Filippo Sorcinelli - Quando rapita in estasi

فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-42881
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چایپر میوه ای
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2019
کد کالا : ATR-42881
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    15
  • نمی پسندم
    3
  • - 25 سال
    2
  • + 25 سال
    4
  • + 45 سال
    2
  • روزانه
    0
  • رسمی
    10
تعداد رای های ثبت شده : 54
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

اطلاعاتی که برند اونوم ارائه کرده است:
صحنه تاریک است. این لحظۀ ورود ماریا کالاس به صحنه پس از اتمام آرایش اوست. یک ظهور جسمانی مافوق طبیعی، با آن چشم‌های درشت محصور در چهره‌ای با گونه‌های برجسته. «لا دیوینا»، قدرتمند در انظار و شکننده در خلوت. لباس صحنه تاثیرگذار و موزون است و با حرکت او، خود به موسیقی، با رایحه لابدانیوم و وانیل تبدیل می‌شود و پودر صورت را پراکنده می‌کند.

جنون افیون، دانه تونکا و بلسان نراد زیربنای این تندیس بوئیدنی است. و هر که با آن روبرو شود ناتوان می‌گردد و دردی مبهم، دردی شدید را حس می‌کند، و میوه هلو در خلوت آن شعله‌ور می‌شود.

برند فیلیپو سورچینلی
سال عرضه 2019
گروه بویایی چایپر میوه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه سدر ، گل برف ، روایح دودی
اسانس میانی ادویه گل میخک ، هلو
اسانس پایه دانه تونکا ، وانیل ، نعناع هندی ، خس خس ، لابدانیوم، درخت نراد، روایح دودی
نمره کاربران
Quando rapita in estasi-فیلیپو سورچینلّی اونوم کواندو راپیتا این استازی
رایحه
8.4
13 رای
ماندگاری
8.6
13 رای
پخش بو
8.3
13 رای
طراحی شیشه
9.8
13 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (23 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
خوابم نمیبرد !
شبها برای خوابیدن حیف اند لیک چه میتوان کرد که بهشت بر ما اجبار گشته است !!
جوانی گذشت به انزوا ، چه شبهایی که میشد زیر نور ماهتاب ، زیر سوسوی ستاره ها خاطره ساخت به شادی !
روزگارمان میگذرد به تماشای " زندگی " ی دیگر بندگان خدا در دیگر سرزمین ها .
همه ی آسمانها یک رنگ است ؟؟
همه ی مردمان ، یک خدا دارند ؟؟
پاسخ اش ساده ست که خود کرده را تدبیر نیست .
این شبها به مرور و تفکر گذشت چنان که سر ام بر گردن ام سنگینی دارد !!
و چه فایده ، که کماکان نمیفهمم !
پاسخ این پرسش که چگونه اینگونه شد ، ساده ست لیک اینکه تا چه حد ادامه دار است ، مشکل !
همه شاد و خوش و نغمه زنان !!
...

برخیزم که دور فلک را مجال نیست .
حافظ ، خیام ، سعدی
جز فلاطون خم نشین شراب
سِر حکمت بما که گوید باز !
همیشه اینگونه مخاطرات را با روایح توازن بخشم و تلخی ی افکار به شیرینی ی عطور ، متعادل .
فرصت نشد قسمت سوم و پایانی ی خاطره ی اخیر دوران خدمت را معروض کنم که دوستان مشرف شوند به نتیجه که میتوان با عطر ، تلخی را به صبوری شیرین و سیاهی ی تونل های تیره و تاریک ذهن را به نور روایح روشن کرد گاهی !
اما گاهی چو این بار ، غم آنچنان عمیق و تاریک است که همه ی عطور جهان هم یارای تقابل ندارند !
کدام رایحه میتواند تلخی ی غم عمر گذشته به ابطال را توازن دهد ، جوانهایی که میتوانستند چرخ را سالها به پیش برانند که لایق ترین بودند .
اکنون اما ، عده ای رفته اند و مابقی محزون و مسموم به گوشه ی عزلت نشسته اند به غمخواری ی چرخ ِشکسته و گاری ی عقب مانده که قرار بر پیروزی اش بود در مصاف و سنگینی ی غم اش آنچنان است که یارای دوش کشیدن ندارند !
تلخ است از زندان عزلت ، تماشای پایکوبی ی کسانی که شاد بودن از تو آموخته اند !
بیشه از شیرها خالی ست !
درب منزل دوستان میکوبم به غمخواری ، لیک از اقبال آنهم در شبی که متفاوت است بر من از تلخی ، امشب دوستان غایب اند که گویا روزگار قفلی بر درب زده و باشگاه اجالنا عاری از حضور معطریون و عاری از باش است !
این اتفاق تلنگری ست بر ما به مصداق این دنیا ، که چون بانگ بر آید احدی از خیل حاضر نباشد ، تو گویی هرگز نبوده ست محضری به حضار و حاضری به حضور !

شرابی تلخ میخواهم که مرد افکن بود زورش
که تا یک دم بیاسایم ز دنیا و شر و شورش
کدامین شربت است که هم شیرین کند و هم معطر ، تلخی ی این شب تیره ی مرا که همزمان هر دو را درین هنگامه استدعاست .
یاد لودانوی پدربزرگ می افتم !
شربت ، هر چه تلخ تر ، سرانجام اش شیرین تر
و هر چه نوشیدن اش سخت تر ، عاقبت اش گوارا تر !
پس این مینوشم .

مدتی بعد دل تمنای عطر بیشتر میکند ، آنچه فکر کردم بر کدامین که تناسب بر این لحظات مسموم دارد ، هیچ به یاد نیامد .
ناگهان به یاد دوستی افتادم که سال پیش از سفر خارجه مراجعت و به این بهانه مجلسی مهیا و لذتی پیشکش کردم به رفع خستگی ی دوری از وطن و قبل وداع شیشه ی کوچک سه میلی ای را در دستم گذاشت و گفت : این رایحه ی توست ! از روایحی ست که میدانم مورد پسندت است از عطار مورد علاقه ات از برند اونوم و این میزان آورده بودم که حین جلسه در موردش صحبت کنیم و آنالیز کنی که فراموش شد . اسمش را روی پاکت نوشته ام .
آنشب هشیار نبودم ! امشب هم نیستم ! و همین شد که پس از مدتها این ماجرا به یاد آمد .
چقدر گشتم تا پیدا شد بماند اما بهترین موقع بود برای دوستی با رایحه ای جدید ، در دل تاریکی و سکوت و غم !
روایح اگر درست و در زمان خویش انتخاب شوند جزء داروها دسته بندی و مرهمی میشوند بر زخم ها .
فرقی ندارد ، هر رایحه زمان خود میخواهد که در آن هنگامه نقش اکسیر دارد بر درک زمان و مکان شما !
صد البته که روایح خاص ، موقعیتی خاص نیز میطلبند .
مثل مرور همین خطاب با موسیقی ای محزون !
که اکنون میشنوم .

چه مصداقی دارد این عطر بر امروز ما !
هر آن اندیشمندانی که از جنس معطریون اند و محزون از بابت آنچه که بر مام ما و فرزندان رشید اش رفته ست میبایست این رایحه ببویند خصوص هنگامی که مرور میکنند این قصه ی پرغصه و حزن انگیز را .
جنگلی سبز از سرو و کاج که میسوزد !
خاکی حاصلخیز و بی همتا که لباس خاکستر بر تن کرده ست . چشمی که گریان است بر وداع گلهای خندان .
تنه ی درختان انبوه میوه که چون ذغال گداخته اند .
آتشی که بوی درختان میوه ، سرو و کاج در خود دارد .
آتشی که بوی گُل میدهد !
زیباست بوییدن این سوختن لیک دیدنی نیست که از پی اش نابودی ی رنگهاست .
از پی اش تنها سیاهی و خاکستری ست .
این رایحه ای تراژیک است اگر توسط شخصی آشنا به " اندیشه " بوییده شود ، آشنا به سینما ، آشنا به تصویر و تصور ، آشنا به بودن و نابودی ، آشنا به نور و تاریکی .
آشنا با اهورا و مزدا !
و داستان های ایشان !
این رایحه ایست که مروارید اشک را میهمان دریای چشمان تیزبین و ریزبین شما خواهد کرد !
این رایحه ای ست از دنیا و قوانین اش .
این رایحه ای ست از خدا .

دوستان عزیزم سلام
امید که لبخند میهمان چشمها و لبهای شما باشد
غمگین ام
لیک امید به شادی ی شما
23 بهمن 1400 تشکر
26 تشکر شده توسط : عباس بهرامی Mahmoudreza ganjali
جناب سخی ممنون از نوشته و تفسیر زیباتون. این عطر رو ایران میشه پیدا کرد؟
23 بهمن 1400 تشکر
1 تشکر شده توسط : کامبیز سخی
سرکار خانم فاطمه فیضی
سلام و سپاسگذار
بله سرکار خانم . موجود هست . باید بجویید . اگر سمپل اش را ابتدا پیدا و تست کنید بهتر است . رایحه ای از روایح خاص است .
اما خاص پسندان خصوص عطربازان خاص پسند میتوانند بدون تست خریداری کنند ( اگر نیاز به سفارش از خارج کشور است )

حتی با دیدن شمایل بطری میتوان به جنس رایحه پی برد چقدر راجع به بطری فکر شده است ! چقدر طراحی ی مرتبطی منتخب شده است !
رنگهای سیاه ، فیلی ، طوسی و خاکستری ، بهترین رنگها جهت نمایش نوع رایحه هستند .
و چه زیبا و پر مصما و پر مصداق است چادری که بر بطری کشیده شده ست !
رایحه در حال گریستن است .
در حال سوگواری ست .
چادر بر سر کشیده و در سرزمینی که رنگهایش مرده اند ، بر مرگ گلها و درختان ثمرده و کاج و سرو میگرید .
و این شعر زیر لب میخواند :

پیچید مثل باد ، میان درخت ها
سروی شکست در هیجان درخت ها
شاید تبر سوال شگفتی ز باغ کرد
که باز مانده بود دهان درخت ها !
پاییزیان دوباره سر از سینه می بُرند
گویی به سر رسیده زمان درخت ها
هرگز شنیده اید تبردار های پیر
سوگند میخورند : به جان درخت ها !
آن سوی جاده های مه آلوده ی غروب
با ابر بسته شد چمدان درخت ها
پس هر درخت دست تکان داد و دور شد
بر روی جاده ماند نشان درخت ها
پاییز نا رسیده ، سر سبزشان برید
از بس که سرخ بود زبان درخت ها !

تقدیم به دوستان هنرمندم
23 بهمن 1400 تشکر
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
خيال می‌کنم دچارِ آن رگِ پنهانِ رنگ‌ها هستی
دچار يعنی؛؛ عاشق!
وَ فكر كُن كه چه تنهاست
اگر ماهیِ كوچک، دچارِ آبیِ دريایِ بيكران باشد!
چه فكرِ نازکِ غمناکی!

سهراب گونه‌ای امشب. تو هم با ما می‌گویی: دلم گرفته. دلم عجیب گرفته است...!

درود برشما. سخی عزیزم آگاه باش که من وُ ما کلامِ حزن شما خواندیم وُ تزریق در جان کردیم. غمخواریم عزیز. غم وُ فراق بود که فرهاد کُشت وُ امیرخسرو نوشت : چو شمعِ صبح دَم در سوختن مُرد! میزانِ سرخ بودنِ اندوه را می‌دانیم. اما اگر همه ساکت هستیم در مقابلِ نقل نزدیکِ شما دلیل بی‌تفاوتی نیست. بُهت وُ ناتوانیِ قلم و زبان است. از شما می‌پرسم. دوست که می‌گوید غمگینم،، پاسخ چیست؟؟ هیچ. جز سکوت. سکوت وَ سکوت یا همان که شاعر گفت: ز حسرت کام خشک وُ دیده نمناک...!! دوره‌ی آدمخواری است وُ ما می‌خندیم وَ همچنان دماوند پشت خود داریم. با آرزوی شادی، سلامتی و آزادی برای شما و باقی عزیزان.
23 بهمن 1400 تشکر
22 تشکر شده توسط : nazanin Hani
مسیح عزیزم
درود بر تو دوست مسیحا نفس ام که دم ات گرم است و مهرافشان و قلب ات غمخوار و نورافشان .
بله . اینگونه است که میگویی .
و میدانم ، که هرآنکه اهل اندیشه است تاب دیدن این میزان تزویر و ریا ندارد
برخی اوقات چنان میگویند که گویی نسل هاست از آن اتفاقات گذشته ست و هیییچ کس شاهد و باخبر نبوده ست و هرگز نیز نشنیده است !
درسی که باید برخی بیاموزند این است که تاریخ هرگز و هیچگاه دروغ نمیگوید حتی اگر کل مورخین یک نسل دروغ بنگارند !
یعنی اگر تمامی ی یک نسل به قدرت ریا سعی در تبدیل و تعویض آن کنند باز هم کافی ست تنها یک نفر به صدق روایت کند و سپس این وجدان و انصاف جمع است که سخن خواهد گفت و میزان خواهد شد !
درست مثل عطر ! که اگر جمیع نظردهندگان به قصد یا غرض عطر خوبی را بد جلوه دهند ، کافیست شخص خود ببوید و از پس آن ، ریا و مقصود هویدا خواهد شد !
برخی راویان چنان میگویند که کم است شاخی بر سر ما ظهور کند !!
از بس که این چند روزه دروغ شنیده ام و از بابت اش غصه خورده ام لبریز گشته ام از آن و این شد که بر دوستان ام عیان شد !
این یک بیت شعر تقدیمی ی قبل را نگه داشتم برای اهل اش که تو باشی و دیگر دوستان اندیشمندم :
تنها همین که ریشه ی آنان به خون نشست
نقش یقین گرفت گمان درختها !

بدا به یقینی که با نشستن در خون حاصل شود
ریشه بخون نشسته است و از آن است که نقش یقین گرفته است گمان ما که سالهاست در انتظار رنگ یقین ایم از پی ی گمان !
عمر رفته را باز نتوان یافت .
دوباره نیز نخواهیم آمد که بزرگان خصوص خیام بر آن موکد اند .
می خور که هزااار بار بیش ات گفتم
باز آمدنت نیست ، چو رفتی ، رفتی !
چرا آمده ایم بماند !
روزگارمان گذشت و میگذرد به تماشای شادی ( پیشرفت ) دیگرانی که این از ما آموخته اند !
و در انتها اگر از ما بپرسند چه کرده ای ؟
چه گوییم ؟؟
که خدا گفته است :
یک دعا هرگز اجابت نمیشود :
دعایی که بر نابودی ی ظلم مدعی شود چنان که مظلومین بیش باشند بر ظالمان به تعداد !
چه گویم که نا گفتن ام بهتر است
زبان در دهان پاسبان سر است !

خلاصه که هر چه مینگرم و میشنوم و تفکر و مرور میکنم ، نمیفهمم :)
تمامی ی فقر ( در دانش و شعور و انسانیت و خدا و مذهب و عدالت و آزادی و پیشرفت و ثروت و... ) سهم آن روزگاران ( تاریخ ایران ) بوده و تمامی ی غنا سهم امروز !
خدای را سپاس از بابت اش .
همه شاد و خوش و نغمه زنان !!
...
چه کنیم با اینهمه ثروت ؟؟
شیرینی ی این عطر زیر دلهایمان زده است و عنقریب است که قی کنیم اینهمه خوشبختی را :)

درود دوباره بر تو غمخوار و دیگر دوستان صبور و اهل دل ام . آرزوی شادی بر تک تک شما .
24 بهمن 1400 تشکر
22 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
سپاسگزارم . چقدر عالی نوشتید . واقعا لذت بردم و هنوز عطر رو نبوییده ، در لذت رایحه اش غرق شدم. هر طور شده پیدا میکنم و میخرم. اگر عطرافشان موجود کنه کجا بهتر از اینجا برای خرید .
24 بهمن 1400 تشکر
5 تشکر شده توسط : nazanin سلطان عطربازهای ایران و توران
جناب سخی این اندوه نوستالژیک شما نسبت به دوران پهلوی من رو به یاد دوست عزیزی میندازه که نظراتش بسیار مشابه شما بود و از کودکی تا جوانی بهترین و نزدیکترین دوست من بود.
متاسفانه برخلاف رضاخان که در برابر نفوذ پشت پرده ماسونری در عزل و نصب ها کاملا هشیار بود( هرچند خود رضاخان توسط فروغی رییس ماسونری ایران عزل و نصب شد) اما به نظر من اعتماد محمد رضا شاه نسبت به این فرقه باعث سقوطش شد.
متاسفانه لژهایی از قبیل لژ اسکاتلند که حتی بسیاری از حکومت های اروپایی سایه شون رو با تیر میزدن چنان در سالهای پایانی دوران محمد رضا شاه در عزل و نصب های حکومت نفوذ کردن که ارتشبد فردوست در کتاب خاطراتش سلطان واقعی ایران رو دکتر ایادی میدونه نه محمد رضا شاه ...
و متاسفانه زمانی که محمد رضا شاه از طریق ساواک دستور نشر کتاب اسماعیل رایین ( درباره نفوذ ماسون ها و معرفی اونها به مردم) رو داد دیگه کار از کار گذشته بود.
البته شما استاد مایید اما درباره نفوذ پشت پرده بی حد و حصر ام ای سیکس از طریق بزرگان ماسونری از جمله ارنست پرون، فروغی، شاپور ریپورتر، ایادی و..در عزل و نصب های زمان محمدرضا شاه مطالعه کتاب خاطرات ارتشبد فردوست و خاطرات اردشیر زاهدی و..رو توصیه میکنم.
وگرنه چطور میشه باور کرد در مملکتی که ۹۸ درصد حالا یا اسما یارسما مسلمون داشته شاه ملکت یه اقلیت ۷۰ هزار نفره که رسما رو به قبر سید بها در اسراییل نماز میخونن رو چنان عنان مملکت رو به دستشون بده که از نخست وزیر و رییس ساواک و شکنجه گران ساواک گرفته
تا رییس تلویزیون ملی ونصف وزرا و روسای دانشگاه و..همه بهایی باشن و به قول فردوست بهایی نمونه که پست مهمی نگیره.
25 بهمن 1400 تشکر
12 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 صادق اف
پاسخ به جناب آقای سخی
جناب آزرده خاطر نشوید که اینها گفته و خواسته همه افراد نیست. چند نفری شاید نظر و سلیقه متفاوتی دارند اما مطمئنم خیلی ها مثل من می‌پسندند این روند رو . من چند نظر پایین تر در ادامه ریویوی شما نوشتم که با خواندن توصیفات شما من واقعا رایحه این عطر رو حس کردم. این یعنی استادی که میتواند با کلمات ، شامه را در فرد مبتدی مثل من تربیت کند. تمنا دارم به خاطر چون منی و من هایی برقرار باشید و ما را از لذت حضورتان محروم نسازید که در این وانفسای انسانیت و مدنیت ، سخت محتاج یکدیگریم.
25 بهمن 1400 تشکر
12 تشکر شده توسط : آماتور 2 Therezvani
نظرات محدود شده است
با سلام خدمت تمامی دوستان
امیدوارم کسی از دوستان از کامنت من دلخور نشود
یه لحظه تصور کنید یه نفر برای اطلاع از رایحه این عطر و پرفورمنسش و حال و هواش سری به بخش نظرات این عطر بزنه انصافا از بعضی کامنت‌های دوستان چی دستگیرش میشه؟؟منکر این موضوع نیستم که هر کسی برای توصیف یه عطر که یک اثر هنری محسوب میشه شاید بخواد با استعاره و تشبیه از موضوعات هنری مثل ادبیات موسیقی و یا سینما بهره ببره اما خب این موضوع فقط باید در حد استعاره گذرا و کوتاه باشه نه نوشتن یه دیوان شعر یا تعریف کردن سناریو فیلم مثلا از اونجایی که بنده معمارم واسه توصیف این عطر مینویسم که حس و حالش شبیه موزه یهود برلینه اثر دنیل لیبسکیند در همین حد نه بیشتر نه توصیف موزه یهود و شرح و بسط کانسپت لیبسکیند یا مثلا تعریف یه خاطره‌ای که از این عطر دارم،پرداختن بیش از حد به این‌موضوعات فقط باعث گمراه شدن سایر مخاطبین و سردرگم شدنشون میشه
24 بهمن 1400 تشکر
14 تشکر شده توسط : Sajad MML
درود بر شما

حیف نیست از این جملات زیبا که براش وقت زیادی صرف شده بی تفاوت رد بشیم ، در همین متن ها نکات زیادی برای یادگیری هست!
کاش این تذکر رو برای کامنت هایی عنوان میکردید که با خوندن اونها ما باید قاتل ها رو بو کنیم ، چاقو تیز کنیم سر ببریم ، چکش لیس بزنیم ، سرمون رو تو یه اتاق ایزوله فرو کنیم و نفس بکشیم ، خونه متروکه پیدا کنیم و یخچال سرد و تاریکش رو باز کنیم تا بفهمیم گرسنه ایم ...
اگر کاربرانی باشند که این کامنت ها براشون بی ارزش باشه ، کاربرانی هستند که با این کامنت ها در رایحه اون عطر غرق میشن...
24 بهمن 1400 تشکر
20 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
راستیاتش خیر به هیچ وجه حیف نیست هدف از بخش نظرات به اشتراک گذاشتن نظرمون راجع به عطره و نه مشاعره،برای مثال در جواب این سوال که آیا این عطر در ایران موجود است نزدیک به ده خط شعر گفته شده است جدا از نثری که معلوم نیست مال چه دورانی است یه بخشی قرن پنج و شش هجری‌یه بخشی متون اداری عصر قاجار ،اگر به نظرات قدیمی تر ذیل همین عطر نگاه کنید متوجه میشید که قبلا هم صدای بقیه کاربران از متن‌های خواجه عبدالله انصاری طور در آمده
این موضوع هم که بالاخره یه بخشی از کاربران در اینجور نظرات غرق میشن به هیچ وجه منطقی نیست اگر اینجوره من هم از فردا فقط نظراتم رو انگلیسی مینویسم چون بالاخره بعضی دوستان پیدا میشن که زبان بلد باشند.
در مورد اینکه چرا راجع به نظرات مورد اشاره شما عکس العمل نشان ندادم علتش اینه که به شدت و حدت اینجا نبود که اگر بود اونجا هم گله میکردم.
25 بهمن 1400 تشکر
9 تشکر شده توسط : Sajad Iman
سلام مازیار گرامی
تو هم یه روزی خودت پیر میشی و نوه هات بهت میگن حرفات مثل ادبیات قاجار و غزنویان میمونه، چه حالی بهت دست میده؟ من فکر نمیکنم باید با بزرگترها با این ادبیات صحبت کرد

من نمیدونم این چه صیغه ایه برخی دقیقا با ادبیاتی دلخورکننده و توهین امیز به کاربران خوب سایت حمله میکنن و بعدم ژست ادب میگیرن و میگن کسی ناراحت نشه!

اگه از نظرات کاربری لذت نمیبری فقط یه اسکرول کافیه که برسی به نظر بعدی، این کارو همه میکنن و بهتره شما هم یاد بگیری.

در مورد ادبیاتشون هم اولا اون کاربری که بهش حمله میکنی از کاربران مسن سایته و طبیعیه که ادبیات خاص زمان خودش رو داشته باشه.
دوما اینجا محفل عطریه. یکی عطر رو با شعر توصیف میکنه، یکی نمایش نامه به ذهنش میاد و یکی خاطره و غیره. من خودم با شعر ارتباط برقرار نمیکنم و بخش های شعری اقای سخی رو نمیخونم یا با ادبیات مسیح عزیز معمولاارتباط برقرار نمیکنم و خب ازش عبور میکنم. برای شما عبور کردن کار سختیه مثل اینکه!

در ضمن گفتی در صفحه این عطر ریویو مناسبی وجود نداره؟ خب خودت اولیشو بنویس! شما به خودت زحمت ریویو نمیدی و نهایت ریویو شما دو پاراگراف بعد میگی فلانی چرا اینطور نوشته و آنطور ننوشته! اونطور که درسته اول خودت بنویس که بقیه ازت سرمشق بگیرن
25 بهمن 1400 تشکر
24 تشکر شده توسط : complihanicated nazanin
واقعیت اینه که رویو نویسی درباره عطر کار هر کسی نیست! نثر روان و بدون حاشیه، داشتن اون عطر و حداقل داشتن سمپل یا دکانت و تستهای متعدد در شرایط زمانی و مکانی مختلف، شناخت و تشخیص رایحه مواد معطر، تستهای متعدد از عطر و رایحه ها،آشنائی نسبی با سبک کار عطارها، شناخت برند... از اصلی ترین و تاثیر گذارترین مواردی هستش که باید یه رویوو نویس داشته باشه، اینکه من عطریو ندارم و در مورد اون عطر بنویسم در نت اول شاهد رایحه .... هستیم، بعد از ۱۰ دقیقه وارد نت دوم میشه و فلان رایحه میده و ... و یا اینکه در جواب یه پرسش ساده، مثنوی هفتاد من بنویسم یا اینکه برای بررسی عطر برم کتابهای فلسفی و افکار هگل، راسل، نیچه، صادق هدایت و ... با هم قاطی پاطی کنم و یه ملغمه بسازم که نشد رویوو عطر!!! حالا اشکالی ندارد در کنار بررسی عطر یه نوشته، استعاره یا خاطره کوتاه هم بیان بشه، که اتفاقا رنگ و جلا به اون نوشته میده، یا اینکه از وبسایتهای خارجی یا از نوشته رویو نویسهای حرفه ای کمک گرفته بشه، اما بعضی از نوشته ها واقعا رویو عطر نیست! بیشتر بیان افکار و روحیات درونی افراد با چاشنی طنز، خاطره و جملات فلسفی، که در ذیل بعضی عطرها دیده میشه. البته افراد آزاد هستند هر چی دلشون بخواد بنویسن و ادمین سایت هم تصمیم میگره منتشر بشه یا نه و کاربران سایت هم به فراخور سلیقه و میل شخصی، مطالب رو میخونن یا ازش رد میشن. اما خودمونو گول نزنیم! کلا نوشته یا داستانی افراد را جذب میکنه و به دلشون میشینه که خواننده حس هم ذات پنداری با اون نوشته پیدا کنه. یک نویسنده عطر باید حس داشتن و بوئیدن اون عطرو به خواننده منتقل کنه. چند نفر را میشناسید که با خواندن کتابهای ژول ورن، ویکتور هوگو، چارلز دیکنز و ... در اون کتابها غرق نشدن و خودشون جای شخصیت و کارکترهای کتابهای این نویسندگان نذاشتن؟ هنر یه نویسنده خوب، نوشتن متن ساده و روان، بدور از حاشیه و تمرکز بر موضوع اصلی هستش. موفق و پیروز باشید.
25 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : رامین صادق اف
جناب مازیار بنده هم با شما به شدت موافقم!
گرچه گاهی اوقات شعر یا فلسفه، به درک بهتر عطر کمک میکنه، اما صرفا از خاطرات گفتن و یا بحث های بیهوده رو بجای بررسی تخصصی نشون دادن، واقعا باعث عذاب هست.
چند ماهی هست که بنده سعی میکنم که واکنشی نشون ندم اما حقیقتا برخی نظرات اونقدر بی ربط و بی سر و ته هست که دیگه نمیشه چیزی نگفت!
گرچه ممکنه برخی افراد مثل همیشه جواب بدن که: خب اگر کسی کامنتی رو دوس نداره مجبور نیست که اون رو بخونه! اما این جواب منطقی نیست. چرا که سایت عطرافشان محل گردهمایی دوستداران عطر هست و نه درددل و اظهار فضل و ترمیم عقده های گذشته. همچنین اخیرا این مطالب نامرتبط اونقدر زیاد شده که حتی اگر نخوایی ببینی شون، باز مزاحمت بصری ایجاد میکنن!!!
بنظرم اینجا مدیریت محترم باید تکلیف امثال بنده رو روشن کنه که آیا بخش نظرات در این سایت، به صرف آزادی بیان، محلی برای هر ابراز احساساتی اعم از مرتبط و نامرتبط هست و یا اینکه جایگاهی برای نظرات تخصصی و کمکی به انتخاب بهتر مراجعین به سایت هست!
بنده به شخصه به روندی که مدتیه حاکم بر فضای سایت شده اعتراض دارم و از اینکه بجای بررسی تخصصی یا نیمه تخصصی یا سوال و جواب های بجا، شاهد انواع نوشته های بی ربط هستیم آزرده میشم.
همونجوری که اینجا هرکسی هرچیزی دوس داره بگه پس ما هم حق داریم اعتراض کنیم به این روند پوپولیستی!
یه نکته هم بگم که بسیاری از افراد حاضر در این سایت، تخصص های ارزشمندی دارن که اگر بخوان میتونن موارد مربوط به عطر رو به اون گره بزنن و دهها صفحه رو پر کنن! پس زیاد نوشتن، دلیل بر زیاد دانستن نیست!!!

مجددا خواهش بنده از مدیریت محترم سایت اینه که تکلیف امثال بنده رو روشن کنن که آیا بخش نظرات، محل درج مطالب مربوط به عطر و با هدف افزایش دانش مراجعین هست یا اینکه جایگاهی هست برای تراوشات ذهنی هر فردی با هر دیدگاهی!
که اگر بنده دچار اشتباه در انتخاب این سایت بعنوان مرجع بحث های تخصصی عطر شدم، روشنگری بفرمایید تا تفکرم رو عوض کنم.
با آرزوی بهترین ها
25 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : رامین محمد☆mm
پاسخ مدیر : سلام عرض ادب
کاربران آزاد هستند نظر شخصی خود را در چارچوب قوانین ( در مورد عطر ) ثبت نمایند، ممکن است نظر به صورت داستانی بیان شود یا در پاسخ ها ، بحث از موضوع خارج شود اما می بایستی حدی در نظر گرفته شود.
سلام مهیار خان سپاس بابت نظرت

خیلی عالیه که شما به این مهم اشاره کردی که احترام بزرگتر واجبه!

قطعا اسکرول کردن هم همه راحت انجام میدن.

دو نکته هست:
1- مسن ترین ادیبان زمان ما استادان شفیعی کدکنی, استاد اسلامی ندوشن, استاد میر جلال الدین کزازی و دیگرانی هستن که با یک جستجوی ساده می شه پیداشون کرد تو اینترنت. ادبیات هیچ کدام ادبیات قجری, غزنوی یا غیره نیست.ببین این زیر من یک نمونه از ادبیات میر جلال الدین کزازی رو می گذارم:


"باشگاه شاهنامه پژوهان _ گفتگو : میرجلال‌الدین کزازی درباره تجربه سال‌ها پرهیز از به‌کار بردن واژگانی غیر از واژگان پارسی سخن گفت. میرجلال الدین کزازی در تازه ترین گفتگو با خبرگزاری ایسنا تجربه سال‌ها پرهیز از به‌کار بردن واژگانی غیر از واژگان پارسی سخن گفت. این شاهنامه پژو و استاد زبان و ادب فارسی همچنین در بخشی از این گفتگو افزود : ایرانیان نیاز نیست کار دشوار و پیچیده‌ای انجام دهیم و تنها کاری که بایسته آن است که بکوشیم ایرانی بمانیم، این است که ایران را به شایستگی بشناسیم. در ادامه گفتگوی ایسنا با این چهره فرهنگی را خواهید خواند .
این استاد ادبیات و نویسنده در گفت‌وگو با ایسنا، اظهار کرد: کمابیش از دو دهه پیش بر آن سر افتادم که به یاری زبان پارسی برخیزم، با این شیوه که توانایی‌ها و زیبایی‌های این زبان را در کردار آشکار بدارم، بی‌آن‌که درباره آن بگویم و بنویسم. به سخن دیگر، آن زبان پارسی را به‌کار ببرم که از سستی‌ها، کاستی‌ها، آلایش‌ها، نابهنجاری‌ها و کژی‌ها به‌دور و پیراسته است.
او با بیان این‌که “یزدان پاک را سپاس می‌گزارم که در این کار بیش از آن‌چه در آغاز امید می‌داشتم و می‌انگاشتم، کامدار و بخت‌یار بودم”، افزود: این را دهش ایزدی می‌دانم، زیرا اگر در آغاز این گرایشی بوده، امروز به خیزش دگرگون شده و گسترش یافته است و پارسی‌گرایی به پارسی درست و به آیین گفتن و نوشتن، تبدیل شده و پرسمان روز گردیده است.
کزازی درباره فرهنگستان زبان و ادب فارسی و کارکرد آن گفت: باورم این است که با انبوهی واژه‌های بیگانه یا وام‌واژه‌ها، هیچ نهادی نمی‌تواند به تنهایی چاره‌ای برای دشواری‌ها و نابهنجاری‌های زبان بیابد، بیندیشد و به‌ کار بگیرد.
این پژوهشگر با بیان این‌که همه ایرانیان که دانش و توان بایسته دارند، می‌باید به یاری زبان پارسی برخیزند، ادامه داد: گاهی گفته می‌شود که اگر در برابر وام‌واژه‌ای چند واژه را در پیش بنهند، آشفتگی پدید می‌آورد. شاید در آغاز این‌گونه باشد، اما این بخت را به بهترین واژه می‌دهد که گزیده شود و ایرانیان و پارسی‌زبانان آن را به‌کار ببرند. از همین روی استادان دانشگاه، نویسندگان، سخنوران و همه کسانی که زبان را آگاهانه و به گونه پرورده و هنری به‌کار می‌گیرند، می‌توانند در برابر وام‌واژه‌ها، واژه بسازند و داوری با مردم است.
او افزود: مردم بهترین، به‌آیین‌ترین، برازنده‌ترین و آسان‌ترین واژه را برمی‌گزینند و واژه‌هایی که مردم، حتی آنانی که دانش زبانی نداشتند، بر پایه آگاهی سرشت‌مانی از زبان سال‌ها پیش پدید آورده‌اند در شمار بهترین واژه‌ها است.
کزازی خاطرنشان کرد: تعمیرکاران برای ابزارهایی که در خودرو به‌کار می‌برند، واژه‌هایی ساخته‌اند که بهترین واژه‌ای است که می‌توان ساخت؛ ابزاری را که به دست سگ می‌مانده سگ‌دست گفته‌اند و نگفته‌اند دست سگ یا دست سگ‌وار. شاید هیچ فرهنگستانی پس از زمانی دراز رای‌زدن، اندیشیدن، جستن و کاویدن نوشته‌ها و سروده‌های گوناگون، نمی‌توانست به چنین واژه‌های سخته، سُتوار، روشن و رسایی برسد.
این استاد ادبیات همچنین درباره دغدغه همیشگی خود برای پاسداشت فرهنگ و ادب ایرانی و در پاسخ به این‌که “چه کنیم ایرانی باقی بمانیم”، اظهار کرد: ایرانیان نیاز نیست کار دشوار و پیچیده‌ای انجام دهیم و تنها کاری که بایسته آن است که بکوشیم ایرانی بمانیم، این است که ایران را به شایستگی بشناسیم.
او افزود: باور من این است که هر کس ایران را بدان‌سان که می‌باید بشناسد، به ناچار دل به ایران خواهد باخت. کسانی که ایرانی نبوده‌اند و حتی در آغاز با ایران دشمنی می‌ورزیده‌اند، هنگامی که فرهنگ، تاریخ و مردم این کشور را شناخته‌اند دل به ایران بسته‌اند.
کزازی گفت: اگر بدانیم که ایران چیست، ایرانی کیست و پاسخ‌هایی سنجیده، برهانی و دانش‌ورانه و نه از سر شورمندی و دلبستگی کور به این دو پرسش بنیادین در این روزگار بدهیم، در برابر هیچ فرهنگ و اندیشه‌ای آسیب‌پذیر نخواهیم بود، چون روزگاری است که پایه آن بر گسست، بیگانگی، شتاب و آسیمگی نهاده شده است و فرهنگ رسانه‌ای دم به دم دگرگون می‌شود و تنها چاره برای ایرانیان که پیشینه‌ای دیرباز در تاریخ و فرهنگ گران‌سنگ و بی‌مانندی داریم، برای این‌که بتوانیم همچنان چیستی ایرانی خود را پاس بداریم، تنها آن است که در اندیشه و باور ایران را بشناسیم و بیابیم و اگر این‌گونه شود، در برابر هیچ فرهنگ تازشگر فرو نخواهیم پاشید و از پای درنخواهیم آمد.
این شاهنامه‌پژوه ادامه داد: هر ایرانی باید گام در این راه بنهد، اما شیوه گام‌زنی یکسان نیست. کسانی در این راه به ناچار راه‌برند و کسانی رهرو. کار و بایستگی راهبران از رهروان بسیار دشوارتر است و از همین رو است که ما باید به هر شیوه‌ای که می‌توانیم به ویژه به یاری همان رسانه، بکوشیم که ایران را بدان‌سان که هست، نه بیش از آن و نه کم از آن، نخست به ایرانیان و سپس به جهانیان بشناسانیم.
کزازی اضافه کرد: رسانه تیغ دودم است و می‌تواند ویرانگر، مردم‌کش، گزندرسان و زیانبار باشد و یا به وارونگی، سازنده، پرورنده، سودآور، مایه آبادانی و شکوفایی شود؛ بسته به این‌که از آن تیغ چگونه بهره می‌بریم. کارد پزشک با آن تیغ بیماری را که در آستانه مرگ است از مرگ می‌رهاند و مردم‌کشی خون‌ریز، با آن دیگری را در سال‌های جوانی و پرتوانی می‌کشد. گناه از تیغ نیست و از آن کسی است که آن را در کار می‌یابد."


می بینی! به ساختار مشابه در اون چیزی که رایج زمانه هست حرف می زنه و برای همه قابل درکه و غامض نیست. فقط فارسی تر و درست تر حرف می زنه.
بقیه هم همینطور! یه سر به اینستاگرام دکتر شفیعی کدکنی بزن چهار تا متن ازشون بخون می بینی که اصلا قجری حتی اوایل پهلوی هم نیست.

من فکر نمی کنم دوستان با همین ادبیات برن سر بقالی محلشون مرغ و شیر و پنیر بخرن.


نکته دوم:

کسی که میاد اینجا یک سوال ساده می پرسه یک جواب ساده هم می خواد. ما اگه بلدیم وعطرها رو می شناسیم اولین وظیفه مون اینجا کمک به دیگرانی هست که مبتدی تر هستن. گیج کردن دیگران و القای حس پدر سالاری کار درستی نیست.

مهمترین مشکل ما ایرانیا مساله " ریا" ست.

دوستان به کسانی که با جرات با یک جریان جبهه می گیرن و سعی می کنن خلاف جهت جمع حرکت کنن در جهت "حذف" برنیاین.

اونی که دوست داره ادبی بنویسه داره می نویسه. اونی که فلسفی فکر می کنه داره می نویسه. پس یک آدم مخالف اینها هم حق داره بنویسه اگه دوست نداری نظرش رو بخونی و باهاش مخالفی اسکرول کن برو.

"همه حق حرف زدن دارن چه موافقین ما چه مخالفین ما"


25 بهمن 1400 تشکر
19 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 سعید رضایی شوشتری
دوستان عزیزم سلام
حسادت از برخی چشم ها میبارد !
از من گذشته است که جوابی دهم که حسادت به خجالت بیانجامد !
من حتی شاگرد ایکاروس هم نیستم اما گویا باید آخرین درس را از او بیاموزم .
اینهمه عناد برای چیست در این خانه ؟؟
برای این است که هر کس بگوید من بهترین ام ؟؟
پس آنگاه از عطر که بر تن شما میمیرد و خود فدای شما میکند این آموخته اید ؟؟
اگر این خانه مامن بی مهری ست پس مرا با آن کاری نیست که جز مهر نیاموخته ام .
خصوص از عطر .
آرزوی شادی و مهر بر شما دارم
جای را باز میکنم تا راحت تر بنشینید هر چند کوچکترین بودم
25 بهمن 1400 تشکر
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی علی ح
با سلام و احترام. مانند همیشه لذت میبرم از نوشته‌های دوستان عزیزم.
بدین مرتبه قدردانی میکنم از زحمات شما.
25 بهمن 1400 تشکر
10 تشکر شده توسط : nazanin 🄼🄾🄽🄰
جناب مهیار گرامی. مطمئن هستم مازیار قصد توهین نداشته. اینکه گفته ادبیات قاجار و یا .. منظور ایشون مشکل درک نوشته های ثقیل (که شبیه ادبیات نوشتاری دوران قدیم هستش) برای افراد بیسوادی مثل من بوده. ببینید یه ریو یا نوشته ذیل عطر باید باعث بشه که خواننده مشتاق برای داشتن و یا تست اون عطر بشه. مثلا من از بین رایحه های فلورال، رایحه شکوفه پرتقال(نرولی) و گل مریم(توبروز) را بیشتر از سایر فلورالها دوست دارم. اگر در زیر یه عطر مثل Atkinson`s Scilly Neroli که تمرکز عطر بر رایحه نرولی در کنار امبر گریس هستش (که اتفاقا چند روز پیش سمپلش دستم رسید ، اما متاسفانه صفحه مربوطه در عطرافشان وجود نداره که در موردش بنویسم!) ببینم نویسنده در خصوص این عطر مطلب مفیدی نوشته، مشتاق برای تست یا خریدش میشم. اما اگر همین رویو بجای پرداختن به اصل موضوع به حاشیه رونده باشه و 20 خط نوشته باشه و در این 20 خط، همون مطلب مفید وجود داشته باشه، هیچوقت اون مطلب مورد توجه من و امثال من که تمایلی به خوندن مطالب ادبی و فلسفی نداریم، قرار نمیگیره! شاید بگی خب این مشکل شماها هستش. بله مشکل ما هستش که نمیتونم با مطالب فلسفی ارتباط برقرار کنیم، اما واقعیت اینه که دنیا عطرها بسیار وسیع و گسترده هستش و هیچ کس هم نمیتونه ادعا کنه من تمامی عطرها رو تست کردم و هدف حضور ما در این صفحه اینه که با نوشتن در خصوص عطرهایی که داریم یا تست کردیم، این عطرها را به دیگران معرفی کنیم و با خوندن مطالب سایرین، با عطرهائی که نداریم آشنا بشیم، شاید گمشده خودمونو در دنیای روایح پیدا کنیم (هرچند برای جامعه معتادیون عطر این گمشده هیچگاه پیدا نخواهد شد!) حتما هم لازم نیست رویو تخصصی نوشته بشه. چون همونجور که گفتم نوشتن رویو تخصصی کار هر کسی نیست.(از جمله خود من) مثلا: اگر شما نوشته های .... را در عطرافشان خوانده باشی (بگذریم از این موضوع که ایشون اصلا کی بود و ظاهرا بعد از افتادن نقاب از چهره واقعی ایشون دیگه خبری ازش نشد!!!) دلیل مورد توجه قرار گرفتن تمام نوشته های ایشون (بدون در نظر گرفتن درست یا غلط بودن) نثر روان و بدون حاشیه بود که ایشون در نوشته هاشون بکار میبردن، به گونه ای که امثال من که بیسواد هستیم هم مشتاق به خواندن نوشته هاش بودیم و در همون نوشته ها بعضا اصطلاحاتی وجود داشت که تلفظش هم سخت بود اما این سختی باعث نشده بود کاربران از این نوشته ها چشم پوشی کنن به گونه ای که هنوز اسم ایشون برده میشه و بعضیا مشتاق بازگشت ایشون به سایت هستن! کوتاه سخن اینکه تمام افرادی که به عطرافشان میان مشتاق برای خواندن و دانستن درباره دنیای زیبای عطرها هستند.
25 بهمن 1400 تشکر
10 تشکر شده توسط : mehrdad امیر
سلطان عطرهای بازهای ایران و توران ، ذیل عطر اپیک امواج ، کامنتی نوشته اند در مورد تفسیرهای ذوقی، هنری و فلسفی عطرها که واقعا زیبا و به جاست.
((می‌بینید پشت عطرها چه داستان‌های حماسی است در اینجا خود عطار کسی که عطر اپیک امواج ساخته می‌گوید که از چه چیزی الهام گرفته است برای اهلش این مکاشفه بس لذت بخش و سکرآور است کسی نمی‌خواد چیزی سخت کنه….))
من واقعا از خوندن کامنت هایی امیخته با فلسفه و شعر و ادبیات ذوق مرگ میشم و بعضا اسکرین شاتش رو استوری میگنم . مخصوص اگه نوشته های سلطان عطر بازهای عزیز باشع که واقعا لذت میبرم از نوشته ها و کامنت هاش
25 بهمن 1400 تشکر
11 تشکر شده توسط : nazanin m.sheykhzade
من فکر میکنم منطقی‌ترین راه‌حل برای این تفاوت دیدگاهها اینه که گزینهٔ میوت‌کردن کاربران فعال بشه. اگر نثر کسانی باب میل ما نیست، اصلا کامنتشونو نبینیم. جور دیگه‌ای به ذهنم نمیرسه که دو طرف راضی بشن.
(خودم جزو کسانی هستم که ترجیحم مختصر و مفیدنویسیه، ولی نمیتونم همه رو قانع کنم)
25 بهمن 1400 تشکر
7 تشکر شده توسط : Iman mehrdad
من فکر کنم اونوم و امثالهم حذف بشن و همون سایپا و ایرانخودرو باشن مشکلمون حل میشه.

اقا مازیار منتقد هستند و با اینکه از دستشون ناراحتم ولی درست میگن.
بعضی مواقع ما زیاده گویی میکنیم و عین یک دایره دور خودمون میچرخیم ولی خروجی نداریم
بعضی دوستان دست به قلم هم واقعن زیبا بررسی میکنند
از قدیم در این سایت استعاره و تشبیه و مجاز و دیگر تکنیکها برای تشریح بکار گرفته میشده و اشخاص محترمی مثل دکتر عزیز ادبیات هنرمندانه ای سوای عطر بکار میبرند

مدیریت کارش درسته و تحسینش میکنم

ببینید اونوم عطری نیس که با دو جمله تشریح بشه.تو کلیسا با یک رایحه کندر تاریخ رو جابجا کردن...با یک اسفند بدبختمون کردن ...حال میخواهید مست مستان نخواند از غریبی!

بعضیا هم برای فروش مینویسند و بعضیام برای لایک... اولیا پولدارتر میشن و دومیها با لایک اقاتر ...ٔخود دانند و محترمند.
خودم به شخصه نمیتونم حجم زیاد بخونم و پرچونگی بدم میاد ولی اگر طرفم غنی از دانش باشه میخکوب نوشته هاش میشم
اگر میخواهید تشریح و تشبیه بنوبسید خواهشن با علم و دانش اندازه خودتون تشریح کنید.

مهمترین نکته اینجا از هر سنی به بحث و تبادل نظر میپردازه از من که ٤۳ سالمه توقع نمیره که یک دختر خانم جوان از گفته هام استفاده کنه و اینچنین

خواهشن همدیگر رو دوست بداریم تا ایندگانمون ژن خوبی از ما به ارث بگذارند.

25 بهمن 1400 تشکر
21 تشکر شده توسط : nazanin Jamal nazemi
دوستان عزیزم
اینقدر خود را آزار ندهید
قبلا نیز عرض کرده ام ، اگر تنها یک نفر بگوید ننویس یا نباش ، من این درخواست بر چشم مینهم و رفع زحمت میکنم .
هر آمدنی را رفتنی ست و امروز نوبت بر من رسیده است
و این حرفها هم که میگویند ، بهانه است و موضوع چیزی دیگر است که در این خانه کسی جای کسی تنگ نکرده است
تا بوده همین بوده !
آرزو میکنم که من آخرین نفر باشم و اگر با نبودن من شادی ی این خانه مضاعف میشود ، به دیده ی منت که خواست حقیر فقط شادی و سرگرمی حضار است در کنار معطریت .
این آخرین زحمت حقیر است و مباد که نام یا نشانی از من باعث نگرانی یا آزردگی ی کسی باشد .
انشاله شاد باشید و معطر در کنار یکدیگر .
دوست دار همگی ی شما عزیزان
25 بهمن 1400 تشکر
15 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
جناب سخی لطفا باشید از زمانی که شما و جناب مسیح تشریف آوردید بنده و تعدادی از دوستانم بیشتر علاقه مند شدیم به این سایت و اساتید دیگر، شما از دل مینویسید و جناب مسیح ازهنر و عشق و درون، نظر دوستان هم محترم ، ولی باشید لطفا، نظرها مختلفه بعضی حوصله هم ندارند تقصیر هم ندارن به دلایل بسیار، همه نظر ها شخصیه و نمیتوان تعمیم به عام داد، من خودم نظر شخصی خودم رو در رابطه به گنیمد عرض کردم که اغلب دوستان دقیقا برعکس نظر دادند، خب طبیعیست، خوشبختانه مدیر عطرافشان هم فرمودند در چارچوب قوانین مشکلی نداره صحبتها و تشکر میکنیم از ایشون، یکی با روش شما مخالفه یکی مثل من موافق، قرار به معرفی عطر باشه سراسر نت پر شده از این معرفی ها، بزارید حال کنیم ما هم اینجا، باشید، همه باشن
25 بهمن 1400 تشکر
19 تشکر شده توسط : nazanin آرمان
چقدر این حکایت تلخ و اندوه بار تکراری شده!. دوستانی آنگونه نقد بر عطر را برنمی تابند و عزیزان قلم بدست ،خوش کلام و هنر مند ما انگار مترصد صدایی مخالف که میدان را خالی و یاران را تنها گذارند. نه عزیز این رسمش نیست. اندوه ترک دکتر مدارای عزیز را هنوز خیلی ها با خود دارند و دلخوش به حضور سخی ها و مسیح ها و ..... هستند. نکن رفیق بمان
26 بهمن 1400 تشکر
16 تشکر شده توسط : nazanin  Someone Out There Saba
نظرات محدود شده است
طبق ریویو اقای سخی من اینو فهمیدم:
توی یه سکانس سینمایی جوکر (2019) خواکین فینیکس (نمیدونم درست نوشتم یانه) با انگشتاش لبهاش رو میکشه و به شکل لبخند درمیاره ولی موقعی که شکل لبخند حاصل میشه بی صدا گریه میکنه و اشک میریزه...

نمیدونم درست گفتم یانه درک ناقصی بود بنظرم😅😅
04 اسفند 1400 پاسخ تشکر
5 تشکر شده توسط : nazanin سعید رضایی شوشتری


" با کشتن خود ، زنده شد "

بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، پنجاه و یک ، ...

مردی که اسیر ذهن تاریک خودش شده بود و دائم یاد آن شبی میفتاد که پیرزنی عجوز اما عجیب ، سن مرگش را بلند برایش هجا میکرد . در واپسای شنیدن آن کلمات فریاد عمیقی ناشی از ترس ، درون ذهنش منعکس شد ولی قسمت اول کلمات رو از دست داد و فقط اون موند و کلمه " یک " ... بیست و یک ؟ سی و یک ؟ چهل و یک ؟ ...
هنگامی که پای بر جنگلی تاریک گذاشت تا جسدی را خاک کند ، نسیمی سرد به تن بی جانش وزید و با عرق هایی سرد و کشنده که دوست و یاور پیشانی اش شده بودند ، به راه خود ادامه میداد و جسد را به دنبال خود میکشید . هنگامی که قدم های بی جانش را برمیداشت با خود تکرار میکرد مگر چقدر آن فرد حقیر و بی ارزش است که اینجوری او را به دنبال خود میکشم؟ دائم در ذهن تاریکش تکرار میشد .

به مسیر خود ادامه داد تا اینکه حس کرد سرما در رگهایش جاری شده است . کم توان شد و جسد را ول کرد در یک گوشه و با چوب های سروی که از قبل کنار جنگل افتاده بودند اتشی سوزان روشن کرد . جلوی آتش زانو بر زمین گذارد و پشتش را به جسد کرد و از گرمای اتش جان تازه ای گرفت . ته ذهن مریضش یک مهربانی ای بود که دائما بهش گوشزد میکرد که چرا جلوی درخت سرو ، اتشی از چوب سرو روشن کرده است . به سان درختی میبود که ناخواسته تبر خود شده بود اما نمیتوانست کاری انجام دهد . به گرما نیاز داشت تا بتواند جسد را خاک کند . انگار در گوشه ذهنش مختصات نقطه ای از جنگل حک شده بود که میبایست جسد را در انجا خاک کند . جسد را به دوش کشید و رفت . ادامه داد تا در سکوت تلخ و تاریک جنگل ، صدای برداشته شدن قدم هایی در ذهنش تکرار شد . قد و قامت یک مردی را میدید که پالتویی خاکی به تن داشت اما از دیدن صورتش محروم ماند چرا که تاریکی بسیار بی رحمانه ای حکم فرمای جنگل بود .
کیستی ؟
خمارم
اینجا چه میکنی ؟
آمده ام تا به تو کمک کنم
من به کمک تو نیازی ندارم !
چاره ای نداری ... برای دفن و انجام ماموریتت به من نیاز داری ...

از لحن اشنای مرد اینطور برداشت کرد که قصد کمک کردن را دارد . پس پذیرفت و در حالی که صورت مرد را نمیتوانست ببیند یک سر جسد را به او داد و به مسیر ادامه داد . حتی یک کلمه هم صحبت نمیکردند ... گویی نه زبانش توان حرف کردن را داشت و نه گویی گوش هایش پذیرای شنیدن صدای آن مرد بودند .
"همینجاست .همینجاست آن جایی که من باید این جسد را خاک کنم " . مردی که پشت سرش قدم برمیداشت بالاخره سکوتش را شکوند و گفت از کجا فهمیدی؟ از گلایل های خسته ای که به این درک رسیده اند که زندگی برایشان قدر یک کفن کفاف ریشه نمیدهد .
ناگهان جسد از نیمه پشت رها میشود . به عقب برمیگردد و نگاه میکند اما مرد نیست . انگار ماموریتش این بود که تا نقطه دفن ان رو همراهی کند . شروع به کندن قبر میکند و جسد را به داخل قبر می اندازد . قبل از اینکه خاک را رویش بریزد حس کنجکاویش بالا میزند و کفن را کنار میزند تا صورتش را ببیند . خودش بود ...... بله ، خود خودش بود . او کی مرده بود ؟ چرا داشت خودش را خاک میکرد ؟ چرا با تنفر خودش را حمل میکرد تا خاک کند؟ و هزاران چرا در دور باطل ذهنش تکرار میشد

یه حس عجیبی او را هل میداد نزدیک جسد و انگار مثل اهنربایی میبود که از جفتش دور شده باشد . به جسد میچسبد و قصد ندارد از خودش جدا شود : از بخشی از خودش که قصد دفنش را داشت ... ناگهان همان لحظه است که میبیند همان فردی که در تاریکی کمکش میکرد تا خودش را حمل کنه ، شروع میکند و روی هردوشان خاک میریزد ... باز از خودش پرسید ...چرا دارم روی خودم خاک میریزم ؟ چرا اینقد بی رحمانه با خودم رفتار میکنم ؟ بدون اینکه جوابی پیدا کند روی خودش خاک میریخت و به خودش خیره میشد و زیر لب تکرار میکرد با خودش : بیست و یک ، سی و یک ، چهل و یک ، ...

**
در زندگی آن مرد چهره ها و بعد های متنوعی وجود داشت که هیچ موقع نمیتوانست تکلیفش را با خودش مشخص کند . تلفیقی از گناه و عذاب وجدان . تلفیقی از مهربانی و تنبیه . تلفیقی از راست گویی و دروغ . در بسیاری از مسیر های زندگی سعی میکرد خودش به خودش کمک کند اما هر لحظه شکست میخورد تا اینکه در نهایت توسط یک بعد جدی و جدیدی از خودش توانست هر دو شخصیت و بعد قدیم خود را خاک کند و به زندگی خود فرصت تازه ای بدهد . اینجاست که میتوان گفت " با کشتن خود ، زنده شد . "

**

کواندو بهترین عطر این برند نیست اما پخته ترین عطر این برند هست یا بهتره بگیم متکامل ترین عطر سورچینلی . عطری که بوییدنش هر تشنه تاریکی ای رو سیراب میکنه و بوییدن مکررش ارضا میکنه ذهن رو . رایحه ای بخوری و افیونی با هم قدمی چوب سرو و پای بندی صمغ المی به کل داستان رو میزبان هستیم که لحظه به لحظه تغییرات اون گسترده تر میشه و پوسته های اون باز و بازتر میشه و هربار بوییدنش یک پرده جدیدی از حقیقت جنون امیز پشت عطر رو برامون میدره .
9.5/10
27 فروردین 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : رابین هود nazanin

آنگاه که در خلسه غوطه ور است

ماریا کالاس  ( تولد ۲ دسامبر ۱۹۲۳ – فوت ۱۶ سپتامبر ۱۹۷۷) خواننده یونانی-آمریکایی در محدوده صدایی سوپرانو بود.

سوپرانو نام بازه‌ای از صدا در موسیقی و گونه‌ای از صدای بسیار زیر (متضاد بَم) زنانه در خوانندگی و اپرا است.


او یکی از مشهورترین خوانندگان آمریکایی در سال‌های پس از جنگ جهانی دوم به‌شمار می‌آید. وی که ملقب به ملکه اپرای قرن بیستم می‌باشد، علاوه برداشتن صدایی پر قدرت و با شکوه، دارای استعداد شگرفی در ایفای نقش روی صحنه بود. به گفته کارشناسان، خوانندگان اپرای قبل از او در هنگام خواندن تنها به حرکات محدود دست یا برداشتن چند قدم اکتفا می‌کردند؛ در حالیکه ماریا با صدای منحصر به فرد و تمام روح و جسم خود، سعی در انتقال احساساتش به تماشاچیان می‌کرده تا شخصیت داستان در نظر آن‌ها واقعی جلوه کند.
عطر کواندو راپیتا این استاسی ادای احترام به ماریا کالاس بزرگ میباشد که به او لقب :
La divina
یعنی الهی داده شد.

باتل این عطر از پوشش لباس این خواننده زمانی که برای اجرای آواز " جنون" در اپرای لوسیا دی لامرمور توسط آهنگساز گائتانو دونیزتی به صحنه رفت ، الهام گرفته شده.

عطری چوبی دودی با طبع گرم

روایح دودی ، زنبق ، مواد افیونی در یک اپرای کاملا مدهوش کننده ...
28 فروردین 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : الف.ر ش شهریار

5
رایحه
8
ماندگاری
8
پخش بو
10
طراحی شیشه
سلام و عرض ادب خدمت دوستان.
دوستان من مدتی پیش به سختی دکانت این کار رو تهیه کردم. تو اپنینگ رایحه ای هربال و کمی دودی داشت. اما خیلی زود تبدیل به یه رایحه میوه ای شیرین و گرم زنونه و حتی تین ایجری( تا حدی شبیه بلک اپیوم) شد.
تا جایی که شک کردم دستریز رو درست فرستادن یا نه. اما فرگرنتیکا رو هم که میبینم عطرای زنونه و بچه گونه زیادی رو مشابهش نوشتن و نت های هلو و وانیل و لیلی و.‌‌‌..هم تا حدی رایحه رو تایید میکنن و البته ایده و نام کار هم کاملا بیس زنانه داره.
دوستانی که تجربه تست این کار رو داشتن میشه توضیح بفرمان که ایا رایحه به همین شکلی که بنده دیدم هست یا احتمال اشتباه تو ارسال دکانت هست؟

[EDITED] 1401/01/29 02:27
28 فروردین 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : معین هاشمی 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام آرشیتکت عزیز ، نه دوست من ، تو درست فهمیدی . دکانتت هم درست بوده...واقعآ نمی‌فهمم این همه سناریو نویسی یعنی چه؟ واقعآ که دیگه شورش رو در آوردن بعضی از دوستان عزیز. یه عطر خیلی معمولیه . هیچ چیز خاصی نداره حتی رزا نیگرا از این خیلی بهتره. اپرا ی مربوطه اش رو در یوتیوب دیدم. اصلا برام جذابیت خاصی نداشت. برای اینکه فکر اشتباهی نشه باید بگم که من خودم موزیسین کلاسیک هستم یعنی بیشتر آثار فاخر تاریخ موزیک کلاسیک رو از باروک تا مدرن میشناسم. بیچاره کسی که این عطر رو بلایند بای کنه....شاید بعنوان یک عطر زنانه بد نباشه ولی نه با قیمت 200 دلار بلکه 50 دلار....
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : معین هاشمی آرمان
سلام دوستان گرامی ،
عطرهای سورچینلی عموما در ایران بواسطه ایکاروس شناخته شد سالهای پیش که حتی امکان دسترسی به آکبندشون هم دشوار بود چه برسد به دکانت . حرف های ایکاروس و نمره ای که به عطرهای سورچینلی داده شد توسط این فرد رو بنده بسیار قبول دارم چرا که میفهمم با آن روایح زندگی کرده . من نصف تا الان با نصف باتل از کواندو زندگی کردم . شاید روزهای اول به نظرم عطر معمولی به نظر میرسید و تکراری ولی لازمه و شرط اظهار نظر قطعی راجبشون نیازمند زندگی کردن باهاشون هست. مطمئنا اگر حجم های بالاتر و مدت طولانی تری با کارهای سورچینلی زندگی کنید نظرتان عوض خواهد شد.
زنده باشید و پایدار
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط :  Someone Out There Saba  حسن کبیری

سلام
یه فروشگاه معروف عطرفروشی توی خیابون ارژانتین تهران این عزیز مرموز رو موجود داره.
ولی قیمت واقعا عجیبی داره که خب بلاخره معمولا چیزی که کمیابه ارزشمند هم میشه...
موفق باشید
20 مرداد 1401 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : Melody ارژنگ بوترابی

در جهانِ واژگونِ کابوس زمان چون خفاشی خونسرد و گرسنه وارونه برروی شاخه‌ای از درختِ زندگی آویزان شده بود و تاریکی به او تعظیم می‌کرد...!! شکستن استخوان رزین و پر کردن ژنومِ اثر با دود و دلهره. تماشای خنده‌ی خاموش‌شده‌ی گل‌های سفیدِ بربادرفته میان گذرِ بی‌رحم چوب، تیرگی گَس'نیمه‌حیوانی و تپشِ قلبِ کبودِ لبدانوم. پچولی مانند همیشه بی‌قرار، ردی میخک‌گون برروی صورتش و حافظه‌ای شیرین شده با خاطراتی میوه‌ای به‌مانند جانِ هلو'شلیل و یا حتی مغزِ تماما رسیده‌ و مالامال از شیره‌ی، خرما. در جهان این اثر حسی وجود دارد که برای من تلفیقی است از بی‌شمار رایحه. بوی وافورِ بازنشسته‌ای که از چوب درختِ منزویِ کَهور ساخته شده‌ + بوی تن پیرمردهای ییلاق نشین که دائما با پوست‌های حیوانی کار می‌کنند، بین علف‌های وحشی می‌خوابند و با چپق پیرِ خود تنباکوی تلخ و خشک را به‌دست آتش می‌سپارند + حسی شبیه به بوییدن ماشین برشته‌کاری که آخرین قهوه‌ها را جزغاله کرده! یک رفتار خودآزار از خماری‌های بی‌پایان و جان دادن برای یک لحظه نشئگی. سوپرانوی سقوط یک انسان در شیره‌کش‌ خانه‌ای نیمه سوخته و تا همیشه در خلسه‌ای سرخ معلق ماندن...!

خارج از دایره‌ی سلیقه و تمایلات درونی باید گفت سورچینلی بی‌نقص نیست اما هنر و رهاییِ سبک‌بالِ این جریانِ بنفش را عمیقا درک کرده است. او لمس، تماشا و گوش می‌کند. بو می‌کشد. مزه‌ی نامعلومِ جهان را دائما می‌چشد... و ناگهان اتفاق می‌افتد. جوشش و خروشی از درون که حاصل‌ش ایو نون هو مانی می‌شود یا کمی آن‌طرف‌تر اپوس؛ شاید همین‌جا؛ نزدیک‌تر. کواندو راپیتا این استازی! برای دوست‌داشتنِ این دست هنرها باید سودای خودِ هنرمند و شوریدگی‌های درونیِ مشابه داشت و این صرفا مختص به عطر نیست. برای بودن و ماندن درکنارشان باید مهم‌ترین پاتوق شخص، سرزمینِ درون‌ش باشد بطوری‌که گویی جهان بیرون اصلا وجود ندارد! در چنین گرانشی بد یا خوب، گران یا ارزان، بازخورد و... معنا ندارد بلکه دلیلِ ارتباط عاملی است نامرئی و ننامیدنی. بایست شبیه به عاشقِ زاری بود که هیچ نقصی در معشوقه‌ی خود نمی‌بیند! به مجنون گفت روزی عیب جویی،، که پیدا کن به‌از لیلی نکویی،، که لیلی گرچه در چشم تو حوری‌ست،، به هر جزوی ز حُسن او قصوری‌ست،، ز حرف عیب‌جو مجنون برآشفت،، در آن آشفتگی خندان شد و گفت،، اگر در دیده‌ی مجنون نشینی،، به غیر از خوبیِ لیلی نبینی... مجنون بایست بود تا زیبایی‌های لیلی دید. زنی که در میان‌سالی با مزه کردنِ آن‌چه از تتمه‌ی عشق‌ برایش باقی مانده، تمامِ تلخی‌های مردِ ترک‌خورده، بدخلق و ناسازگارِ زندگی خود را نادیده می‌گیرد. او شب‌ها در رودخانه‌ی خاطرات شناور و باخود مرور می‌کند : این مردِ ناگوار که امروز زیر چرخنده‌ی مهلک زندگی از هم پاشیده و معوج شده، کسی که سرطانِ نابرابری‌ و نرسیدن‌های پی‌درپی قلب‌ش را تبدیل به توموری بدخیم و رفتارش را حاد کرده و دیگر نمی‌خندد روزی در نوجوانی‌های ازیادرفته... شیرین، گیرا و شوخ و شنگ ترین پسری بود که می‌شناخت. این‌چنین می‌شود که مرد اخم می‌کند و زن لبخند می‌زند! بله. داشتن عطرهای این‌چنینی از این دست عشق‌های پلاتونیک می‌خواهد. کشش‌های خودآزاری که باعث چشم‌پوشی از هر کمبودی می‌شوند و حاصلش هميشه یک شاخه رز سفید است!

خلاصه که خلق و ایجادِ هنر نیاز به تلاش کردن ندارد؛ شکیبایی می‌خواهد و اشتیاقِ بدون انقضا. آن‌جاست که نیمه‌شب از خواب می‌پرید و بی‌اختیار شروع به نوشتن، ساخت عطر و... می‌کنید! خود فوران می‌کند و درحال‌حاضر سورچینلی یکی از فعال‌ترین آتشفشان‌ها را درون خود دارد.
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : ابوالحسن Mahmoudreza ganjali
مسیح جان مثل همیشه عالی .کم حضور داری ولی همین حضور کمت من را مغتنم است.خدای را شاکرم که چون شما را دارم و لذت دست نوشته هایتان مرا خشنود و خوشحال میکند
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : ابوالحسن nazanin
درود ممنون از شما که باز نوشتید.
من هم چنتا از کارهای سورچیلی رو تست دا‌‌شتم وتقریبا همه ی این تست ‌‌‌شده ها تلخ، تاریک وبا روایح دودی بودن.
به نظرم برای باز خورد نبودند برای دل خود استفاده کننده ساخته شدند.
اگه کسی باهاشون ارتباط برقرار کنه علی الرغم تلخ وتاریک بودنشون، نمی تونه ازشون دست بکشه.
مقداری توی نت در مورد <سورچیلی> خالق عطرهای برند اونوم خوندم،
عکس های توی اینیستا گرام ایشون رو دیدم، شخصیت خاصی دارن.
بیشتر عطرها شون تداعیی کننده بخور، کندور و... هستش (حد اقل عطرهایی که من تست داشتم)
ایشون برای کاردینال ها لباس طراحی می کنندو...
به نظرم سورچیلی معمولی نیستند آدم معمولی (نرمال) نمی تونه این چنین هنرمندانه عطر بسازه.
فقط یک دیوانه(مجنون) این روایح رومی تونه به بلندای تاریخ خلق کند.

[EDITED] 1401/06/05 19:04
04 شهریور 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : nazanin کامبیز سخی
از قله‌ی رنج‌های لاجوردی؛ دالانِ رازهای سربه‌مهر و از کنار معمایِ مرگ گذشت؛ به پوست انسان رسید...! درود بر ارژنگ عزیز، ابوالحسن بزرگوار و باقی دوستان گرامی. وقتی از پاسکال لوژیه در مورد دلیلِ خلقِ فیلم سراسر ناخوشی و جنونِ martyrs سوال پرسیدند، پاسخ داد : سیاهی، بطلان و افسردگی. آن‌زمان عمیقا با حزن هم‌نشین بودم. مکدر و اندوهگین از رنجِ تمام‌نشدنیِ بشر. تراژدیِ خونینِ بودن و زجر کشیدن تا به‌انتها و سوالی بزرگ که ما با درد و سرانجامِ آن چه می­‌کنیم. مارتِز درباره‌ی شکنجه، آسیب‌دیدگی و آزار رساندن نیست. بلکه درباره‌ی چگونگی‌های درد کشیدن است. / درواقع سوال لوژیه از خود این بود که آن دردِ حداکثری مارا به کجا می‌رساند؟ آیا ضربه‌ای است که به الماس‌بودگی و تعالی می‌انجامد یا خُرد و پایمال شدن؟ و ارتباطِ مرگ؛ آن بزرگترین معما و پاسخ با این درد، در چیست. ثقل اکثر آثار سورچینلی هم ازنظرمن همان 'چیستی و چگونگی‌هاست' گریزهای شاعرانه، خودپرسش‌گر، دغدغه‌مند، گاها مالیخولیایی، انتزاعی، رستاخیزی با تمایلات گوتیک و نمادگرا که به کهنه‌ترین هم‌زاد و شاید جفتِ آدمیزاد یعنی 'رنج' میل دارد! اما این رنجِ بخصوص همان است که اگر به‌دقت پرداخت شود از آدم‌ افسانه‌ای دست‌نیافتنی می‌سازد. همان‌ رنجی که پیرادیب مولانا صبرِ درآن‌ را موجب کمال و حکمت می‌داند. صبوری در رنجِ متعالی! تیز دَوَم تیز دَوَم تا به سواران برسم،، نیست شوم نیست شوم تا بَرِ جانان برسم،، خوش شده‌ام خوش شده‌ام پاره‌ی آتش شده‌ام،، خانه بسوزم بروم تا به بیابان برسم،، خاک شوم خاک شوم تا ز تو سرسبز شوم،، آب شوم سجده کنان تا به گلستان برسم.... آن شَه موزونِ جهان عاشقِ موزون طلبد،، شد رخ من سکه‌ی زر تا که به میزان برسم.... هیچ طبیبی ندهد بی‌مرضی حَب و دوا،، ''من همگی درد شوم تا که به درمان برسم'' سابق بر این هم اشاره کرده بودم که سورچینلی خود را بیشتر شاعر می‌داند تا عطرساز. بهتر است بنویسم عطرهای خود را شعر می‌پندارد و من خودِ اورا بیش‌از عطرهایش دوست دارم. زیرا از جهان بیرون سرنخ دریافت می‌کند و از جغرافیا و غنای درون الهام می‌گیرد. نتیجه‌ی تصادف و تصادمِ سرنخ‌های بیرونی و الهامات درونی همیشه ویرانگر بوده و هست. اما همواره یک حسِ مشترک در تمام آثار فیلیپو سورچینلی برای من وجود داشته. نگرانی! او عمیقا نگران است. از سرانجام کار؛ از آن‌چه باقی می‌ماند...! بگذریم؟ بله :) باری به‌قولِ نرودا شاید این دردِ عشقِ پنهان بود. شاید شک بود یا رنجِ به شک آلوده. شاید ترس از زخمی بود که می‌توانست در اعماقِ پوست تو راه یابد هم‌چنان که در پوست من...!
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
30 تشکر شده توسط : ابوالحسن شهریار
درود مسیح عزیزم

بازهم یک شاهکار دیگه از قلم توانمند و زیبای شما

قلم تو مثل مداد جادو میمونه ، زمانی که در مورد عطری مینویسی ما رو به اتمسفر رویاگونه اون عطر میبره واین یعنی تفاوت ، تو متفاوتی...

نام تو روی این قلم حک شده و امضای تو در تمام متن هات هست ، یک امضای دیجیتال ، چون نمیشه اونها رو کپی کرد ،

خلق این اتمسفرهای رویاگونه فقط از یک King of Dreams برمیاد...

ممنون از وقتی که برای ما میگذاری .
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : nazanin محسن جمالیان
از دوست به‌جز دوست نمی‌باید خواست... درود برتو جانم. ایرج بزرگوار عظیم‌ترین نوشته‌های تاریخ هم بدونِ ملاحظه و توجه [خواننده] جز کلمه‌های آواره و بی‌سرزمین هیچ نیستند. جملات وقتی به جغرافیای نگاه و ذهن شما می‌رسند وطن و معنا پیدا می‌کنند. سابق‌براین برای خود شما نوشتم که ازنظر من آن‌که می‌خواند همواره از آن‌که می‌نویسد برتر بوده، هست و خواهد بود. پس هم‌چنان منت نگاه شماست و بنده قدردان این محبت و آن‌همه نگاه هستم. سپاس بابت این‌که ساده و سرد عبور نمی‌کنید. برقرار و آباد باشید عزیزانم و ممنون که سینوسی‌هایِ مدوامِ این نااهل را تحمل می‌کنید. به امید روزهایی که بیش‌ازپیش در هوای يکديگر باشیم.
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : nazanin آماتور 2
با تست این عطر جمله به جمله این ریویو میومد تو ذهنم . جناب مسیح ممنون که با این نوع نوشتن ها درک عمیقی از این آثار به ما می‌دهید. لذت بسیاری داشت بوییدن چنین عطری با پیش زمینه این توصیفات. پایدار باشید.
17 شهریور 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : nazanin حبیب جوانشیر

امروز پنجم شهریور زادروز محمد بن زکریای رازی کاشف الکل است.علاوه بر کمک در علم طب به ما عطربازها و نیز عطرسازها خیلی کمک کرد.یادش گرامی و نامش ماندگار
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : ابوالحسن سارينا
به جهت اطلاعات عمومی دوستان عرض کنم از دیگر ساخته های جناب زکریا خان یک ساخته رایج هست که در منزل همه ما یافت میشود.اگر گفتید؟کمک شایانی در علم طب بخصوص جراحی و به جهت ضد عفونی بهتر به همراه الکل استفاده می‌شود.و آن پنبه هیدروفیل یا همین پنبه بهداشتی خودمان هست.که جاذب بسیار خوب مایعات میباشد و تحولی بزرگ در پاک کردن زخمها و نسوج و گرفتن ترشحات زخمها و خون در جراحات و جراحی‌های ایجاد کرد.امیدوارم مفید فایده بوده باشد
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : سارينا شهریار
جناب دکتر بوترابی روز داروساز مبارک باشه
05 شهریور 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : رضا قهرمانی Hani
جناب سپهی بزرگوار از اظهار لطف و بزرگواری شما سپاسگزارم .امیدوارم این افتخار را داشته باشم که قدری اندک در کاهش آلام دردمندان مثمر ثمر باشم.
روزتان نیک .حالتان نیکتر
06 شهریور 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆

درود مسیح عزیز
بعد از خواندن یادداشت بسیار زیبایت و لذتی که از قوام قلمت بردم، دیشب فرصتی دست داد تا دوباره بعد از سالها فیلم شهدا را تماشا کنم. زبان روایتگرِ زمخت و بی پرده پاسکال لوژیه در ساخت تصاویر سراسر خشونت بار فیلم و نشان دادن تاثیر اتفاقات گذشته بر حالات روحی اکنون انسان ها، همچنین نشان دادن پاسخ متفاوت انسان ها در برابر درد و رنج. درهم شکستنشان در برابر درد مکرر، تسلیم شدن در برابر رنج، لذت بردن از درد کشیدن و در نهایت عروج روحانی انسان کامل از بستر سیلاب درد و زجر، احوالم را دگرگون کرد. هنگامی که شاپرکِ ذهن بر جریانِ سیالِ فیلم بال گشود، رایحه ای سنگین، خشن، عور، غلیظ، زجر دهنده ولی لذتبخش از لابلای سکانس های فیلم به بیرون تراوش میکرد. رایحه ای شبیه به اینترلود.
اما مخلوقات پُر ایهامِ سورچینلی عطرهای سکوت وُ تفکر وُ تنهایی اند. اگر قرار باشد انچه که سورچینلی در هنر هشتم خلق کرده است با هنر هفتم به تصویر کشیده شود، کارهای کیم کی دوک کارگردان و فیلسوف فقید کره ای میتواند برایم یاداور اثار سورچینلی باشد.کیم کی دوک فیلم نمی سازد، گویی در حال سرودن شعر و یا کشیدن تصویری واقعی ،گاهی فراواقعی، عریان، نمادگرایانه از نیازها، ترس ها، خشم ها، خباثت ها، جنایات و رستگاری انسان بر بوم نقاشی است. مکاشفه عطرهای سورچینلی همچون غرق شدن در دنیای هذیانی کیم کی دوک پر از دویدن و کمتر رسیدن است.

پ ن: فارق از انچه در پیرامونمان می گذرد انچه اصیل و درست هست همیشه ماندگار خواهد شد، صنعت نوپای عطر (منظور انچه در دسترس عموم مردم به عنوان کالا قرار میگیرد) با طلوع هنرمندانی که با درک ادبیات ، موسیقی، نقاشی و دیگر هنرهای پایه اقدام به ساخت عطر می نمایند احتمالا در گذر زمان تبدیل به یک هنر مستقل خواهد شد. انچه در این راه سوخت موتور محرک این فرایند خواهد بود توجه دوستداران کنجکاو و شیدای عطر(عطرباز) به این هنر خواهد بود . چه باک ازینکه همچون کل تاریخ پیروانِ ابداعات بدیع به صلیب کج فهمیِ عوام کوبیده شوند.

[EDITED] 1401/06/20 10:05
19 شهریور 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : complihanicated Mahmoudreza ganjali
پچ‌پچ می‌کردند باهم که دیوانه است! اورا ژرف می‌شناختم؛ فقط اصرار به عاقل‌نمایی نداشت. مرموز زیبا بود و مشکوک آرام. تمام سرفصل‌های ظرافت در چهره‌ی رنسانسی‌اش خلاصه می‌شد. پشت چشم‌هایش بازتابی عجیب از نوری ناشناخته. به‌هنگام تماشای چهره‌اش؛ گویی ملاقات‌ با شیطان بود در قطب‌های مات و یخ‌زده‌ی برزخ. همان‌جا فهمیدم زیباییِ بیش‌ازحد ارتکابِ منصفانه‌ای نیست. لابد میکل‌آنژ می‌خواست آن صخره‌ی غمگین! با او در سالِ بلوا که تو در آن مغموم از کشته شدنِ روحِ آزادی بودی آثار یان شوانک‌مایر، میخائیل کالاتوزوف، اوتار یوسلیانی، آندری وایدا، تئو آنگلوپولوس، جناب آلخاندرو یودوروفسکی... و نیز کیم کی‌دوک را شخم زدیم. مثل تو فکر می‌کرد. می‌گفت شاعر است بیشتر. می‌گفتم عمیقا عابد! می‌گفت هم‌سان می‌تواند باشد. شاعر را عابدی باید. حرف‌های خودم را شیرین به‌خوردِ خودم می‌داد. بهار، تابستان، پاییز، زمستان... ازنو بهار! چرخه‌ی رستگاری برروی برکه‌ی جوسانجی... و این یک پیش‌درآمد عاشقانه نیست! منت آگاهی بر سرِ ما گذاشتی نزدیک‌ترین. نقلِ خون است؛ شیدایی و آن‌چه باقی می‌ماند. ایجادِ ادراکی متمایز برای واقعیت‌هایی که بشر از روبه‌رو شدن با آن‌ها هراس دارد. پاسکال لوژیه از سودای انزوا می‌گوید. واشکافیِ ژنومِ رنج و جنونی که به یک سوال مضطرب ختم می‌شود. به‌راستی آن‌طرفِ معمایِ ثقیلِ مرگ چه‌چیز پنهان شده! این سوال بادقتی رستاخیزی در اکوسیستمِ درونی فیلیپو هم شناور است. آیا زیستن فقط برای زیستن بود یا به یک امتدادِ انتزاعی خواهد رسید. بسیار برروی رنجِ متعالی متمرکز است. مقصود سینمای او نیست. بلکه تفکرات و بطنِ ایشان. اگر امکان اجازه داد و تمایل داشتی بات نات تودی را استشمام و با او هم‌زیستی کن. ارتباط‌های لوژیه و سورچینلی را بیش‌ازپیش خواهی یافت. پژمردگی و درهم‌شکستگیِ بیمارگون که خبر از فرجامی ناگزیر می‌دهد. فرار بی‌فایده است. اتفاق خواهد افتاد. بدون‌شک. اما؛ امروز نه! هردو پر هستند از چرا. آشوب‌های آخرالزمانی و همان‌طور که نوشتم نگرانی. اما در مقام همزادیابی سورچینلی با رِلیک‌ویا تا به اتاق‌فکرِ تارکوفسکی و خلاءِ حزینِ خودشناسی سرک می‌کشد. مدلی از آیین فرقه‌ای که آدمی را آماده می‌کند برای روبه‌رو شدن با بقایای خود! گاهی فریاد می‌زند : این چه دنیایی است که باید یک دیوانه بگوید شرم بر شما باد! با اپوس هم‌چون کزباه به باران و بادهای تمام‌نشدنیِ سینمای بلاتار نزدیک می‌شود و تو فکر می‌کنی تانگوی شیطان چه ارتباطی با جهنمِ دانته دارد! یاس از پستوهای اتاق‌کارِ آتلیه‌ی وِستی ساکره از بین لباس‌های مقدس قیام می‌کند و می‌گوید تمام این طوفان در هوس چیدن من بود! گلبرگی سوخته در دست باد رها. بوی اسارت می‌داد کمی بعد بوی رهایی. مضحک نیست؟ برای فهمیدنِ عمق آزادی حتما باید گودالِ اسیری را بویید! اما من بی‌تظاهر و بااشتیاق دوربین خود را خاموش می‌کنم. کنار تو خواهم نشست، موافق و هم‌رای می‌شوم که فیلیپو می‌تواند به معناپردازی‌های راهب‌گون و عارفانه‌ی کیم کی‌دوک هم برسد. زیرا او هم چون کیم شاعر است و عابد. اصلا دنبال همین بوده و هستم. که جنون همگانی شود! اما این جنون جیمِ جهل را در خود ندارد. بلکه جهش است و جولان در حقیقت. آن‌چه اهمیت دارد این است که بدانیم عطر، نمایش، موسیقی و... همگی فرزندانِ هنر هستند و براساسِ دی‌ان‌ای مشترک در ناخوداگاهِ زیبایی‌شناسی به‌یکدیگر گره می‌خورند. این ما هستیم که باید ارتباط‌ها را بیابیم و در این مسیر مختار هستیم و باید مستقل نیز باشیم. هر عطر را می‌توان به بی‌شمار موسیقی، مجسمه، نمایش‌نامه، معماری و... ربط داد. حتی به اشیا و احساسات. هنر به‌شکل غیرمعمولی دیوانه‌کننده است و شریرانه‌ترین تمایلِ من و ما باید شایع کردن این دیوانگی باشد! و این‌که سلام :)
20 شهریور 1401 پاسخ تشکر
23 تشکر شده توسط : ابوالحسن nazanin
یادم اومد ملودی عزیزم. چقدر کم حافظه شدم!
فرار بی فایده است، اتفاق خواهد افتاد. بی شک. اما، امروز نه!
تاریکی و شکنندگی. حجوم احساسات مهلک و چه غم انگیز انکارش می کند..
اگر برای این دنیای ظالمانه ساخته نشده باشی، محکوم می شوی..
محکوم به رنجی شیرین

[EDITED] 1401/11/28 13:15
27 بهمن 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : 🄼🄾🄽🄰 فاطمه فیضی

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟