپیر چه زیبا نوشت...
ما هنوز در میدان جنایت؛ تازه کار هستیم!
06 بهمن 1400 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : Rezvani nazanin
آشفتگی دست به خلقِ شاهکار زده!
به نظرمن بخشی از عطرهای حیوانی [با بوی چرمِ تند، پوست حیوانات، اصطبل و... / نه بوی اسپرم و فساد!‌] برای پسر و دخترهای غربی خلق می‌شن که تشنه‌ی کشفِ دیرینه‌ی خود هستند! [یا در حال جستجوی یوتوپیای روستا/شرق] همانطور عطرهای کلیسایی! || برای افرادی که پدرجدشون در زمانِ جورِ فرانسه، انگلیس و آلمان‌ها در ارتفاعاتِ تکیده، گاو و گوسفند میچروندن وَ حال نوه‌های شبه مدرن، افسرده، منزوی وَ سقوط کرده اونا ازبرایِ یک تقلایِ شریف اما احتمالا بی‌فایده به دنبال آن رایحه ها هستند تا شاید کشف کنند چه شد که آدمی تا این حد تن به بی رغبتی، پژمردگی وَ حِرمان داد! البته صرفا به عطر مربوط نیست؛ موسیقی، تصویر و بخصوص داستان وُ افسانه‌های بومی هم طرفدارهای بخصوص خودش رو داره! از طرفی در جامعه‌شناسیِ معاصر هم این بحث وجود داره که انسانِ غربی به شدت به دنبال سلوک، فرهنگِ کلاسیک وَ آدابِ عام شرقی است وَ انسانِ شرقی به همان اندازه میل به مفاد غربی داره. [انفراد/اجتماع || سنت/مدرنیته و...] خب دیالکتیک این بحث [احتمالا] ملغمه‌ای است از هر دو! چون شرق با فرهنگِ جمع وَ خانواده محور در قوانین اجتماعی کاملا شکست خورده وَ غرب هم در نقطه مقابل باز همینطور! / معتقد هستند بشرِ معاصر به شدت گم شدگی حس میکنه و راه فرار از این مهم رو رجوع به گذشته‌ی از دست رفته میدونه! یعنی میل به زندگی در روستا، بازگشت به طبیعت، فرار از ماشین‌ها [در معنای بزرگِ کلمه] وَ بطورکلی دوری از آن‌چه به صورت ناقص از مدرنیته ی رباتیک می‌دونیم! و... / در این باب باید چهارصدتا رساله نوشت وُ یک دنیا منبع معرفی کرد تا اصلِ داستان منتقل بشه، پس عبور می‌کنیم فقط بدانیم مثلا بوی چرم تند حیوانی [صرفا] برای تحریک، وقوع حس انزجار و تبلیغ استمناء در بیابان ایجاد نمیشن!! ریشه‌یابی جریان تنه می‌زنه به تمام جامعه‌شناسی و روانشناسی. همیشه سلیقه‌ای و سطحی نگاه کردنِ مسائل ساده وَ بررسی وُ تامل در همان موضوع سخت بوده! ایران هم به وفور میشه دید ناطق دقیقا از چیزی که می‌نویسه مطلع نیست و کاملا تیتری وُ جریانی داره با مسائل برخورد میکنه. از اونجایی که غالبا هم با عبارات روانشناسی و فلسفی ناآشنا هستیم هرکی هرچی میگه فکر می‌کنیم درست میگه. درصورتی که شاید شخص حتی در درکِ مفاد اولیه‌ی اون مهم هم در اشتباه باشه!!

نکته جالب اینجاست که سر این رایحه ها الکی به خودمون گیر می‌دیم چون اصلا برای ما ساخته نمیشن! مایی که حتی با آثار غیر حیوانیِ تیره وُ تار یا با حجم بالای ادویه، کندر وَ گُل هم نمی‌تونیم کنار بیاییم! بی‌شمار هستند عطرهای مفهومی، عرفانی وَ یا انتزاعی که اینجا ریجکت میشن وَ عمیقا نیازمند این هستن که شما آگاه به مفاد، مسلک، مذهب، آیین و اصول غربی باشید. مثلا اشخاص کینگدم او دریم لوران مزون رو بو می‌کنن وُ میگن پیف پیف چقدر ادویه! یا اشخاصی که بخاطر جو حاکم از رایحه ی به شدت کلاسیک و کلیسایی با درون مایه به وضوح مذهبی تعریف می‌کنن توگویی سال‌ها یاس در کلیسای کاتولیک بوییدن وُ کندر وَ مر به دستِ اُسقُف دادن!! همین اشخاص با بویِ معابد شرقی به مشکل بر میخورن وَ دوباره میفرمایند؟ پیف پیف :) / نکته: چنین فردی غالبا به دیگران میگه غرب‌زده! منفعل ترین جامعه ممکن رو تشکیل دادیم :)

من با یک خانواده اوکراینی دوست هستم که چهار سال پیش به ایران اومدن. این‌ها رو بردم گیلان! باور بفرمائید پسر و دختران این خانواده رو نمی‌تونستم از بغل گاو، گوسفند، اردک، غاز وُ مابینِ حجمِ پهن بیرون بیارم. تمام مدت زیر شیردونِ گاوها افتاده بودن وَ شیرِ تازه دوشیده که برای ما نمادِ بارز خام بودنِ وَ ماهیتِ تهوع آور داره رو می‌نوشیدن! / چه بسا از لحاظ پزشکی هم تاکید میشد صحیح نیست. بشر به دنبالِ یافتنِ یک بخشِ گمشده از وجودِ خودشِ و برای این یافتن به هرچیز چنگ می‌زنه...! باشد که عمیق‌تر به مسائل نگاه کنیم!

بله موافقم که صنعت پورن تا تخت‌خوابِ آدمیزاد هم نفوذ کرده!
تخیل جنسی از آمیزشِ فیزیکال پیشی گرفته.
سکس‌های هتلی از رابطه‌هایِ زناشویی بیشتر شدن!
سن اعتیاد، خودکشی، فرار وَ اولین رابطه جنسی به زیر 15 سال رسیده!
شمار بیمارهای مبتلا به هپاتیت، ایدز، اچ پی وی وَ... به شدت در حال افزایشِ
فرقه‌های ضد فرهنگی، ارزشی وَ زیرزمینی عین قارچ رشد کردن.
مفهوم هنر برای هنر شده هنر برای هویج!
و و و... من چندین سال‌ روی بستر همین مسائل خوابیدم و بیدار شدم. تقریبا میدونم چی به کی زده و کی چی رو خورده وَ چه جریانی داره چه اصولی رو کنترل میکنه؛ سیستم سرمایه‌داری چه عقیده ای داره وَ رسانه این وسط چه کاره است وَ هنر چه جایگاهی برای خودش متصورِ. سواستفاده دائم از فلسفه وُ علوم رو می‌شناسم؛ به چگونگی تحریف کتب دینی، اصل ادیان وَ عرفان‌های شرقی تا حدودی آگاه هستم؛ از شبه عرفان‌های نوظهور و بلایی که سر عوام میارن باخبرم. از اینکه از اواسط قرن بیستم تا به الان پشت پرده سینما و موسیقی چه گذشته کمی خوندم و...

اما تمام این‌ها یک ریشه 2600 ساله داره!! وَ هیچ ربطی به هیچ فلسفه و ایده نوظهوری نداشته، ندارد و نخواهد داشت. چه بسا امروز فقط ما بخاطر رسانه از شدت فسادِ کُلی بیشتر باخبر می‌شیم اما هیچ‌وقت هم جهان این سطح از آگاهی، ساختارشکنی صحیح، هنر اونتگارد و... رو به خودش ندیده بود! تعالی تلفات داره و باید پذیرفت!
این‌که بتونیم زشت و زیبا رو یکجا ببینیم خیلی مهمه و بفهمیم بسیاری از زشتی‌ها هزینه ای است که بشر پرداخت میکنه برای رسیدن به یک [شاید] تکامل بهتر!

دفاعیه.
با بررسی تاریخِ مشترکِ حیوان و انسان [فقط مابعد تولد عیسی] در دادگاه مستقل و عادل خواهیم فهمید رایحه انسانی است که چندش، نجس، متعفن وَ فسق است! ذهنِ لجن مالِ ماست که ایراد داره. نه صرفا بوی خون، اسپرم، حیوان، گیاهان، گوشت، فلز و... ما اُفت و آفَت هستیم بر قامت طبیعت! نه بیچاره رایحه های تند و تیزِ حیوانی که شدن نماد تعفن! اینجا ما حق انتخاب داریم که مثلا این دست رایحه ها رو انتخاب نکنیم. حیوان و گیاهان چه حق انتخابی برای خلاصی از دست ما فجورها رو دارن؟؟ آری شاید آن دست عطرها عامل انزجار فیزیکی هستند. میپذیریم. اما آن که عامل تهوع روان است انسان است وُ انسان وُ انسان. خلاص :)

پایان بندی.
من طرفدار هنر تجربی هستم. ولی صرفا دلیلی نمیشه دوست داشته باشم عطری استفاده کنم که مثلا بوی پهن یا فساد بده؛ یا سینما، نقاشی و موسیقی رو دنبال کنم که فقط هدفش تبلیغ سکسِ و...!
امیدوارم جانِ کلام صحیح منتقل شده باشه!
07 بهمن 1400 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : Rezvani nazanin
آفرین مسیح
تو بینظیری
یه مسترپیس واقعی
آفرین...
07 بهمن 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : nazanin mehrdad
ایرج روحانی عزیز درود. رئیس خجالت زده شدم :( سپاس از شما.
من اگر وَ اگر به خط وُ رَدی از معنا هم می‌رسم زیرِ منتِ نگاه شماست. وگرنه کلمات چه هستند جز زمزمه‌هایِ بی‌صدا وُ فریادهای خاموش؟شما هستید که به آن جملات‌؛ صدا، روشنایی، جان، مفهوم و هدف می‌بخشید جانم. در فکر من آن‌که می‌خواند همواره از آن‌که می‌نویسد برتر بوده، هست و خواهد بود./ در آخر برای شما آزادی وُ عدالت رو آرزو میکنم وَ امیدوارم همیشه سلامت و شاداب باشی جانم.
07 بهمن 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : Rezvani nazanin

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟