Filippo Sorcinelli - But Not Today

اونوم بات نات تودی

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-41029
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی :
عطار :
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : فیلیپو سورچینلی
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2018
کد کالا : ATR-41029
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    14
  • نمی پسندم
    5
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    5
  • + 45 سال
    7
  • روزانه
    2
  • رسمی
    8
تعداد رای های ثبت شده : 54
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

«با الهام از فیلم اسکات ریدلی، به نام‌هانیبال، که بخش عمده‌اش در فلورانس فیلمبرداری شد، به‌طرزی مصنوعی در لحظه‌ای متمرکز می‌شود که‌هانیبال لکتر به سوال کلاریس جواب می‌دهد: «آیا می‌خواهی به من بگویی: دست بردار، حتی اگر دوستم داری؟» یکی به دنبال زیبایی و هنر می‌گردد و از میانه‌روی بشر تنفر می‌جوید، و به افراط و جنون در مقابل «افراد گستاخ و ساده» یا آنهایی که به نحوی می‌توانند زیبایی دنیا را برهم بزنند، می‌رسد. دیگری در میان گزینه‌های جذاب و غیرشخصی زندگی‌اش قدم بر می‌دارد و اسیر عشق موجودی می‌شود که هرگز تقاص پس نمی‌دهد. درست همانند دیدن و باور کردن، لذت و دردمندی، دنبال کردن آرمانی بی‌انتها برای عشق ورزیدن بدون مرز و بدون محدودیت است...در رقابتی که این‌هارمونی را پررنگ‌تر می‌کند. برای همیشه.» ( نوتی از برند.)

برند فیلیپو سورچینلی
سال عرضه 2018
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه گل سوسن، بوی فلزات
نمره کاربران
But Not Today-اونوم بات نات تودی
رایحه
8.7
15 رای
ماندگاری
8.3
15 رای
پخش بو
8.3
15 رای
طراحی شیشه
9.7
15 رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (21 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
ممنونم فلیپو

بعد از خرج ماورایی و خرید عطر های گوناگون ترمز دستی رو با خرید ۵ عطر از سورچینلی کشیدم
دیگه به خودم قول دادم که هیچ عطری امسال نخرم
حتی اون دبی اسپریت رو دو مدلش رو خریدم، قیمت فضایی
رویال کرون رو هم دو مدلش رو تستر و قیمت حدود ۴ تومن
یادمه میخواستم ریش تراش بخرم فقط فیلیپس فقط فقط چون قبلا داشتم
یه جا یه دوستی خدا عمرش بده گفت پاناسونیک بخر برا تو که صورت حساسیت داره
خریدم فهمیدم هنر دست چشم بادومی هاست این کجا و او کجا
فقط فیلیپس اصلا رسیدگی نمیخواست ولی این بی روغن و شستشو میترکه
حالا این عطر های اماراتی هم کیفیت و دوام طلا ولی تکنیک و مهارت ،پیوردیستنس، روجا و حتی زرجوف ،کجا تا کجاست البته شاید فعلا ،نظر شخصی

کلا روایح انیمالیک تو بیس نوت بیشتر پدیدار میشن و عطر هایی که از ابتدا روایح انیمالیک دارند به نظرم فقط مخصوص عطرباز هاهستند یا شاهکارند یا بقیه مجبورند قبول کنند شاهکارند!

اول برداشت خودم
شروع عجیب و منحصر به فرد و بدون مشابه ، تم گیاهی و انیمالیکی در ادامه
کمی تم چرمی لطیف به کار اضافه میشه تا اینجا از اطرافیان بپرسی هر کسی یه تجربه تو ذهنش میاد اولین بار برام حس مشتی که تو صورت بخوره و خون آبه زیر پوست گونه نزدیک بینی ،برام داشت . در ادامه کمی تم چوبی مرطوب هم برداشت میشه در ادامه تم گلی هم برداشت میشه در ادامه تم نمکی- فلزی برداشت میشه ...هنوز حدود ۷ ساعت گذشته و عطر داره جلوه های عجیب تری برام نمایش میده جالبه
نتونستم نخرمش
کلی عطر انیمالیک داشتم دادم رفت نصف قیمت همه رو سالومه ، اولیفانت، میو فوزینی،گوبلایی خان کبیر و کمیاب ، حتی عقاب عزیز رو ،زولوژیست سیوت ،ایتات سکرشن و خیلی دیگه که یادم نیست ولی این چیز دیگه ایه ساخته دست جادوگره
برداشت افراد مختلف خیلی به خون نمیرسه چون آدم عادی براش باورش سخته عطری با بوی خون یا بوی عرق جنسی وجود داشته باشه و این عطر به دلیل بازی روایح تصورات عجیبی تو ذهن هر فرد ایجاد میکنه که برام واقعا جالبه و کسی که انیمالیک بیزار بوده تم گیاهی و گلی این کار رو بیشتر میگیره
حسن اقا عزیز دوام پاک نشو و خودت میدونی این نوع روایح اکثرا پخش کم دارند ولی این رایحه پخش بی نظیری داره و صد در صد راضیت میکنه
این تشویق به خرید نیستا ،به کیفیت و تک بودن و هنر نمایی روایح برای این عطر بی ماننده.
ما ها سنی ازمون گذشته بی پروا عطر نخرید. دادن تجربه درست و معرفی عطر های ارزشمند وظیفه کارشناسان بزرگ ودوستان بزرگ عطرفشانیه
خدایش یه روز میبینی مثل من ۲۰۰ تا عطر گرون دارید که با پولش میتونستید حداقل دوپله کاری بالاتر باشید این تجربه منه
بزرگی تو جمع میگفت سرمایه کش و بی بازگرده
خوشا به حال اونا که هم میبویند هم میفروشند و سود میکنند

06 آبان 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : complihanicated Mahyar
سلام و عرض ادب

جناب هلیوس گرامی

عشقبازی هزینه داره قربان شما اینهمه سال از روایح مختلف لذت بردی تجربه کسب کردی و به دنیایی جادویی ورود کردی که 99 درصد مردم ایران اصلا اطلاعی ازش ندارند من بستگانی دارم که با قیمت گزاف گرانترین برندهای لباس و ساعت و عینک رو خریداری میکنند ولی ریو کالکشن استفاده میکنند من یه شیشه بارائوندا خریدم به من گفت اسانسش بیرون هست میرفتی می گرفتی!!!
یکی از رفقای پدرم معتاد به خودنویسه نزدیک به هفتاد خودنویس داره که گرانترینش حدود 27000 دلاره تعدادی از آنها فقط 500 عدد تو کل دنیا تولید شدن. این آدم هر ماه قسط داره با اینکه کارمنده و مستاجر.به قول خودش تنها چیزی که زندگی رو براش دلپذیر میکنه علاقه به خودنویسه.این را عرض کردم که شما دوست گرانقدر برنده اید خود من آرزوی بوییدن عطرهای کلکسیون شما را دارم شما به دنیایی پا گذاشته اید که هر کسی رو راه نمیدن لذت ببرید فقط همین را میدانم که انسان بدون علائقش هیچ نیست...
06 آبان 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : Mahyar سعیده دهرویه
سلام دوست عزیز ، بله عطر خیلی خوبیه و یونیک . حالا دوباره تستش میکنم شاید اشتباه کردم ولی دیگه راستش من دوباره خودم رو پیدا کردم و دیگه حاضر نیستم خرجهای فضایی برای عطر بکنم. جدیدآ یک فرنچ هورن خریدم که وقتی مینوازمش منو به مبدآ هستی متصل میکنه به خدا متصل میکنه به زیبایی مطلق متصل میکنه به ابدیت متصل میکنه و به رستگاری....عمق ، زیبایی و طنینی که این ساز و بطورکلی موسیقی برام داره با هیچ چیز قابل معاوضه نیست. منو به اعماق تاریخ میبره ، منو به عروج میرسونه .منو از خاک میکنه و به افلاک میبره جوری که حالت غش و مدهوشی بم دست میده. با پول این ساز میتونستم 10 تا عطر هفت میلیونی بخرم و خوشحالم که ساز خریدم چون برام موندنیه، تمام نشدنیه و این منم که این ساز رو به صدا در میارم و شروع به آواز خواندن میکنه. در کامنت قبلی گفتم که بیماری چندین ساله منو از موسیقی دور کرد و به عطربازی رو آوردم. موسیقی هم شغل منه ، هم عشق منه و هم انیس و مونس تنهایی و خلوتم .با موسیقی در گنج حضورم در محضر خدا و ابدیت. عطر هم خوبه ولی کسی که عطربازی میکنه سهمی از جریان عطر نداره جز مصرف. خب اگر کسی خیلی عشق عطر داره بره و تولیدش کنه. اینکه فقط خواسته بشه خریده بشه و انبار بشه جز ضرر مادی و معنوی چیزی نداره. یه بار ایکاروس توصیه کرد که گمشده تون رو در عطرهای ارزان پیدا کنید که این ماجرا ی عطر خریدن انتها نداره...من قبل از بیماری هفت سال پیش سالی یه عطر میخریدم و کلآ دو سه عطر بیشتر در کمدم نبود با اینحال بیشتر از موقعی لذت می‌بردم که حدود 30 عطر گرون و بیش از 300 سمپل داشتم. خور ایکاروس البته پزشک متخصص در خارج هست و اولا مشکل مالی برای خرید نداره و ثانیا خودش بلده عطاری کنه و عطر بسازه. علی ایحال امیدوارم همگی زندگی براشون اون جوری باشه که دوست دارند. انشااله همگی از لحاظ مادی و معنوی غنی و ثروتمند باشند. انشااله همگی بتونند از تنهایی در بیان و به عشق برسند به رستگاری و ابدیت...یا حق...
06 آبان 1401 پاسخ تشکر
44 تشکر شده توسط : سعیده دهرویه rick
با سلام و عرض ادب

با آرزوی سلامتی برای جناب کبیری و تمام دوستان عطرافشانی

باعث افتخاره که بصورت جدی عطربازی رو از شما جناب کبیری و ایکاروس یاد گرفتم راستش بعضی اوقات ممکنه تا دو ماه هیچ عطری رو تست نکنم و مشغول کارهای دیگر باشم ولی خوب هیچوقت نتونستم بی‌خیال دنیای روایح بشم نه که بدون حساب و کتاب ولی چند وقته خیلی دنبال خرید انیگما از روژا داوم. من نرم‌افزار خوندم و عاشق سینه چاک کامپیوترم ولی همیشه حداقل یه شیشه عطر مورد علاقم باید کنار دستم باشه که استشمام کنم نمیتونم از خرید سمپل و دستریز دست بکشم مخصوصا تو مملکت ما که کمتر از ده درصد از برندهای درجه یک پیدا میشه.ممکنه بعضی اوقات علائق آدم یه مقدار کمرنگ بشه ولی خوب نمیشه ازش دست کشید اصلا راه نداره اصرار نکن...
07 آبان 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : rick مهسا نصرتی
خیلی خوب بود … اره واقعا راه نداره… اصرار نکنید… البته من با دکانت و سمپل سر خودم و گرم میکنم چون واقعا نمی دونم بگم متاسفانه یا خوشبختانه وقتی باتل می‌خرم از جعبه درمیارم بو میکشم… مصرفش واقعا سخته برام هر عطری تموم شده برای همسرم بوده… فقط بیش تر دکانت ها و سمپل ها رو راحت مصرف میکنم!!! ولی بازم راه نداره اصرار نکنید…😂
07 آبان 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : Soroush soltani مهسا نصرتی
سلام جناب کبیری این ایده آلیست بودنتون که می فرمائید از انفعال مصرف کننده بودن دست برداریم و به سوی تولید و خلق کردن گام برداریم در جای خود بسیار شایسته و قابل تقدیره،اما برای اینکه از یه مسابقه فوتبال یا بسکتبال لذت برد نیازی نیست که حتما فوتبالیست یا بسکتبالیست بود و یا برای لذت بردن از یه فیلم یا کتاب یا حتی غذاخوردن نباید لزوما فیلمساز و نویسنده و آشپز بود.عمر کوتاه آدمی اجازه نمی دهد که در همه ی علوم و حرفه ها و هنرها دست به آزمایشگری بزند.تصور کنید دنیایی رو که همه بخواهند نقش خالق رو بازی کنند و مثلا همه ی فوتبال دوست ها بخواهند فوتبالیست بشوند.و همه ی عطربازها بخواهند عطار بشوند،همچین دنیایی محکوم به فروپاشیه،بیشتر عزیزانی که در سایت فعالیت دارند پزشک،مهندس، کارمند،معلم،مدیر و استاد و کارگر و..... هستند که در کنار شغل و کارشون از عطر هم لذت میبرند،و به نظرم عطر کالای سالمی برای لذت بردن و آرامش پیداکردن در مقایسه با دخانیات و چیزهای مضر دیگه ست،باید واسه ی این چیزی که میگم رفرنس علمی بدم ولی به غیر از لذت بردن شاید اون محقق یا دکتر و مهندس و نویسنده چه بسا با بوییدن عطر خلاقیتشان تحریک شود و اثر مثبتی بر کارشان بگذارد.به هر حال عطر یه کالای مصرفی ست و تمام شدنی و از این گریزی نیست،وارد بحث پیچیده نسبتِ بین سازنده ی ساز و نوازنده و آهنگساز نمیشوم.بویایی در جاندارغارنشین فاکتور خیلی مهمی بوده.از اون برای جفت گیری،دفع خطر،سالم و فاسد بودن خوراک و.‌‌...بهره می‌جسته،این حس بعد از فرگشت یا تکامل به انسان امروزی رسیده و از شدتش نسبت به جاندارهای غارنشین کاسته شده،شاید دلیل رازآلود بودن و گیرا بودن عطر همین قدمت بویایی در انسان باشه.در رمان جست و جوی زمان از دست رفته مارسل پروست جلد اول،راوی داستان ،کیکی به نام مادلن رو درون چایش فرو میبره و به محض اینکه اون رو در دهانش می‌گذاره زیر و زِبَر میشه و همه ی گذشته ش از درون فنجانش سردر میاره،توصیفات این تکه از رمان از بهترین های تاریخ ادبیات محسوب میشه،این حس انگولک کردن خاطرات و خوشی و تلخی هاست که عطر رو اینطور خاص کرده و از چیزهای دیگه متمایز.
07 آبان 1401 پاسخ تشکر
38 تشکر شده توسط : Perfumex سعیده دهرویه
با سلام

به شدت با نظر شما دوست گرانقدر موافقم به قول جناب سخی بزرگوار خیلی ها عطربازی میکنند ولی عاشق نیستند.
07 آبان 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : آماتور 2 مهدی مددی
سلام بر همه ی دوستان عزیز و شما محمد خلیلی
راستش من در چند کامنت داستان زندگی خود رو تعریف کردم. نمیدونم چقدر تونستم منظورم رو درست بیان کنم. قضاوت رو به عهده ی خوانندگانش واگذار میکنم. بله شما درست میگید نمیشه برای هر لذتی وارد فرایند تولید آن شد ولی وقتی یه نفر ده ها عطر و صدها سمپل انبار میکنه ، این آدم از عطرهاش لذت نمیره چون قادر به مصرفشان نیست فقط عشق میکنه که من عطر خیلی عالی و گرون دارم . عطر تاریخ مصرف داره یا باید مصرف کرد یا فاسد میشه یا باید بخشید یا باید فروخت اگر خریداری باشه. شما اگر هر روز عطر استفاده کنی میتونی یک عطر 100 میل رو در سه ماه تمام کنی در سال میشه چهار تا ، حالا خیلی ها رو میشناسم که بیش از 100 عطر دارند که میشه 25 سال مصرف ، باز در طی این 25 سال باز سالانه هفت هشت ده تای دیگه اضافه میشه .....این یعنی خودزنی یعنی خودکشی...حالا اگر کسی مشکل مالی نداره خب فدای سرش ولی ببخشید خیلی ها رو میشناسم مشکل مالی دارند ، من خودم فقط یک معلم موسیقی هستم ، پولدار نیستم . من اهل مادیات نیستم . اگر اهل مادیات بودم همه عمرم رو صرف هنر و موسیقی نمیکردم. من عطر دوست دارم بازم میخرم ولی عشق عطر نیستم و نمیخوام باشم. نمیخوام عطرباز باشم ، نمیخوام استاد عطر باشم. خب هر کی دوست داره هزینه ش رو هم بده...من مریض بودم ولی خدا رو شکر سلامتی ام رو به دست آوردم. انشااله که کسی به درد من دچار نشه...انشااله همه در سلامتی ، متمول بودن و خوشی عطر بخرند. من مریض بودم ، بیکار بودم ، تنها بودم خب عطر تونست چند سالی مشغولم کنه ولی هزینه ی خیلی گزافی ازم گرفت. انشااله که کسی به درد من مبتلا نشه. برای همه تون آرزوی ثروت ، سلامتی و معطر بودن دارم....یا حق
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : rick مریم میربیک
بله جناب بهروز عزیز
درود بر شما
همه ی ما زندانی هستیم به حبس ابد در این دنیا !
پروردگار ما نیز بدرستی فرموده ما انسان را بر زمین نیافریده ایم الا به تجربه ی رنج ها !
حال بقول ضرب المثلی ژاپنی اگر روز خوشی تجربه شد باید قدر آن را دانست . عشق و هنر و لذت همان روز خوش است برای ما .
همه ی زندانی ها مثل هم نیستند ! آن هوشیاران خود را سرگرم میکنند تا روزهای اسارت و انتظار آسان بگذرد . عاقبت باید رفت و حال که جبر است پس لااقل سعی بر عشق و هنر و لذت کنیم .
سرکار خانم ف الف یک موضوع بسیار درست فرمودند : هر کس به چیزی پناه برده است درین زندان تا انتظار ، طولانی ننماید و آسان بگذرد هرچند خودبخود با سرعت نزدیک به نور در حال عبوریم ! کهکشان ما سرعت دارد ، چرخش منظومه ی شمسی سرعت دارد ، چرخش های وضعی و انتقالی و کهکشانی ی زمین سرعت دارد ، ایضا روزهای عمر ما !
یک زمان میگفتند فلانی ( شوهر خاله ام ) سی سال سن دارد . من دوره ی ابتدایی بودم . با خود میگفتم : سی سااااااال ! من کجا سی سالم میشود ؟؟ اووووه ! کو تا من سی ساله شوم !
اکنون در حالی به ۵۰ رسیده ام که گویی همین را دیروز میگفتم !
پس میگذرد ! اما
نگذار دمی بی می و ساقی گذرد :)
مگذار که بی نای عراقی گذرد !
یا
اسباب جهان بی می و ساقی هیچ است
بی زمزمه ی نای عراقی هیچ است
هر چند در احوال جهان مینگرم
حاصل همه عشرت است و باقی هیچ است !
ما معتادیم به عشق و هنر !
و بر این اعتیاد مفتخریم :)
که روزهای زندان ما را معنی و مفهوم میبخشند
مهر بر هم میورزیم تا این روزها به شادمانی بگذرند !
من و شما و دگر دوستان با عطر و ادبیات و شعر و موسیقی و سینما ، دگری فقط با ساز و آواز ، آن یک ورزش و قهرمانی ، دیگری با عشق به کار و فرزند و همسر و دیگر اسباب !
همه هم حق داریم اما هیچ یک بر دیگری برتری نداریم یا نمیتوان گفت عشق من عشق است و مال شما مشق است !
مارمولک درست میگفت : هر کس راهی را برای رسیدن به خدا انتخاب میکند که راه ها گوناگون اند :)
عشق را خدا بخشید تا بندگانی که گلبرچین میشوند به او برسند !
اما سخت ترین اش مهر ورزی ست که کار هر کس نیست و بزرگ مرد و بزرگ زن خود میخواهد ! دلِ دریایی میخواهد !
باید از خود گذشته باشی تا به دگری برسی !
و گذشتن از خود قلب بزرگ میطلبد .
مهم عشقبازی ست و عطربازی ی ما نیز بهانه ی همان است :)
دیگران درک اش نمیکنند ؟
نباید هم بکنند که اگر میکردند آنوقت نمیشد مدعی بود که خداوند طبع هنری به همه کس نمیدهد :)
با ارادت
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : عباس بهرامی سعیده دهرویه
سلام بهروز جان ، ارادتمندم . در کامنت قبلی پاسخی به کامنت محمد خلیلی دادم و گفتم که جوابی هم به کامنت شما هم بدهم. بخصوص که نام منو در کنار ایکاروس گذاشتید که کامنت هامون خیلی براتون مفید بوده. اولاً من در مقابل ایکاروس عددی نیستم. اون عطاره ولی من فقط یه علاقمند معمولی ام. نه عطربازم نه استادم و نه حتی عاشق . من عطر رو دوست دارم ولی عاشقش نیستم. میتونم بدون عطر زندگی کنم ولی بدون موسیقی هرگز . من اصراری ندارم که کسی عطر نخره ، مگه میشه عطر نخرید ، من میگم آدمی باید تعادل داشته باشه . وقتی یه نفر بی حساب و بی محابا تمام دار و ندارش رو خرج عطر می‌کنه ، از نان شب میزنه ، از راحتی و آسایش میزنه ، 100 تا عطر داره که حداقل 500 میلیون پولشونه ولی یه ماشین پراید نداره یعنی این آدم از مسیر تعادل خارج شده ، این آدم مشکل داره و فکر می‌کنه خرید عطر حلال مشکلشه که نیست. من عطر رو دوست دارم بازم میخرم همین هفته ی گذشته 8 سمپل خریدم برای تست ولی نمی‌خوام با عطر قمار کنم یعنی هست و نیست خودم رو به پای عطر بذارم. حالا شما ممکنه بگید خب ما که اینجوری نیستیم. خب خدا رو شکر ولی من خیلی‌ها رو میشناسم که مثل گذشته ی من بودند و هنوز هستند . من تونستم خودم رو نجات بدم قبل از اینکه خیلی دیر بشه . من حتی میتونم اسمهای این عزیزان رو بگم که همه شاید بشناسند. غرض من از این کامنت های اخیر حال گیری از کسی نبوده و نیست بلکه کمک و آگاه کردن به اینکه اشتباهات منو کسی تکرار نکنه . عطر رو باید مصرف کرد نه اینکه انبار . اکثر دوستانی که ده ها و صدها عطر دارند بیشتر عشق میکنند که عطرهای زیادی دارند ، همین و همین...یکبار در اوج این داستان عطر بازی خودم دلار خیلی جهش کرده بود و دیگه نمیشد عطر زیادی خرید ، کسی که ازش سمپل های زیادی ازش خریده بودند و همه میشناسینش به من گفت خب دیگه عطر نخر برو مصرف کن و من یه هو احساس خلأ شدیدی در درونم کرد یعنی دیگه عطربازی برای من تموم شد پس دیگه چطور خودم رو مشغول و سرگرم کنم....انگار تمام هویتم رو داشتم از دست میدادم . تمام حرف من اینه عطر بخرید و لذت ببرید ولی تعادل داشته باشید اگر در مجموعه تون 10 عطر داشته باشید کافی ست هر وقت یکی تموم شد دوباره یکی دیگه بخرید ولی مجموعه ی بالای 100 تا داشتن به نظر من فقط ضرر مادی و معنوی ست....این نظر من و ماحصل تجربیات چند ساله ام هست انشالله براتون مفید بوده باشه اگرم برای کسی مفید نبوده به بزرگی خودش ببخشه...یا حق
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
47 تشکر شده توسط : سعیده دهرویه rick
حسن جان سلام:
خدا رو شکر که توانستی به مریضی چیره بشی و این نشان از روحیه خوب و قوی توست.
برای شما آرزوی سلامتی همیشگی و شادی دائمی رو میکنم و امیدوارم در هر زمینه ایی که بهش عشق داری به بالاترین درجات برسی برادر.
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
22 تشکر شده توسط : rick مریم میربیک
با سلام و عرض ارادت خدمت دوستان

تشکر فراوان دارم از جناب IRRO جهت اینکه بنده رو قابل دانستن و راهنمایی فرمودند.

تشکر میکنم از جناب سخی بزرگوار که با کامنتهاشون روز آدم رو می سازند و کلی یاد میگیریم از ایشون.

و سلام و عرض ادب خدمت شما جناب کبیری گرانقدر

برای شما و تمامی دوستان عطرافشانی آرزوی سلامتی و بهروزی دارم چون میدونم تمامی شادی و نشاط و کیف زندگی در گرو سلامتیست.بنده از شما و خیلی از عشاق که دیگه اینجا حضور ندارند یاد گرفتم مخصوصا دکتر مدارا که ما رو از شر خزعبلات و دروغهای فروشندگان بیسواد و از خود راضی وزرا راحت کرد. با شما موافقم معیشت اگر درست نباشه عشق بازی معنی نداره مطمئنم کسی که پانصد میلیون عطر داره میتونه زندگیشو اداره کنه تا بحال ندیدم کسی با جیب خالی بره عطرهای گرانقیمت بخره. اینکه میفرمایید اهل مادیات نیستم رو درک نمیکنم امروزه دراویش هم چند کارت بانکی دارند.ما هم میتوانیم بدون عطر زندگی کنیم راستش بدون خیلی چیزا میشه زیست ولی به قول جناب سخی گرانقدر همین لذتهاست که باعث میشه کمی از مشکلات و روزمرگی جدا بشیم مخصوصا تو این زمان و مکانی که ما زندگی میکنیم . یادم میاد کتابی خوندم در مورد یکی از رفقای صمیمی استاد شهریار،ایشون می فرمودند که استاد به واقع تجلی هنر بودن و همیشه از همنشینی ایشون کلی یاد می گرفتیم اما اگر کمک دوستان و اهل ادب و هنر نبود در معیشت خود بسیار مشکل داشتند و با اینکه پیشنهادات بسیار خوبی برای نوشتن دریافت میکردند ولی عاشق طرز فکر و منش خویش بودند و از زندگی راضی.
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : rick Maary
جناب کبیری عزیز،
با سلام و احترام.
از حضور دوباره شما در عطرافشان بسیار خوشحالم و از شما بخاطر به اشتراک گذاری تجربه پربهایتان بسیار سپاسگزارم.
من هم کم و بیش در ابتدای مسیر علاقمندی ام به عطر، قادر به ایجاد تعادل منطقی بین میزان علاقه ام به عطر، توان مالی ام و میزان مصرف معقولانه عطر نبودم ولی خوشبختانه خیلی زود متوجه این عدم تعادل شدم و الگوی مصرف و خرید عطرم رو اصلاح کردم.
تنوع در دنیای عطر باعث میشه عطش تجربه کردن و داشتن عطرهای جدید در خیلی از اشخاص به سختی سیراب بشه و اغلب، زمانی شخص به خودش میاد که هزینه قابل توجهی را صرف این تجربه کرده.
علاقمندی به تجربه عطرهای جدید در عین محدودیت مالی، موضوعیست که به نظر میاد در کشورهای مرفه تر هم مصداق داره ولی سعی کردند براش راهکار ارائه کنند. اگر دوستان سری به سایت Parfumo بزنند در این سایت بخشی به نام Souk وجود داره برای فروش و عرضه عطرهای استفاده شده. این امر تا حدی این امکان رو در اختیار کاربران میگذاره که اگر تجربه ناموفقی در خرید یک عطر داشتند و یا از اون عطر سیر شده اند، بتونند اونرو به علاقمندان احتمالیش در مقابل دریافت وجه یا عطری دیگر واگذار کنند. این باعث میشه با نقدینگی کمتر و در واقع گردش نقدینگی، امکان تجربه عطرهای بیشتری فراهم بشه.
در این وبسایت شما افراد پر شماری رو پیدا می کنید که در پروفایلشون عطرهای بسار زیادی رو در بخش عطرهایی که داشته اند ثبت کرده اند. در واقع راهکار این اشخاص برای تجربه این تعداد عطر زیاد، استفادده از همین امکانی است که در بالا عرض کردم.
راهکار دیگری که وجود داره و در غالب گروه های کوچک اما نزدیک بهم میتونه اتفاق بیوفته، تجربه استفاده اشتراکی و نوبتی یک عطر در یک جمع محدوده، میتونه اینکار در همون ابتدا با خرید اشتراکی و سپس دکانت گیری برای اعضای گروه اتفاق بیوفته یا اینکه اعضا به نوبت عطر رو از کتابخانه عطر اشتراکیشون دریافت کنند و اون عطر رو تجربه و یا استفاده کنند.
برای هر دو راه حل بالا، احتمالاً در تلگرام و یا سایر پلتفرم های اجتماعی، چنین گروه های در ایران قبلاً تشکیل شده باشه، اما ایجاد چیزی شبیه Souk در یک وبسایت رسمی تر مثلاً در همین عطرافشان خودمون، میتونه زندگی رو برای خیلی از علاقمندان عطر ساده تر کنه.
با سپاس.
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
47 تشکر شده توسط : بیتا سعیده دهرویه
حسن جان عزیز سلام
در ابتدا آرزو میکنم بیماری ات کاملا بهبود یابد و اثری از آثارش در روحیه ات باقی نگذارد .
عرض شود دوست عزیزم دستریز برای استفاده نیست ! برای تست است ، برای سابقه و بایگانی است ، برای قیاس است ، مرجع است ، برای این است که هر عطر جدیدی آمد رجوع شود به بایگانی ی آن گروه از روایح و عطر جدید از حیث کیفیت و قدرت قیاس شود با آنها تا نمره بگیرد و معلوم شود چقدر موفق بوده است ! برای راستی آزمایی ست ! کسی از ده بیست میل دستریز ، خیر استفاده نمیبیند .
کسانی که عطر میسازند را دیده ای ؟
دستریزهاشان به مرز میلیون رسیده است . عطری ساخته نشده که دستریز اش نزد ایشان نباشد .
بدون شک شما آرشیو بزرگی از موسیقی ها دارید ، یادتان هست ؟ خودتان گفتید که من از روز اول تا اکنون را دارم !
حال کسی بیاید و بگوید این دیگر چه کار اشتباه است ؟ آیا شما وقت دارید میلیونها ساعت موسیقی را گوش کنید ؟ عمرتان کفاف میدهد ؟؟
این سوال اشتباه است ! آن آرشیو به جهت تحقیق است و نه گوش دادن !
مشکل شما این است که این حق را بر خود مجاز میشمرید و بر دیگرانی که در هنر دیگری به موازات شما مشغول عشقبازی و تحقیق اند ، بیماری میشمرید و میفرمایید یک جای کار میلنگد و اگر درست قضاوت کرده باشید پس یک جای کار شما نیز میلنگد :)
در حالیکه خیر ! نه چرخ تحقیق و عشقبازی ی شما میلنگد و نه دیگرانی که در هنرهای موازی مشغول اند !
ما ایرانیان همه قاضی هستیم !
خود مبرائیم و همه گناهکار و لنگان :)
تمامی ی پیامهای اخیر شما یک مسیر دارد ، چه یکی را بخوانید و چه همه ، همه یک چیز میگویند و آن قضاوت دیگران است آنهم در حالیکه خود از همه پیشی گرفته اید در آن !
که بزرگترین آرشیو را دارید به گفته ی خود !
ایکاروس یک عکس گذاشت که حدود پنجاه عطر در آن بود و گفت این ، یکی از ۲۵ است . یعنی بیش از هزار عطر . او میخواهد استفاده کند ؟؟
خیر ! مشغول تحقیق است و اتفاقا آرشیو او در برابر آرشیو شما صفر است !
مشکل اینجاست آرشیو شما روی هزار دی وی دی انباشته میشود اما آرشیو ما جاگیرتر و گران تر در می آید . ما که آرشیوی نداریم در برابر مثلا نقاشی که چندین تابلو را از نقاشان بزرگ آرشیو کرده است که پول یکی از آنها به اندازه ی تمامی ی عطرهای کل همه ی ما است ! بلکه بیشتر !
شاید هم شب نان و پنیر بخورد و بخوابد :)
عشق همین است قربان !
قناری بازها را دیده اید ؟
و اما :
اگر منظورتان حقیر است که ده سال است یک شیشه عطر نخریده ام ! چرا ؟ چون خودم میسازم و آنچه میسازم در بازار پیدا نمیشود .
من اگر بخواهم به روش شما نصیحت کنم باید بگویم :
جناب کبیری ، تا همین جا بس است ! چه خبر است این آرشیو ؟ یک جای کار میلنگدها :)
هرچه موسیقی ی جدید آمد نخر . همین ها که داری گوش کن که بعید است در طول عمر انشاله بلند ات ، وقت داشته باشی همه را گوش کنی یا بنوازی . ضمنا هر زمان این ساز خراب شد به سراغ ساز دیگر برو :)
میبینی ؟؟ حتی خودت هم اکنون مشغول خنده ای بر این حرف ها :))
حرف درست این است :
آقا حسن ، عشقبازی کن که خوش یافته ای مسیر را و همین ادامه بده تا به مقصود رسی !
و اما ، عشقبازی و عطربازی چیزی ست و عطر خری و چال کردن زیر زمین به روش سنجاب چیزی دیگر ! که درخت عطر در نمی آید :)
این قسمت از حرف شما درست است که عزیزان ، عطر خوب بخرید ، استفاده کنید و سپس سراغ دیگری بروید !
به این اشخاص عطرباز نمیگویند مثل من که مثل شما موسیقی دان نیستم !
یک سی دی میخرم ، گوش میکنم و سپس میروم سراغ دیگری !
داستان ها و عشق ها را قاطی نکنید عزیزان !
با ارادت و لبخند ، حسن خان کبیری ی عزیز :)
08 آبان 1401 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : عباس بهرامی rick
با احترام و عرض ادب
استاد ارجمند و فرهیخته جناب آقای سخی، در پی فرموده های شما و جناب آقای کبیری عارضم: متاسفانه من اعتیاد به تحقیق و تألیف دارم و این وادی متاسفانه تمام زندگی من را ازم گرفت. شاید در نگاه خیلی از همکارانم یا دانشجوها یا اساتید این مسیر بسیار عالی در نظر گرفته شود اما واقعا وقتی شخصی به چیزی اعتیاد پیدا کنه حتی اگر همین تحقیقات علمی یا تالیف کتابها و مقالات علمی باشه، بازهم اعتیاد بدی محسوب میشه. نمی‌دونم چرا نمیتونم از این اعتیاد دوری کنم و خیلی تلاش کردم، رفتم سراغ عطرها تا خودمو با عطرها مشغول کنم تا دیگه برای یه مدت نرم سراغ نگارش کتاب و مقاله، اما بازم دیدم از تحقیقات خود عطرها سردراوردم که همین عطرها دوباره از منظره تحقیقات علمی به من نفوذ کرد که کتابی تحت عنوان زیست روانشناسی عطرها را نگارش کردم و بزودی منتشر میشه. نمی‌دونم چیکار کنم همش حس میکنم اگه برای مدتی تحقیقات علمی و نگارش کتابها و مقالات جدید رو رها کنم، زمان رو برای همیشه از دست دادم. فوبیای گذر زمان دارم....
با اینکه خودم کتابی هم تحت عنوان هراس های ژنتیکی انسان رو تالیف و منتشر کردم که تمام هراس های انسان از هر چیز در این دنیا را بصورت علمی با مسیرهای درمان تشریح کردم، اما در فوبیای خودم از گذر زمان برای درمان خودم عاجزم.
تمام زندگیم تمام جوانیم را خرج علم ژنتیک کردم که تا به امروز ۸۳ عنوان کتاب علمی و ۴۲۱ مقاله علمی در زمینه ژنتیک در انتشارات اروپایی و آمریکایی و آسیایی از جمله کشور عزیزمان ایران، تالیف و منتشر کردم. و متاسفانه همچنان این مسیر ادامه داره.....
نمی‌دونم چیکار کنم نمیدونم چجوری این اعتیاد رو از خودم دور کنم که دیگه به دوران پیری دارم نزدیک میشم و می‌دونم که بزودی پدیده مرگ رو تجربه خواهم کرد، اما تمام زندگی من از این جهان در آزمایشگاه ها و پشت میکروسکوپ و لپ تاپ لعنتی گذشت....
بخاطر دور شدن از این اعتیاد اومدم به این محفل عطر و عشق عضو شدم تا شاید بتونم خودمو با شما وقف بدم حتی بصورت سایبورگی، تا شاید دیگه خودمو دور کنم از اعتیادم. اما بازهم بی اختیار دوباره برگشتم به همان اعتیاد همیشگی. نمی‌دونم شاید این تقدیر زندگی من بود. شاید من برای همین آفرینش شده ام تا با همین اعتیاد تالیف و تحقیق خودمو به مرگ بسپارم. متاسفانه این اعتیاد در طی این سالیان باعث شد من تنها بمونم و تنها زیست کنم و تنها از این جهان برم.
بله مرگ تنها راه نجاتم خواهد بود............
از اینکه شما و سایر عزیزان را با حرفام رنجوندم پوزش میخوام...
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : سعید مهسا نصرتی
سلام جناب کبیری عزیز، ممنون از تذکر بجا و مهم شما، من هم افراد زیادی رو میشناسم که از هزینه های اولیه و مهم زندگیشون زدن و کلکسیون عطر دارن و حتی مستاجر هستن، دنیای عطر خیلی جذابه از هر جهت، هم وابستگی میاره هم عاشقش میشی، اگر وابسته بشی میشه اینی که شما فرمودید، یعنی به صورت هیجانی و نا متعارف شروع میکنی به خرید پی در پی(فرقی هم نداره پولدار باشی یا بی پول) ولی وقتی عاشق باشی سعی میکنی با روایح زندگی کنی آرامش بگیری آرامش بدی حتی به اشراق برسی و ... و حتی عطرهایی که داری رو میبخشی برای خوشحالی دوستانت یا برای رفع نیاز یه انسان دیگه عطر مورد علاقت رو میفروشی و یا اصلا نمیخری و ... ، عاشق دهنده هست همیشه، اگر نیاز بود میبخشه ولی عاقل وابسته جمع میکنه و سیر هم نمیشه، البته عاشق هم از بوییدن رایحه های جدید سیر نمیشه ولی انگیزه ای قوی تر و متعالی تر باعث میشه تعادل رو برقرار کنه، البته تو همه عاشقی ها برهه ای هست که هیجان و احساس غالب میشه ولی به مرور انسان به مسیر تعادل برمیگرده و میدونه چی میخواد، در هر صورت کرامت انسانی در همه امور معیاری هست برای محک زدن خودمون، باز هم ممنون از تذکر شما، من هم اوایل همینطور که شما فرمودید عمل میکردم و تعادل زندگیم بهم خورد ولی خدا رو شکر خیلی زود فهمیدم که وابستگی با عاشقی فرق داره ولی عده زیادی از ما فکر میکنیم عاشق عطر هستیم ولی خوب که نگاه کنیم میبینیم وابسته هستیم، دنیای وارونه ای شده، بنده مطمئن هستم منظور شما قضاوت و پیشداوری راجع به افراد نبوده و فقط خواستید تلنگری به امثال من بزنید که حتی اگر از روی وابستگی شدید داریم از تعادل خارج میشیم به خودمون بیایم و بفهمیمی کجا ایستادیم ، حتی اگر وابسته هستیم (که اشکالی هم نداره)حواسمون باشه حداقل تعادل داشته باشیم تو همه مسائل زندگیمون، آرزو میکنم شما و همه عزیزان سالم و سلامت و عاشق باشن.
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
34 تشکر شده توسط : بیتا سانیار
سلام به همه

یادم نیست کجا نوشته بود
(اگه چیزی هایی که لازم نداری رو بی پروا بخری بعدا مجبور میشی چیزهایی که لازم داری رو به اجبار از دست بدی)

البته این شامل عشاق در هر زمینه عطر و موسیقی و... شاید نشه.
در گیر شدن به هر مسئله ای خود بخود مسایل دیگه رو تحت شعاع قرار میده
مشکل مالی یه بخشی از قضیه میتونه باشه البته نه همش دقت کنید وقت و لذت بردن مهمتر میتونن باشند هستند.
خواهشا مصرف کننده ها با تحقیق کامل و تست عطر بخرند
مثلا یه نمونه بگم در پایان هیستوریز پترولیوم واقعا شاهکاره ولی کنار اومدن با بوی روز اول برای مصرف کننده یه چیزیه و عشق به بو در روز دوم چیز دیگه حالا بفرض بخوایم از روی نظریه کارشناسان و صاحب نظران بخریم . چی پیش خواهد آمد شاید شاید تنفر و سر خوردگی و ضرر مالی
فقط تست روی بدن ،روی لباس و نظر شخصی
کلا نظر شخصی من بود بعد از عمری عطر دوستی
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : آرمان TIMELESS
کلا سعی در افزایش عطر دوستی برام مهمترین تلاش در این کار بوده
وگر نه توصیف عطر مثل هواشناسی کاری نداره ،نیمه ابری در بعضی نقاط ابری همراه با بارش پراکنده ورگبار و رعد وبرق مثل نظرات بعضی در فرگرانتیکا
هر وقت میخوام نظرات رو بخونم میرم یه جا با خودم خلوت میکنم ،واو به واو همه نظرات رو میخونم و از زمین کنده میشم
نظرات دوستان زیاد که اسم نمیارم کسی از قلم نیافته ولی
نمیتونم نگم مثلا اقا مسیح که چند بار میخونم که لذت فهمش برام دو چندان شه یا آقای آرشیتکت و جناب سخی بزرگوار و دکتر و مهندسان و موسیقیدانان و...دیگر .
خواهشا سعی کنید نظرات غیر رو هم بپذیرید و تلاش در جهت بیشتر شدن کاربران چه عاشق چه دوستار چه مصرف کننده واقعی باشد نه دلسردی
همینطور که تا به حال بوده
یا حق
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
29 تشکر شده توسط : مهسا نصرتی Jamal nazemi
با سلام .کامبیز جان تا اینجا تمام نظرات را خواندم.وقتی عشق به کاری باشد صحبت از مادیات بحث بیهوده ایست.من از سن ۱۴ سالگی تا الان که در ۵۳ سالگی هستم عطر بازی کرده ام و هر روز بیشتر عاشقش شدم.پشیمان که نیستم هیچ خوشحال هم هستم که ب ای عشقم خرج کرده ام.بر ای دلم خرج کرده ام.اینهم بستگی به این داره که به عطر چطور نگاه کنی.نگاه ۹۰ درصد نگاه دوستان این محفل به عطر نگاه عاشقانه هست ب
.ما عاشق عطریم و هم درد است و هم درمان
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
35 تشکر شده توسط : Rezvani rick
سلام و تقدیم احترام به همه و دوست عزیزم هلیوس جان
موافقم باهاتون
در دنیای عطربازی یکی از جاهای مبهمش انداختن تیر در تاریکیه؛البته بلایند بای هیجان خودش رو داره با اون کاری ندارم
واسه خودم چندین مورداز عطرهام پیش اومده که ساعات اولیه اسپری عمدتا باز خورد منفی میدن ولی بعدش بسیار دلنشین میشن با سیلاژ بالا.این قضیه مجبورم میکنه یک روز قبل چند اسپری به لباسم بزنم و فرداش بپوشم لباس رو؛
قضیه اینه که وقتی دستریز و سمپل یه کاری موجود باشه و بشه تهیه کرد مشکل حله؛ ولی یه سری عطرها نمیشه.
وقتی راجع به عطری وقتی میخوایم بازخورد بدیم فارغ از پرسیدن اسم عطر باید بپرسیم چند ساعته اسپری شده؛باگ عطربازی هم اینجاهاشه که وقتی با یه رایحه ای روبرو میشی اوپنینگش با درای داونش تفاوت های فاحشی داره ..و همین قضیه آدم رو در خرید به اشتباه میندازه .از اساتید و دوستان بزرگوارمان هم خواهشی که دارم اینه که در نظراتشون واو به واو عطر رو از لحظات اول اسپری تا درای داون به لحاظ پرفورمنس ریویو کنند .با تشکر
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
20 تشکر شده توسط : کامیار فخر Perfumex
یک مثال کوچک دیگه بگم کامبیز خان.من علاقه زیادی به قهوه بازی و بخصوص اسپرسو دارم.سه تا دستگاه برقی که یکیش اینجا نبود مجبور شدم از ایتالیا سفارش بدم و دوتا دستگاه اهرمی که اونها هم اینجا نبودن و انوع وسایل جنبی دیگه و انواع قهوه ها و چه چه چه ......جواب اینه که برای اینکه یک نفر بخواهد دوتا شات ۶۰ سی سی در طول روز قهوه بخوره یک دستگاه کفایت میکنه.پس اینهمه دستگاه و لوازم جنبی دیگه کنارش برای چیه.فقط جوابش عشقه. عشق به اینکار.آدم بدون دلبستگی به چیزی از بین میره .ببینید ازدواج کردن .بچه دار شدن شغل غذا خوردن استحمام کردن و.....کاریه که ۹۹ درصد آدمها انجام میدن.یکسری کارها هست که برای دله خرج دلت و کیفیت عشقت میکنی.اونها اصصصصلا توجیه اقتصادی نداره.فقط میتونی بگی حالم خوب میشه.ارزش همه چیز رو داره وقتی خرج میکنی که حال دلت خوب بشه.عمر ما محدود و دل خوشی‌ها نامحدوده .دنبال حال خوب دل باشیم.هرچیز که حال دلت رو خوب کرد انجام بده
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : Rezvani وحید رضایی
و شاید این رسالت شما در زندگی بوده و از پس این رسالت خیلی خوب براومدید. الان میتونید یک سری تغییرات روحی در خودتون و ترمیم آسیب‌های گذشته با کمک یک درمانگر ماهر انجام بدید و به روابط و زندگیتون ابعاد تازه و دیگری ببخشید. از مرگ هم نگید که این روزها بسیار بسیار آشفته ایم از شنیدن این کلمه. پاینده باشید و برقرار .
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : آرمان محمدرضاسپهی
استاد بزرگ شمائید نه من ، ای دوست عزیزم جناب اسعدی
شما خبر نداری که من چقدر دوستت دارم !
یکی از لحظات شیرین من صحبت با دیگر دوست عزیزمان ایرج سخی دل هست و اتفاقا همین دو شب پیش چقدر راجع به شما صحبت کردیم ! تا جاییکه خانمم گفت شام ات یخ کرد :))
حال بگذار چیزی به شما بگویم :
یعنی چند چیز :)
اول اینکه نوابغ ، دیوانگان اند ! این را به مسیح هم گفتم ! مسیح هم دیگر نابغه ی ماست . او هم با خود در جنگ است . باز هم داریم . بزرگترین هدیه ی خدا به برخی بندگان ژن جنون است . خدا این ژن را به هر کس نمیدهد زیرا این ژن ِ مخصوص خودش است !
به کهکشان ها نظر بینداز !!!
دیوانگی نیست ؟؟؟
این یک ! و اما دوم :
کدام نابغه ی جهان را میشناسی که این ژن و این اعتیاد را تجربه نکرده است ؟؟
اگر میتوانی فقط یکی را بر من نام ببر :)
به هر کس رجوع کنی ، میبینی عده ی بسیاری حین حیات اش گفته اند : آقا این حال اش خوب نیست :))
اما ، گویندگان اش را ترجمه کن که کیانند و سپس خوب را نیز ترجمان کن :)
متوجه نشده ای که چرا هیچ یک یا زن و فرزند و زندگی ندارند یا اگر دارند آنها دشمن ایشان اند ؟
اما هر یک بزرگترین هدیه را بر جهان تقدیم کردند و رفتند ! مگر خودمان کم داریم ؟

این دو ، و اما سه :
ژن دیوانگی ژنی ست که به اعتیاد ترجمه میشود گاهی ( اصلا یک ژن اند )
جایی این را خواندم :
بزرگترین استاد جهان ، بهترین شاگردها را فرا خواند و گفت بروید و عشق را بیابید و برگردید و آنکه یافت جانشین من خواهد بود .
رفتند و برگشتند ، هر کس چیزی گفت که در آن بالاترین شده بود ، یکی گفت خدا ( بزرگترین ملا شده بود ) ، یکی گفت ثروت ( گنج قارون داشت ) ، یکی گفت فرزند ( زیاد داشت ) ، ده ها نفر بودند و هر یک جایی به کمال رسیده بودند .
استاد گفت : یک نفر شما کم است . فلانی کو ؟
گفتند آقا او را ول کن ! معتاد شده و در جوب های آب دنبال نان میگردد ! دنبال آب میدود و چون دیوانگان میخندد ! سر و وضع ناجور ، احوال خراب ، حال پریشان ! شبها در خرابه ای بیتوته میکند . گریه میکند . برایش نان میبرند و او چون دیوانگان میخندد . از او میترسند !
استاد گفت : خب بروید ، کار تمام شد !
گفتند خب کدام ما جانشین توست ؟
گفت بر شما معلوم نشد ؟؟
:)
و تو ای بزرگترین مجنون جمع ما ، نه تنها نگران نباش که غرق شو در آن !
زندگی ی تو را از تو گرفته است ؟؟
کدام زندگی را از تو گرفته ؟ زندگی ای که دیگران میکنند ؟ منقل و کباب را ؟ پس آنگاه ، آن زندگیست ؟؟ و خدایی ای که تو میکنی خیر ؟؟
تو محقق دنیا آمده ای با یک ژن جنون که مهمترین هدیه ی خداست بر تو .
توصیه ی این حقیر نادان به توی بزرگ این است :
با هدیه ات مبارزه نکن و در او غرق شو !
منقل و کباب با فرزندان را بگذار برای آنطرف :))
ماجرا همیشه یک چیز است :
مرغ همسایه غاز است !
تو حسرت ایشان خوری و ایشان حسرت تو !
اما بدان : آنکه حسرت خوردنی ست زندگی ی توست ! از هدیه ات دلگیر و خسته نشو ! ادامه بده .
و تمام :)
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : عباس بهرامی redrose
با سلام و عرض ادب
استاد ارجمند جناب آقای دکتر اسعدی من از اینکه دانشمندی همچون شما در این سایت عضو هستین و از تمامی برادران و خواهران بزرگوارم که با نوشته هاشون نشان از علمی بودن همه این عزیزان هست و در این سایت عضو هستند بسیار خوشحالم و برایم بسیار قوت قلب هست که شما بزرگوران در اینجا نظرات خودتون رو ثبت می کنین و من از تک تک نظرات شما بهره مند می شوم. اینکه شما نوشتین به تحقیقات علمی و تالیفات کتابها و مقالات علمی اعتیاد دارین، حداقل برای من قبل از این نظر شما اثبات شده بود. چون من در آزمایشگاهی که کار می کنم مقالات شما را در مجله های پزشکی دیده بودم و آن زمانها با خودم فکر می کردم کاش می شد یه روزی مثل شما باشم و هنوز هم این آرزو رو دارم که بتونم واقعا مقاله علمی بنویسم و در مجلات پزشکی منتشر بشه و اگه بتونم کتاب علمی هم در زمینه رشته خودم بنویسم که دیگه رویای من هست برای همیشه. اما با دیدن کتابها و مقالات شما و نظرات شما در این سایت متوجه شدم که واقعا عشق روبه اعتیاد می خواد تا کسی بتونه مثل شما باشه. نمیدونم شاید هم حق با شماست اما من خودم رویای داشتن جایگاه شما رو دارم....
به هر حال من به عنوان خواهر کوچکتر شما و تمامی بزرگوران این سایت، فکر می کنم باید خودتون به خودتون کمک کنید و به اطراف خودتون بیشتر توجه کنید. اجازه ندین این وضعیت باعث بشه تا خودتون رو سرزنش کنید و برای زندگی خودتون تعادل ایجاد کنید. برین مسافرت و خودتون رو دور کنید از تحقیقات و تالیفات و یا هر کار دیگه ای که می تونین انجام بدین.
می دونم که دانشمندان به خاطر علم و تولید علم همیشه در تنهایی زندگی می کنند اما به نظرم این کار هم درست نیست که یه دانشمند بخاطر تولید علم برای دیگران، خودشو از زندگی محروم کنه و در تنهایی بمونه. انشالله هیچکدام از ما در این دنیا تنها نمونیم.
خیلی سپاسگزارم از شما و تمامی بزرگوران محترم این سایت و بویژه مدیریت محترم این سایت که واقعا به نوعی یه جور زندگی دوستانه را در اینجا برای ما فراهم کردند.
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : سعید رضایی شوشتری Maary
سلام و ارادت خدمت شما و تمامی عزیزان

راستش نوشتن شما در سایت وزین عطرافشان باعث افتخاره قربان. کاری که شما در حال انجام آن هستید چراغ راه بنده و امثال من است این کار نیست اعتیاد نیست عبادت است خیلی‌ها آرزو دارن جای شما باشند تألیف کتاب و مقاله بصورت تخصصی و چاپ در معتبرترین نشریات مرد میدان میخواد کار هر کسی نیست. به خود ببالید جناب اسدی،عمر انسان محدوده این جزو وظایف هر عاشقی است که به دنبال معشوقش باشه اینقدر انسانهایی رو می شناسیم که بیشترین تاثیر را روی زندگی مردم گذاشتند چه پژوهشگر چه موسیقیدان چه عطار که حتی یه لحظه دست از تحقیق و پژوهش برنداشتند و تازه خیلی هم خوشحال بودند که وقتشان را بیهوده تلف نکردند به خود ببالید استاد.
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : Maary علی رشوند
ارژنگ عزیز سلامها و درودها
آفرین ، زنده باد ، درد و درمان !
این صفتی ست که باید من میگفتم و نگفتم و تو گفتی و این ادله ایست بر آن که همه چیز را همگان دانند !
درست است نگاه و توصیف جناب کبیری راجع به عطر و ما صحیح نبود اما این مورد نمیتواند نافی ی این باشد که او از جنس ماست !
او نیز مجنون است لیک در شاخه ای دیگر از درخت تنومند هنر که همه ی ما بر آن درخت آویزان ایم چون میوه گان :)
عطر ، موسیقی ، نقاشی ، سینما ، ادبیات ، تحقیق ، شعر و دیگر اقسام هنر همه بهانه است !
جهت ِفلش همه به یک سوست !
من میفهمم که او چرا بیمار شده و چطور بیمار شده و چطور مبارزه کرده !
در همین پیام قبلی به جناب اسعدی نوشتم .
جناب کبیری هم از جنس ماست و او بی خبر است که موسیقی با من و ما چه ها میکند !
که چطور همراه موسیقی به خدا میرسم ، بال پرواز من است ، سوخت موشک من است بر رسیدن به کهکشان . من او را میفهمم .
و به همین دلیل کاملا بی ریا و خودمانی با او سخن گفتم !
درد و درمان !
آفرین ! همه اش در همین دو کلمه نهفته است و کتابها میتوان از همین دو نوشت !
زنده باد
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : عباس بهرامی آرمان
شما خود از دانشمندان مائید جناب هلیوس
درود بر شما
آن جمله ای که گفتید را باید با طلا نوشت !
حقیر هم این یافته ام به تجربه :
بزرگترین قانون این جهان این است :
آلوده شدن و ترک کردن ! گرفتاری و رهایی !
ما به همه چیز مبتلا میشویم !
پدر ، مادر ، همسر ، فرزند ، طعام ، پوشاک ، مواد ، لذتها ، ثروت ، علم ، زندگی ، دوست ، نارفیق ، دشمن ، حتی خود !
هرآنچه که فکرش را بکنید ! هر یک به نوعی !
و سپس ، همه را ترک میکنیم ، حتی خود را !
ما مدام تمرین ابتلا و ترک میکنیم !
تنها یک چیز است که معکوس است !
یعنی اول ترک اش کرده ایم و در آخر مبتلایش میشویم و چه زیباست آن ابتلا !
برخی همین طرف هم می یابند و مبتلا میشوند !
انتها ، اوست !
هنر هم از جنس اوست و همین است که اگر کسی مبتلایش شود نه رهایی دارد و نه میل به رهایی ! ترک ندارد .
با ارادت
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : عباس بهرامی حبیب جوانشیر
احسنت عالی بود جناب سخی🌺
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
8 تشکر شده توسط : آرمان علی رشوند
با احترام و عرض ادب
دوست فرهیخته و ارجمند جناب آقای بهروز از لطف شما کمال سپاس و قدر دانم. بله کاملا درست فرمودید که عمر انسان محدود هست و همین کوتاه بودن زمان هست که منو درگیر کرده و همچنان در حال ادامه دادن هستم. کاش خداوند به آدم ها اعلام کنه که عمر ما تا ۲۰۰ سال خواهد بود و در اینصورت چقدر می‌تونستیم کارهای مفید و ماندگار انجام دهیم.
دوست فرهیخته از شما خیلی سپاسگزارم و قوت قلب گرفتم...
خدا شما را حفظ کند...
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : مهسا نصرتی رضا چنانی
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند سرکار خانم فیضی از عنایت شما سپاسگزارم و از اینکه واژه ناراحت کننده ای را بکار بردم در نظر قبلی پوزش می‌طلبم.
همیشه سلامت باشین انشالله...
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : مهسا نصرتی رضا چنانی
با نثار عشق و ایمان بر شما...
استاد بزرگوار چه زیباست در پناه کلماتی باشیم که بارها و بارها مطالعه آنها برایمان خوشایند است. و چه زیباست که از رهنمودهای بزرگان و پیشکسوتان بهرمند شدن که واقعا تجربه زندگی غرامتی به اندازه خود زندگی دارد.
از رهنمودهای شما قطعا بهرمند خواهم شد چراکه این رهنمودها غرامت و غنیمت تجربه زندگیست....
خداوند شما و خانواده محترم را در پناه خود حفظ کند.
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : رضا چنانی توت فرنگی
سلام و عرض ارادت

خوشحالم که با انسانی ادیب و دانشمند چون شما هم کلام شدم تصدق تان دوست عزیز
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : Dragon Zizo
با احترام و عرض ادب
بانوی ارجمند و فرهیخته سرکار خانم نوری از موهبت شما کمال سپاس دارم و از اینکه مقالات و کتابهایم را مطالعه می‌فرمایید از شما قدر دانم و امید دارم تا توانسته باشم برای شما و تمامی جویندگان علم و مخاطبان علاقمند، موثر و مفید واقع شده باشم.
بهترین ها برای شما....
09 آبان 1401 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : رضا چنانی کامبیز سخی
با درود به دکتر اسعدی گرانقدر
چه زیبا استاد سخی ارجمند و دکتر بوترابی عزیز این پدیده زیبای عشق و عشقبازی رو توصیف کردند.
به عقیده من ما انسانها با عشق ورزیدن و مبتلا شدن به هر چیزی از قبیل موسیقی، فیلم، کتاب، ادبیات، ورزش و یا عطر سعی در بازآفرینی بخشی از ماهیت وجودی خود به شکل دلخواه و آرمانی هستیم، هیچ اشکال و ایرادی هم به این موضوع وارد نیست این عطش با هر چیزی رفع و سیراب بشه انسان به آرامش میرسه‌... مثل این عبارت که بارها گفته یا شنید ایم که مثلا برای دلم خودم کردم یا برای دل خودم خریدم‌...
بله! این دل هر روز به سمت و سویی ما رو میکشه و بی جهت نیست که از عشق تعبیر به مبتلا یا دچار شدن میکنیم
رشته ای بر گردنم افکنده دوست
می‌کشد هر جا که خاطرخواه اوست
10 آبان 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : مسیح بسته شده Hani
با احترام و عرض ادب
بانوی فرهیخته و ارجمند سرکار خانم جاوید از کلام زیبا و دلنشین شما سپاسگزارم. همیشه با خودم فکر میکردم که دیگه زندگی عادی بر من به پایان رسیده و دیگه بازگشتی برایش نیست. اما با فرموده های شما و اساتید بزرگوار این محفل عطر و عشق، متوجه شدم که جوانیم را بیهوده از دست ندادم و این زندگی را با همان عشق همیشگی ادامه خواهم داد.....
از همراهی و همدلی شما کمال سپاس دارم...
10 آبان 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : رضا چنانی توت فرنگی
سلام به همه
خیلی قبل تر دوره راهنمایی مجله ی فیلم میخریدم
البته بعد از سی چهل سال هنوز میخرم ولی اون اشتیاق و بلعیدن مطالب در کمتر از یک ساعت بشدت فروکش کرده .
یادم هست دوره ای تو همون سالها دچار تغییر شدم و گفتم اینا چیه من میخونم به چه دردی میخوره
بردم کلکسیون مجله و کتابامو دادم دوستم گفتم بیا همش برا خودت .
بعد از ۲۰ روز حس ادمیو داشتم که دلش برا معشوق تنگ شده و حسابی خمار شده رفتم و همشو پس گرفتم .
ادمهایی که به همه چیز سرک میکش و دستی به اتیش همه چی ممکنه داشته باشن
از ورزش بگیر تا سینما و موسیقی و عطر و ادبیات و کوه و جنگل
گاها برایم یاد اور این جمله اند
همه چیز را کاویدن و هیچ نیافتن
یاد ایرج کریمی عزیز بخیر و روحش شاد کارگردان فیلم از کنار هم میگذریم

در سکانسی از فیلم؛ راننده امبولانس نعش کش از جوانی که ماشینش خراب شده میپرسه شغلت چیه ؟
جوون میگه دانشجوئم ولی عاشق سینما
راننده میگه نعش کشی و دانشجویی شغله
سینما عشقه
بدون عشق همه نعش کشن
بدون عطر و فوتبال و سینما و موسیقی زندگی چیز مزخرف
بی روحیه
ولی امان از معشوقه های زیاد و تنوع طلبی
...........
راستی ایا عطرباز ها ادمهای ایده الیستی که دنبال بهترین میگردن نیستن ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یادمه ایکاروس یه بار گفت یه عطربازی که چهارده هزار عطر تست کرده زد زیر میزو هرچی داشت شکست و سوزوند
گاها علائق ما زنجیر میشن و میوفتن گردنمون
اقای کبیری حرف شما رو خوب میفهمم
تهش ته همه چی هیچی نیست
.....یا حق
11 آبان 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : Perfumex محسن ایزانلو



تیک ، تاک ، تیک ، تاک ، ...صدایی در فراسوی سکوت خانه در گوشم بازی میکند. صدایی که چشم بسته معرف واژه دیگری به اسم " لحظه " هست . صدایی که در طول زندگیمان بارها و بارها تکرار میشود و به ان بی توجهی میکنیم چرا که زیاد از این تیک تاک ها برای خودمان متصور شدیم که در فراغت دست به انجام هر جسارتی بزنیم .
فردی را در گوشه ذهنم با خودم بزرگ کرده ام . فردی که از بچگی به او بی اعتنایی و بی توجهی میشد و قوت غالبش، گزش بغض و عقده هایی بود که داشت کم کم بوی تعفن میگرفت. به سان روزهای پر از عقده و کینه بچگی ، روزهای میانسالی نیز در دور باطل " تکرار " سپری میشد تا اینکه دستور جنون واری ، حاکی از تفکر به چراهای واپسای ذهن تاریکش ، به مغزش صادر شد.
بعد از کلنجار رفتن با عقده های سرباز و جنگ با خود با یاداوری و هم زدن انها ، تصمیم به هم زدن ماجرا میکند تا با گندی بوی تعفن درونیش ، تمام روزهای از دست رفته را قی کند . چاره چه بود ؟فرو کردن چاقویی آغشته به خشم و نفرت در قلب کسانی که زندگی را بر او تنگ کرده بودند. خون ریخته شده از قلب های منفور سنگدلان گذشته اش را به تک تک سلول های صورتش چشاند.چنان میبویید که گویی نایژک های ریه اش بوی خون طلب میکردند. بوی بر باد رفته و از قضا از یاد رفته ای که دائم در مغزش تکرار میشد و حالا توانسته بود پس از سالها جستجو ، آن بو را پیدا کند و ارام بگیرد و خواب راحتی را در شب پس از " جنایت " برای خودش به ارمغان بیاورد .

بات نات تودی ، عطری جنون امیز با رایحه ای از حسن نیت خون ، ناشی از نت های متالیک ، همراه با عرض اندامی هوشمندانه از نت های انیمالیک همراه است که زرق و برق رایحه کستوریوم و چرم ما را به سرحد شیدایی در تنهایی و خلوت میرساند. اگر واژه های " توجه " " تکرار " " لحظه " سربازان ترسناکی از یک بازی جنون امیز باشند ، این رایحه میتواند به بهترین نحو ممکن با ذهن شما بازی کند. همه چیز مهیا و تمام است در بهترین نوع خودش . 10/10



" به زعم خودش ، 7 ماه دیر کرد اما زود نمیتونه بیاد " . پیروز باشید دوستانم
25 دی 1400 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
به به آقا امیر محمد گل !
چه شب خوبیست امشب !
خوش بازگشتی و انشاله به خوشی حاضر باشی .
نه میخواهم سوالی بپرسم ونه در معذورات پاسخ قرار ات دهم هر چند دلیل غیبت ات میدانم !
شادی ی دوستان ( حضور ) بر شادی ی نادوستان ( غیبت ) ارزشی بیش دارد و خوشحالم که به این ، فکر کردی .
خداراشکر که سلامتی . حضورت را پررنگ تر ببینیم انشاله که روزها و روزها در انتظار ات بودیم که تو از اعضاء دوست داشتنی ، با معرفت و با سواد این خانه ای و حضور ات مغتنم است جوان رعنا .
انشاله دوست خوب و همسلیقه من علی ی عزیز ( این د دارک ) نیز چشمان ما را پرنور کند انشاله به تشرف .
خبر خوبی بود در ساعت پنج صبح امشب که نشان از روزی خوب است بر من و همه ی ما انشاله .
درود بر تو
25 دی 1400 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : عباس بهرامی nazanin
سلام امیر جان:
به به به
خوش بازگشتی برادر احوالاتت چطوره؟
با چه کاری هم شروع کردی برادر ریویو نوشتن مجدد رو ..خوشحالم از بازگشتت امیر محمد جان
25 دی 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
آنچنان از حضور مجدد جنابعالی بعداز ماهها ذوق زده شدم که زبان قاصر است از بیان احساس.
باز هم بسیار هنرمندانه مخاطب را در حال و هوای رایحه رها کردید بسیار لذت بردم
من بخاطر کم لطفی دوستان و حتی مدیریت این مجموعه شرمنده شما هستم که باوجود چندین سال زحمت و صرف هزینه بابت نگارش "بررسی عطرها" دراین مدت هیچگونه پیگیری بابت عدم حضور شما صورت نگرفت .
جناب مهندس گندمی عاجزانه استدعا دارم که مارا از حضور سبزتان بی بهره نفرمایید و بررسی این عطر مقدمه ای بابت حضور مجدد حضرتعالی دراین مجموعه باشد.
25 دی 1400 پاسخ تشکر
11 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام
به به به...هردم ازین باغ بری میرسد .تازه تر از تازه تری میرسد.خیییلی خوش آمدین.خوشحال شدم خیلی.مستدام باشی عزیز
25 دی 1400 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
به به چه سورپرایزی...چه بازگشت فوق العاده ای...مثل همیشه عالی...بسیار خوشحالمون کردید اقای امیر محمد جاتون خیییلی خالی بود این مدت
25 دی 1400 پاسخ تشکر
14 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
خیلی از بازگشتتون خوشحالم امیر محمد جان. امیدوارم حضورتون مستدام باشه و به پویایی و شادابی سایت خوب عطرافشان بیفزاید.
25 دی 1400 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
ممنونم دوستان گلم از محبت تک تکتون . چرا که محبت شما به بنده با ارزش ترین داشته ممکن هست . متاسفانه به دلایلی فعلا نمیتونم در این سایت فعالیت خاصی داشته باشم اما بسیار قدردان لطف و محبت یکایکتون هستم . مانا باشید
25 دی 1400 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆

آیا رنج دیگری هم هست؟ برای این تنِ فرسوده‌ی بی‌جان...! گل‌های سفیدِ پژمرده با الگوی تقریبی از جزئیاتِ ایندولیک دم‌کرده نیمه‌شیرین در هم‌نشینی با توهمی نزدیک‌به عود چوبی مصنوعی، شاید میخک، تظاهری نیمه‌سبز در پس‌زمینه، لمسی علفی روشن، خطوط متالیک و رایحه‌ای شبیه به میوه‌های رو به پوسیدگی که زیر آفتاب رها شده‌اند. تمام این‌ها به‌همراه چرم چروکیده، حس‌های کشتارگاهی با لبه‌های عرق‌کرده در اتمسفری دودی‌رقیق حیوانی پرسه می‌زنند. جانوری برون‌گرا که تمایل به سوفسطاگری دارد و نه استدلال. او را پرخاش‌گر می‌شناسند؛ اما این‌گونه نیست. این‌جا ما توسط حس‌های حیوانی و سیلان خون که بیش‌تر گمان است تا یقین به مدلی سراسیمه از بطلان، زوال و ازهم‌پاشیدگی می‌رسیم و خالق سعی کرده تاحد امکان پیغامِ آخرالزمانی خود را توسط رایحه به مخاطب برساند. بات نات تودی ازنظرمن نسبت به شجره‌ی اونوم متوسط و در مقایسه با هم‌فکرانِ خود ناتوان محسوب می‌شود. اما چه باک که میزانِ احساس به‌هنگامِ مواجه با هنر قابل رای‌گیری نیست. همه‌چیز درونی‌ و به شاکله‌ی روان آدمی برمی‌گردد. من به چشمِ خود دیدم که پیرمردی غمگین با عطر ساده‌ای چون مکسی تمام عشق‌های فروخورده‌ی بشری را به تماشا می‌نشست. آن‌چه همه‌ی ما باید بدانیم این است که ادراک، وهمِ عاقل‌اندرسفیهِ فراگیر برنمی‌دارد. چه جوجه‌های تکیده‌ای که قو یِ باشکوهِ سیاهی‌ها بودند. چه شیدا شدن‌هایی که فقط با تماشای قطره بارانی حجیم‌شده بر عریانِ شاخه‌ی یک درخت شکل گرفتند. همان شاخه‌ای که شاید فرد دیگر با ریشخند خُرد کند و در آتشِ بی‌تفاوتی بی‌اندازد. مجنون، لیلی را فرشته‌ای شورشی می‌دید و دیگران زشت‌رویی سقوط کرده... . پوسیدگی و فروپاشی. بی‌روح و کرخت بودنِ اتمسفر‌. سردمزاجی عناصر برای هم‌نشینی در کنارهم. خنجرهای فلزی. گل‌های پلاسیده. تفکرات کلیسایی‌رستاخیزیِ خودِ عطار. همگی فریادزنِ یک پیغام مهم هستند. تلنگرِ ترسناک اما حقیقیِ فیلیپو سورچینلی که پیام‌آورِ فصلی زرد و مایوس است. حادثه‌ای در راه است. بادی وزیدن خواهد گرفت. چشمانی بسته می‌شوند... بدون‌شک. پیش خواهد آمد... بات؛ نات تودی. ازنظرمن 'بات نات تودی' یک پیشگوییِ خنثی برای 'پیش‌آمد' به‌حساب می‌آید. درواقع 'اما امرز نه' نمونه‌ای کم اضطراب‌تر از 'پیش خواهد آمد' است! یک تصویرگریِ اسلش اما نه‌چندان موفق برای ناخوشی و تفسیرِ موبه‌مویِ عذاب و کسالت. ادگار آلن‌پو در نقاب مرگ سرخ می‌نویسد : آن‌گاه؛ تنها چیزی که باقی ماند، سیاهی بود، تباهی و مرگ سرخ...! و من فکر می‌کنم هم‌چنان و همواره مهم‌ترین دغدغه‌ی سورچینلی آن‌چه باقی می‌ماند است.
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : هلیوس hmd
پیوست با ژنتیکِ غنی‌سازی! بات نات تودی ازنظرمن برروی چیستیِ شخصیتِ داستانیِ هانیبال و مدلِ تندخویی و خشونتِ مبتنی بر هوشِ حداکثری و فرجامِ متعالی متمرکز است. برای مثال در فصل سوم اپیزود شش از سریال هانیبال 'هم' دیالوگی مرتبط وجود دارد. جایی که بدیلیا دو موریه رو به هانیبال در اتمسفری رمنس مالیخولیایی می‌گوید : هم‌چنان این امکان وجود دارد که تو من‌را به خوراک خودت تبدیل کنی! [یکدیگر را می‌بوسند] بدیلیا : بات نات تودی! هانیبال در آن بُرش سمبولی از مرگ است. می‌توان نوشت ژرفای تفکرِ این مخلوق به چند دیالوگ یا فیلم محدود نمی‌شود و به‌طورکلی مکاشفاتِ این عطر در سرزمینِ فکری دیگری نهفته است و در هنر فرقِ عمده‌ای بین سرنخ و الهام قائل هستند. / 'واهمه' ازنظرمن منصفانه‌ترین واژه برای تشریح این اثر است. فیلیپو سورچینلی این‌جا به‌حد کافی شجاع نیست. اگر برخی از عطرهای راشن ادام، اوماویانی، گاردونی، پاشا، فاتزولاری حتی انصار عود و... را استشمام کنیم خواهیم فهمید چگونه یک قاتلِ کله‌شق لاشه‌ی به‌خون آغشته‌ی مقتول را به‌دوش می‌کشد، وسط اتاق خواب ما دفن و آرام زمزمه می‌کند : هیش! البته تفاوت ایده‌ها را قطعا نباید نادیده گرفت. اما؛ فیلیپو این‌جا خون را نقاشی کرده. تقلبی‌ست. حداقل برای من. بله بله بات نات تودی تقارنِ احساساتِ مخاطبِ خود را به چالش می‌کشد و از امکانات تضاد برای ایجادِ یک اجرای حداکثری بهره می‌گیرد. اما این عطر خون‌آلود به‌معنایِ دقیق و حقیقیِ خون‌ نیست! بلکه یک پرتره‌؛ آن‌چه ایجاد می‌شود نیز از همان جنس است. به‌مانند تماشای یک فیلم ترسناک؛ نه خودِ ترس...! درست شبیه به همان پرتره‌ی خونینِ محزون که در اوجِ سرخوشی آن‌را برروی دیوار خانه‌ی خود نصب می‌کنید! نکته‌ی تکمیلی : اجرای اثر متوسط. ماندگاری ناسازگار بالا. نشر ضعیف اما ثقیل. جغرافیای نزدیک به‌شما را می‌بلعد. شاید باور نکنید... اما این عطر پوشیدنی‌ترین انیمالیکی‌ست که در دوهزارسال اخیر با آن هم‌زیستی داشته‌ام :) در یک جمله‌ی بی‌ربط خلاصه‌اش کنیم؟ بله. عشق به‌مثابه ابتلای غیرارادی یک کرنشِ روانی و تنشِ عاطفیِ بی‌خطر است :)
06 آبان 1401 پاسخ تشکر
32 تشکر شده توسط : nazanin حبیب جوانشیر

10
رایحه
9
ماندگاری
9
پخش بو
10
طراحی شیشه
هنر یعنی همین!
منو برد به چهار پنج سال پیش، همون روزهایی که شروع کرده بودم کتاب جنایت و مکافاتو بخونم. قشنگ منو پرت کرد تو همون کتاب. بزارید براتون از راسکولنیکوف بگم..
مدتی بود که سخت حساس و تحریک پذیر شده بود، چونان سر به گریبان و در خود فرورفته و گوشه گیر شده بود که از سایه ی خودش هم میرمید.
بیرون هوا داغ بود و خفقان آور. گرد و غبار هوا، داربست های ساختمانی با کپه کپه آجر و آهک و ماسه ای که سر راه ریخته بودند، بوی گند غریبی که برای همه ی پترزبورگی هایی که وسعشان نمی رسید ویلایی در حاشیه ی شهر بگیرند، بویی آشناست.
دیگر جای درنگ نبود، تبر را بیرون کشید و دو دستی بالابرد. تقریبا بی هیچ کوششی ماشین وار ته تبر را بر فرق سر پیرزن کوبید. پیرزن فریادی کشید گرچه ضعیف، همان دم ضربه ی دوم با تمام قدرت فرود آمد و بعد ضربه هایی دیگر، هربار با ته تبر و بر فرق سر.
خون شرو شر بیرون ریخت مثل آب از لیوان برگشته ای.
اما این کار باید می شد. این ها را از پیش هم می دانست. بالاخره با دلی گرفته حکم خودش را صادر کرد؛ این ها همه اش مال این است که ناخوش ام، زیادی خودخوری کردم. خودمم نمیدانم باید چکار بکنم. وای خدا، چه سیر شده ام از همه چیز! همانطور که راه می رفت احساسی تازه و سمج و سرسخت دم به دم به دلش چنگ می انداخت. یکجور احساس دلزدگی از همه چیز و هر چیز که پیش چشمش می آمد. احساسی کین آلود و یکدنده! کشنده!
از آدم هایی که در خیابان میدید بدش می آمد. از قیافه هایشان، از طرز راه رفتنشان، از حرکاتشان...
این خیلی عجیبه که یک عطر بتونه احساسات آدمی رو بدست بگیره که اصلا و ابدا احساسی نیست. این اعجوبه ها دست منو میگیرن و منو از خودم واقعیم دور میکنن. نقطه ی ضعفم افتاده دستشون:) عیبی هم نداره، نه اصلا عیب نداره
اینا عمیق ترین لبخند هارو روی لبام میارن، لبخند هایی که اگر هرچیز دیگه ای رو توی دنیا بهم بدن با هر قیمت و ارزشی، ابدا صرفشون نمیکنم. ابدا

[EDITED] 1401/09/30 19:35
30 آذر 1401 پاسخ تشکر
30 تشکر شده توسط : complihanicated حسن حسن زاده

امشب این عطر رو باز بر پوستم زدم و یک ساعت بعد سیگاری آتش زدم و مشغول کشیدن ...که ناگهان احساس کردم دارم از هوش میرم...تداخل رایحه این عطر و بوی سیگار ویران کننده شد برام....بارها شنیده ام که سیگار قاتل عطره ولی نه همیشه...کاش ایکاروس بود و توضیحی میداد. اگر از دوستان عزیز و عطربازهای حرفه ای و کارکشته و احیانآ سیگاری کسی میدونه خواهشآ توضیحی بده.
عکسی از فیلیپو سورچینلی دیدم در حال کشیدن سیگار و حال کردم که یک عطار خودش سیگار میکشه . ایکاروس یه بار گفت بزرگترین هنرمند دنیای عطره . در یوتیوب هم دیدم ارگ کلیسا می‌نواخت بش میگن Organ . حقیقتآ حضور و حیات این آدم برای همه ی دوستدارانش غنیمت بزرگیه ...اگر کسی دنبال یک کار شیک ، همه پسند و مجلسی میگرده به نظرم باید بیخیال این آدم و بخصوص این کارش بشه ولی اگه عاشق هنر باروک ، معماری گوتیک و دنیای مالیخولیایی و فانتزی هست این خانه ، خانه ی اوست...یا حق
18 آبان 1401 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : سعیده دهرویه Rezvani

سلام عرض ادب به همه دوستان خوبم:
اوج کانسپت گیری رو توی این کار سورچلینی میشه حس کرد.
رایحه ای تلفیقی از گل سوسن و نت های متالیک و در آمیختن آن با نت های انیمالیک و کاستریوم در پس زمینه ای نیمه فلورال ماهیت کلی هرم بویایی این کار هست و اما فضای ایجاد شده حس بو و رایحه ایی از خونی نه چندان تازه و در حال انعقاد را در فضایی انیمالیک مثل داخل یک آغل یا زمین مزرعه نمناک با رایحه کود های خشک شده رو برای من تداعی میکنه. حسی تاریک و نیمه چرک با فوران نت های متالیک که میشه از اون بعنوان نتی برای بوی خون کانسپ گیری کرد. فضایی متوهم و وهم انگیز ولی از نظر شخصی بنده بسیار جالب و عجیب. کاری بینهایت حرفه ای در طراحی و کاملا کانسپچوال و خاص.
25 دی 1400 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : Mahyar nazanin
سلام آقای رضایی ، ارادتمندم. رویوی شما رو دوست دارم چون به اصل ماجرا می‌پردازید. منتظر رسیدن دکانت این عطرم و با خوندن رویوی شما تا حدود زیادی دستم اومد که باید منتظر چی باشم. خیلی ممنون که هستید و می‌نویسید.
03 آبان 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : آرمان 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام و ارادت حسن جان:
من هم از بازگشت مجدد شما خیلی خوشحال شدم. یاد روزهای قدیم تر افتادم و تبادل نظراتی که داشتیم. من یکی از بهترین عطر های عمرم یعنی Eau Sauvage Parfum 2012 همون سال ها با تعاریف و تفاسیر خوب شما بلاند بای کردم و هر لحظه ازش لذت بردم و همیشه این عطر منو به یاد شما می انداخت. عطری که عکس پروفایل خودت هم هست.
امیدوارم حالا که این خانه عطر گسترش پیدا کرده همگی بتونیم در کنار هم و با هم به تعالی و پیشرفتش کمک کنیم.
موفق و سالم باشی دوست قدیمی من
03 آبان 1401 پاسخ تشکر
18 تشکر شده توسط : 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆 مهدی مددی

"
مادری عزادار جیغ زد و خون شتک شد به این متن ...

به پاس حرمت حس مادرانه ای که هر شب آرزویش را میکشید ، شش ماهی بود که خدای سرزمین کوچکش به او فرزندی هدیه داده بود . 5 جولای در ماه ششم بارداری اش ، هنگامی که نفس زنان از پله های ساختمان بالا میرفت و رد هایی از خون را در پله ها مشاهده میکرد وارد خانه اش شد . کاور مشکی و اتاق سیاه سوی چشمانش را به تاریکی سوق داد . مشاهده جسد خونین شوهرش ، در فضایی پر از دودهای سیاه ، فرزند داخل شکمش را به عزا نشاند . فرزند آن لحظه محکمترین مشت خودش را به دل مادرش زد و از گریه های ناخودآگاهش تن مادرش را خیس عرق کرده بود . نمیدانست باید چکار کند . در پس تمام عزایی که در دلش موج میزد ، تنها یک دریچه نوری به زندگی اش روشن بود و آن هم فرزندش بود . پسرکی که بدنیا نیامده عزادار بود . شوهرش به واسطه فردی که هرگز نفهمیدند چه دشمنی ای با او داشت و از کجا آمده بود به قتل رسید و آرزوی پدر بودن را با خودش به گور برد . سه ماه گذشت و فرزند عزادار با چشمانی خونین و اشکی بدنیا آمد . پسرک بزرگ شد و در پس انتقام خون پدرش به دنبال قاتل فراری ای که هرگز نمیدانست از کجا امده دست به تلاش میزد . 20 سالی گذشت و همچنان غم از دست دادن پدرش به مثابه نفتی بود بر اتش دلش از غم کشته شدن پدرش آنهم بی دلیل . ان پسر همه دارایی مادرش بود . تمام جان و هستی مادر ، آن پسر بود . تنها یادگاری معشوقه اش تنها همان پسر بود . اصرارهای شبانه روزی مادر به پسر برای رها کردن قضیه پدرش از یک سو و از سوی دیگر حس انتقام در دل پسر دوگانگی ای را ایجاد کرده بود که نمیدانست باید چه قدمی را بردارد اما میدانست تا انتقام خون پدرش را نگیرد آرام نمیگیرد . هزینه سنگینی بابت از دست دادن پدرش آن هم بی دلیل داده بود . او به مادرش در 6 ماهگی اش مشتی زده بود که مادر هنوز که هنوز هست درد آن مشت را از یاد نبرده است . بدون اطلاع مادر سر نخ هایی پیدا میکرد و ادامه میداد . وارد بد بازی ای شده بود . 5 ام ماه جولای در دل مادر عزادار دلهره ای پیچیده بود . گویی این نعمت الهی هست که مادرها پیش از وقوع هرچیزی برای فرندشان ان را حس میکنند . از سر کار مرخصی گرفت و به سمت خانه قدم برداشت . بازهم رد پایی خونین در پله های خانه مشاهده میشد . مادر دیگر توان قدم برداشتن نداشت . به زور خودش را به خانه رساند . صحنه ها در مغز مادر دوباره و دوباره تکرار شدند . دیدن جنازه خونین فرزندش در همان خانه ای که 20 سال پیش جنازه شوهرش را دیده بود دیگر توانی برای زندگی بر مادر نذاشته بود . به پاس تمام لحظات خوشی که از فرزندش در دلش داشت ، به زندگی کردن با یاد او و همسرش ادامه داد . اما تنها یک چیز را آویزه گوشش کرده بود . 5 ام جولای هر سالی با خودش مرور و مرور میکرد که اما امروز دیگر نه ... امروز دیگر کسی را ندارم که بخواهم از دست بدهم . امروز دیگر من تنهاترینم ...
از نوک قلمی که این متن را مینویسد خون چکه میکند و دیگر نمیتواند ادامه دهد . از جیغ و فریاد مادر عزادار خونی تلخ و تازه به نوشته هایم شتک شد و ما ماندیم و توقف این نوشته ...
"
اوج هنر و کانسپت ، توجهاتی واضح و واقعی از خون به همراه عرض اندام نت های انیمالیک ، ماحصل هنر دست یکی از نابغه ترین عطارهای دنیا ...
14 تیر 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : nazanin هلیوس

خب این هم تست شد. راستش من بوی خون از این عطر نگرفتم. بیشتر رایحه ی چرم در فضای انیمالیک حس میشه. کمی منو یاد Rien از برند Etat Libre می‌اندازه. چیزی که دوستان عزیز علیرغم خیالپردازیهای فراوان بش اشاره نکردند اینه که آیا میشه این عطر رو پوشید؟ بله میشه پوشید چون رایحه ش خیلی آزار دهنده نیست . تا حدودی هم شیکه ولی متأسفانه پخش و ماندگاری عالی نداره که برای ژانر عطر چرمی انیمالیک واقعآ ضعفه. رایحه کاملآ مردانه ست و بهتره خانمها طرف تستش هم نرند.
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : nazanin آرمان
درست است اما تماما خون و خون و خون به نحوی شدت خون فوران میکنه در این عطر که سریعا شما با آن فضا خو میگیرید و به بقیه نت ها یعنی نت های انیمالیک و نیمه دودی میپردازید . راجب پرفورمنس شاید روی پوست شما خوب جواب نداده اما پرفورمنس بسیار قوی ای داره حدود یک روز بوش روی پوست بدون نزدیک کردن دست حس میشه و البته شرایط اب و هوایی هم دخیل هست. پایدار باشید
05 آبان 1401 پاسخ تشکر
17 تشکر شده توسط : nazanin هلیوس

سلام به دوستان گلم ،
با احترام دعوت میکنم شما رو به اخرین ذهن نوشته ام پس از بوییدن مکرر این رایحه چند بعدی . ارتباط این نوشته و کلمات بکار رفته در متن با رایحه و اثرات عجیب غریب این رایحه با روح ادمی را واگذار میکنم برعهده خواننده این متن .



------------------


چند سالی بود که لحظه خوابیدن را مزه مزه نکرده بودم . هر روز در سلول های وجودم آهنی رشد میکرد و بر پای خاک روحم گلایل های زیبارنگ فریاد زنان خوشبختی را وصف میکردند. انگار گره ای کور شروع به دویدن کرد برای باز شدن چشمش . فعل لرزیدن در اهن وجودم رخنه کرده بود . وزش باد سردی از جسمم بر روی خاکستر سلول های روحم انچنان مرا میلرزاند که نفس هایم به شمارش افتاده بودند . داد زدم دستای من الوده به خونن . اما نه خون جسم بلکه نفس . فشار بدنم بر روی زمین ، صدای نفس هایی که ترسیدن را فریاد میزدند و درخواست کمک میکردند . درب اتاق باز شد . فرشته زندگیم بال هایش را برای ترسیدنم باز کرد و بر روی پاهایش خوابیدم و چشمانم را بستم . مادرم برایم لالایی میخواند . آرام به سمت خوابیدن نشونه گرفتم. " خوب میشی آروم باش. من کنارتم . "
:
صحرایی بود خالی از سکنه . سرد و تاریک . بوی ناخوشی میپیچید در خواب آرزوم . " خوب میشی آروم باش" . صدای گرمش در خواب من به مانند کاشت خورشیدی بود که در صحرای تاریکم طلوع کرد. احساس گرم بودن را برای اولین بار پس از سالها تجربه میکردم. " خوب میشی آروم باش" . مادرم معجزه من بود . رفتم و رفتم و رفتم تا در صحرای نیمه روشنم دختری را دیدم که دنبال گلی خوشبو میگشت . نزدیکش شدم و نگاهم را در چشمانش فرو کردم . سایه نگاهش مرا دعوت به نزدیک شدن میکرد . نمیتوانستم راه بروم . اهن رخنه شده در سلول هایم تجربه کرد خرد شدن را . از چشمانش نگاهم را بر نمیداشتم . مانند اهنربایی بود که اهن وجودم را به سمت خودش میکشید . با زبان بی زبانی با نفس های تند و تنگ شده ام به او گفتم بگیر دستم را . دختر ظهور کرده در صحرای زندگی ام ، که ظهورش با طلوع خورشید گرم وجودم هم قدم بود ، دستم را گرفت . اهن خرد شده وجودم از عرق هایی که از چانه ام میچکید دفع میشد . دستش را گرفتم و دیگر نمیتوانستم دستانش را حتی برای یک لحظه رها کنم . سرنوشت من نفس هایش بود و چیز دیگری جز سرنوشتم نمیخواستم . " خوب میشی آروم باش" . لحظه چشیدن طعم نفس های آن دختر مرا از صحرای زندگی ام دور میکرد . خورشید شروع به غروب کردن میکرد . چشمانم را با هزاران انفجار ذهنم باز کردم تا غروب کردن را نبینم . دستانش را محکمتر گرفته بودم و همچنان صدای گرم مادرم در من تکرار میشد . " خوب میشی آروم باش" . چنان هولناک از پاهایش پریدم و اطراف را نگاه میکردم . مادرم با آرامش بهم گفت " چیزی نیست آروم باش ". به درب اتاق خیره شد . درب اتاق باز شد . دختر صحرای خیال خوابی که برایم ارزو بود انگار در زندگی من بود . نام مرا صدا زد . با گرمای نفس هایشان لرز را از تنم دور میکردند و کلمه خاطره معنی زنده بودن به خودش گرفت . اهای گل های گلایل رشد کرد بر خاک روح ها، آهای آهن رخنه کرده در وجود ها ، اهای لرز بی پایان سلول ها ، اهای خورشید غروب کرده بر صحرا ، ، ، ، ، من هنوز زنده ام و شمارش نفس هایم را بیشتر مراقبم . ،،،،،
آرام میگیرم زمانی که خودم بایستم نه زمانی که زندگی ام تمام شود . دست هایش را محکم گرفتم و با دعای خیر مادرم با او قدم برمیداشتم و به گذشته نگاه نمیکردم تا ... تا زمانی که بخواهیم بیایستیم و بمیریم و باز عاشقانه به دنیا بیاییم...


18 آبان 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : عرفان يعقوب زاده nazanin
امیر جان سلام:
خیلی زیبا و هنرمندانه با دست نوشته خودت فضای غریب و خاص این عطر رو بازسازی کردی.
کلی لذت بردم و ممنونم ازت
21 آبان 1401 پاسخ تشکر
16 تشکر شده توسط : nazanin 𝐴𝑟𝑑𝑒𝑠𝒉𝑖𝑟.𝑆
سلام سعید جان ، ارادت دارم دوست من . ممنونم از لطفت . واقعا فضای این عطر و در کل یک سری عطرها به قدری عجیب و خاص هست که هرچی راجع بهشون بنویسیم کمه تا حق مطلب ادا بشه . امیدوارم همیشه تندرست باشی دوست من
21 آبان 1401 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : nazanin آلالیتا

10
رایحه
10
ماندگاری
10
پخش بو
10
طراحی شیشه
نیم نگاهی از نو...

دیدگاه قبلی من رو می تونید در همین صفحه ببینید اما این توصیفات به هیچ وجه نباید روی انتخاب شما تاثیر بذاره.
برخی از دوستان از چنین نظراتی شاکی بودند و هستند. و البته حق هم دارند...
...
سکانسی از فیلم هانیبال، جایی که دکتر هانیبال لکتر، کلاریس و کرندلر حضور دارند.
دکتر لکتر دارویی به کرندلر خورانده، و او گیج است و مطلقا چیزی حس نمی کند!
لکتر مغز کرندلر را در حضور کلاریس شکافته، کیسه مغز را از دیواره خونین آن جدا کرده و تکه ای از آن را می بُرد و در تابه ای سرخ می کند!
تابه ای با محتویات روغن، گیلاس، جعفری و پیاز!
و این است شام!
کلاریس سراسر انزجار است!
همزمان با سرخ کردن، کرندلر می گوید: این بو عالیه!

بوی چربی مغز آن هم از نوع انسان!
انسانی که از دیدگاه هانیبال، در مقابل کلاریس گستاخ بود!
کلاریس همان دختر زیبایی که در سکوت بره ها دکتر لکتر به او گفت:
تو از کرم پوست ایوان استفاده می کنی و بعضی وقتا L'Air du Temps می زنی!

لکتر مغز را به کرندلر می خوراند! مغز خودش را! کرندلر می گوید: این خوبه!
کلاریس از دیدن این صحنه تکان دهنده، مدام از لکتر درخواست شراب می کند!

همانقدر غیر قابل توصیف و منزجر کننده برای کلاریس!
همانقدر بی نظیر برای لکتر!

کمی بعد لکتر رو به کلاریس می گوید: اگر فرصت پیدا کنی، زندگیم رو میگیری مگه نه؟
کلاریس: زندگیت رو نه!
لکتر: آزادی ام را! آزادی ام را ازم میگیری!
...

[EDITED] 1401/11/10 20:35
10 بهمن 1401 پاسخ تشکر
19 تشکر شده توسط : complihanicated محسن جمالیان

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟