Kemi Blending Magic - Hayat

کمی بلندینگ مجیک حیات

مردانه - زنانه
کد کالا : ATR-62935
نوع عطر : نا معلوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چوبی ادویه ای
طبع :
مشخصات تولید
نام برند : کمی بلندینگ مجیک
کشور مبدأ : ایتالیا
سال عرضه : 2014
کد کالا : ATR-62935
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 0
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
0 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    0
  • نمی پسندم
    0
  • - 25 سال
    0
  • + 25 سال
    0
  • + 45 سال
    0
  • روزانه
    0
  • رسمی
    0
تعداد رای های ثبت شده : 0
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

Kemi Blending Magic Hayat - کمی بلندینگ مجیک حیات عطری مردانه - زنانه ، شیک و خوش بو می باشد که در سال 2014 به بازار عرضه شده است .

کمی بلندینگ مجیک حیات در دسته عطر های چوبی ادویه ای قرار می گیرد

عطری که توسط عطرساز برجسته کریس موریس خلق شده است .

اسانس های بکار برده شده در این عطر اسطوخودوس ، نارنج، زعفران ، کهربا، هل ، دارچین ، نعناع هندی ، سدر ، عود، گیاه ناگارموتا می باشد.

برند کمی بلندینگ مجیک
عطار کریس موریس
سال عرضه 2014
گروه بویایی چوبی ادویه ای
کشور مبدأ ایتالیا
مناسب برای آقایان و بانوان
اسانس اولیه اسطوخودوس ، نارنج، زعفران
اسانس میانی کهربا، هل ، دارچین
اسانس پایه نعناع هندی ، سدر ، عود، گیاه ناگارموتا
نمره کاربران
Hayat-کمی بلندینگ مجیک حیات
رایحه
0
بدون رای
ماندگاری
0
بدون رای
پخش بو
0
بدون رای
طراحی شیشه
0
بدون رای
این عطر برای من یاد آور ...
نظرات کاربران (1 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
با سلام به همه دوستان. کسی در مورد این برند ( ترجیحا این عطرش )، کیفیت کارها و قیمتها و اینکه از کجا میشه تهیه کرد اطلاعاتی داره؟
27 شهریور 1401 پاسخ تشکر
درود برشما. همان‌طور که مطلع هستید ال‌کیمیا - کمی بلندینگ مجیک همانند کازاموراتی، سوسپیرو و... چکیده‌ای از تفکراتِ سرجیو مومو (بنیان‌گذار زرجوف) است. آثار ال‌کیمیا رو در ایران ندیدم البته خبر آن‌چنانی هم از فروشگاه‌های داخلی ندارم ولی خارج از ایران هم باخبر هستم درحال‌حاضر به‌وفور پیدا نمی‌شن. قیمت‌ هم بخاطر عناصر به‌کار رفته تقریبا بالاست. با چندتا از عطرهای کِمی قبلا معاشرت داشتم... اممم به‌نظرم نمی‌تونن توجه کسانی که عطر رو به‌مثابه لیکوئید خوشبوکننده صرفا می‌بینند جلب کنن. خیلی درون‌مایه‌های عرفانی و مکاشفه‌گون دارند. با سلیقه‌ی مخملی پسندِ ایرانی‌ها نیز هم‌خوانی ندارند. زیرا ستون‌های این لاین (شاید بهتر باشه بنویسم کلکسیون یا برند!) برروی آداب و افسانه‌های اعراب استواره و لاجرم باید انتظار رایحه‌های خاوری عربی شرقیِ هاردکورد رو هم داشته باشیم. همین حیات یک عود انیمالیک خیلی شرور داره که با شلاق اسپایسی و توهمی از چرم احاطه می‌شه. اگر زمان اجازه داد بعدها شاید در مورد ال‌کیمیا بیشتر نوشتم. فعلا که لانتوری‌ها برروی میز قمارِ تحجر نشسته‌اند و تاس انداخته‌اند برای سقط کردن جوانه‌های ما و چه انسان‌ها که به دست قوانینِ تاریک‌اندیشِ این بازیِ فاسد معدوم و خاموش نشدند. غم و اندوه آسمان را مه‌آلود کرده و زندگی، این ابرواژه‌ی شِبه مقدس؛ این ملعبه‌ی جیغ‌کشان برای آدمی هم‌چون غرقاب شده است و تشنه‌ی بلعیدن همه‌ی ما! این چه دنیایی است که بقول شارل درآن بدمستی می‌کنند و نزاع راه می‌اندازند و آدم می‌کشند. من دوستی داشتم ابتدایِ نامِ او میم انتها الف. میم موجی بود که به صخره‌ی بزرگِ الف از آزادی می‌گفت. من دوستی داشتم ابتدایِ نام او میم انتها الف که همانندِ پروانه‌ای ظریف در سینه‌ی محزونِ آسمان فرورفت و برای همیشه ناپدید شد. من دوستی داشتم... من دوستانی داشتم... داشتم... چه غریبانه و بی‌صدا ماضی می‌شوند آدم‌ها! حافظه‌ی کپک‌زده‌ی بشر تا به‌کی خواهد توانست این‌همه ازدست‌دادن را ذخیره کند. هم‌چنان معتقد هستم که گلسرخی حقیقت را گفت! بسپارید بر روی سنگ مزار ما 'هم' تاریخ ننویسند. تا آیندگان ندانند بزدلان و بی‌عرضه‌های این برهه از تاریخ ما بودیم. ما جنگجویان کوچه‌های خلوت! پستو نیاز داریم برای گریختن. شاید پتو برای مخفی شدن... بله ال‌کیمیا حیات؛ بوی تند و غمگینِ حیوانی دارد. رجوعی ناب به سرفصل‌های دلخراشِ زندگی و زیستن...!
27 شهریور 1401 پاسخ تشکر
37 تشکر شده توسط : رابین هود آماتور 2
ممنون از توضیحاتتون مسیح عزیز. کارهای این دو سه تا برندی که گفتید (چند تایی که من آزمودم . حدود 15 تا از زرجف، 5،6 تا از سوسپیرو و 1 یا دو تا از کمی بلندینگ) به نظرم اومد یک روح مشترک دارند . شلوغ، غنی ،با کیفیت و اغلب یک تم فروتی داشتند
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : IRRO ژیوان
مسیح جان این چند وقت اخیر اینقدر ذهنم درگیر اوضاع و شرایط نابسامان و بی عدالتی ها، جنایت ها و هزاران درد مشترکی که هممون درگیرش هستیم بوده که معمولا تاصبح یا بیدارم و یا مدام با کابوس از خواب میپرم.
من خودم دختر 4 ساله ایی دارم که واقعا نگران آیندش هستم. مرز و بومی که عاشقش بودیم و خاکی که به او تعصب داشتیم حالا مثل یک دره جهنمی شده برای عرض اندام تاریکی ها و گسترش تباهی ها. اینقدر با روان و هویت و بود و نبودمان بازی میکنند که مجبور بشیم چهار گوشه این خاک رو آتش بزنیم و فلنگ رو ببندیم و بریم.
دیگه مرز و بوم و خاکی نمونده، چه تعصبی ، چه کشکی و چه دوغی این رو هم میزارم گوشه همون چهار گوشه و آتیشش میزنم.
این حق نسل سوخته ما نبود که با جنگ و توهماش، خفقان و ترس و زور، حالا هم بدون امید به آینده خودمون و بچه هامون مثلا زندگی کنیم.
ناله و زاری ها زیاده و کلام برای ابراز ناراحتی ناتوان اما چاره ایی دگر باید کرد و حرف ها رو باید به عمل برسونیم.
منم این چند روز فقط با نوشتن دارم ذهن خسته و روح چاقو خوردم رو تسکین میدم.
دارم با خودم فکر میکنم اگر زندگی قرار باشه برای دخترکه نازنیم مثل من پیش بره ، دست به کاری بزنم ...
ولی تهش باز هم به نیستی و عدم عدل و تباهی میرسم یا به فکر فرار.مرگ یکبار و شیون یکبار . ترس برادر مرگه ولی مرگ داریم تا مرگ. من ترجیح مرگم بدون ترس و با خیال راحت و بی منت از روزگار به درد نخورش باشه.
هممون خسته اییم از نون به نرخ روز خوری ها، چاپلوسی ها و تظاهرها.
گرگ هایی که رفتن تو پوستین بره و دارن میچرخن و می کشند.. به هر اسم و رسمی که خود شیطان صفتشون باب کردند.
همه چیز عمیقا تاریکه و سیاه شده مثل تاریکی و سکوت محض لاوس و عمق بی هیاهو و ترسناک اوهیرا
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
33 تشکر شده توسط : محسن ایزانلو رابین هود
زیان کسان از پی سود خویش

بجویند و دین اندر آرند پیش

نباشد بهار و زمستان پدید

نیارند هنگام رامش نبید

چو بسیار ازین داستان بگذرد

کسی سوی آزادگی ننگرد

بریزند خون ازپی خواسته

شود روزگار مهان کاسته

(فردوسی بزرگ)

________________________________________
آب حیوان تیره گون شد خضر فَرُّخ پِی کجاست

خون چکید از شاخِ گل بادِ بهاران را چه شد؟

شهرِ یاران بود و خاکِ مهربانان این دیار

مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد؟

___________________________
با صبا در چمن لاله سحر میگفتم
که شهیدانِ که اند این همه خونین کفنان

(حافظ)
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
24 تشکر شده توسط : محسن ایزانلو Dapper
منم گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
منم عاجز ز گفتن و خلق از شنیدنش
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
25 تشکر شده توسط : محسن ایزانلو آرمان
ارژنگ عزیزم سلام
میهفمم که چه میگویی ! لیک :
ما گنگ نیستیم ! اتفاقا حرف ها میزنیم که سنگ آب شود !
ما قدیمی ترین ایم در ادبیات جهان !
تمام ادیبان جهان گفته اند که ما از ایران آموختیم آنها هم که نگفته اند ، حقیقت نگفته اند !
ما بهتر از همه گفتن میدانیم !
اما ، اما گیر کرده ایم بر چند راه دین !
دین بزرگ است چون خدا بزرگ است
دین قوی ست چون خدا قوی ست
لیک هر بزرگی دشمنی بزرگ نیز دارد !!!
ما راه گم کرده ایم لیک شک نکنید که خواهیم یافت راه را !
و هر چه سخت تر و طولانی تر ، سرانجام اش مهمتر و شیرین تر !
نزدیک است ! نزدیک است !
اما شاید نه به نزدیکی ی عمر من و تو :)
اما دختر شوشتری اگر شیرینی ی ایرانی بودن را نچشید بدانید من هییییچ نیاموختم !
به اینکه ما که دشمن تر ایم چرا مورد حمله قرار نمیگیریم بسیاااار تفکر کنید !
علت اش قدرت ما نیست !
دلیل دیگر دارد !
و دیگر ، ما حرف میزنیم و خلق میشنود
عالم شنواست ، خدا هست !
میگذرد ! میگذرد !
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : عباس بهرامی محسن ایزانلو
محمود درویش فریاد زد براین سرزمین چیزی هست که شایسته‌ی زیستن است...! براین سرزمین نیز همین‌طور. سعید بزرگوار درود برتو جانم. یک گفته و بی‌شمار ناگفته‌ی تورا شنیدم. چه احوالِ غم‌انگیز درعین‌حال مقدسی است وقتی دل‌شاد می‌شوی که در این قطارِ رنج‌دیده تنها نیستی. خصلتِ دیوافکنِ 'ما' را فراموش نکن و ناامید نباش. غصه‌ها را باهم می‌خوریم، می‌خندیم، می‌خوابیم؛ شاید فردا... به‌هنگام بیداری و طلوعِ جان‌بخشِ خورشید. روزِ من و ما آغاز شده باشد! شخصیت من ابعادِ پاتریوتیستی نداشته و ندارد. به‌خصوص از جنسِ روشنفکرفارسی! اما اینجا سرزمین گُردیا، تهمینه، کی‌قباد، گُردآفرین، ماه‌آفرید و سهراب است. سرزمین کاوه، رستم، کی‌خسرو، منیژه و روشنک هم باقی خواهد ماند! این خاک ققنوس می‌شناسد و حتی خاکسترِ مارا هیچ بادِ لکاته‌ای نمی‌تواند با خود ببرد. فراموش نکنیم... پریدن را سقوط شاید؛ پرواز تا به خورشید را سوختن باید! آن‌چه می‌بینید مسیر و معبر است عزیزانم نه آخرکار :) [بی‌ربط : قدرت بی‌قدرتان واتسلاف هاول را مطالعه بفرمایید!] به‌جبر باید از نوشتن و موشکافی دوری کنم. آن‌هم صرفا برای دور نگه‌داشتنِ مجموعه از آزارهای احتمالی و سنگ‌اندازی دَدان. بایست مراعات کنیم مبادا اندام آقایان ورم کند :) لطفا اجازه‌ ندهید خنده و امید را سارقِ دوران و خبرهای گس از شما بدزدند. جنگلِ تاریخِ ما به خنده‌ی شغال‌ها درهنگامِ تاریکیِ شب عادت دارد! مثل سورچینلی باشید... به آن‌چه درنهایت باقی می‌ماند ژرف بیاندیشید!
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : محسن ایزانلو آماتور 2
ازنو درود. لابد :) زیرا همه‌ی این مخلوقات از یک منبعِ آگاهی تغذیه می‌کنند. اما به‌نظرمن این اشتراک تنه به شباهت نمی‌زند. هر عطر شمایلی دارد. نیز مغز، روان، احساس، هدف و باورهای متمایز. آثار هنری نسبت به‌هم 'دیگرسان' هستند. سوال این‌جاست که ما عطر را تخت و خطی می‌دانیم یا ژرف و سینوسی. مسئله این است : کالا یا هنر :) عطر به‌مثابه کالایِ صرفا مادی و ابزارِ بلوفِ زیبایی به‌وجود می‌آید برای تامینِ نیازهای اولیه، پُر کردنِ خلاءِ توجه، تحریکِ تمایلات عقیم و تغذیه‌ی نگرش‌های گذرا. اما اگر هنرِ خالص تعبیر شود، به‌وجود می‌آید برای اخته کردنِ تمام خرده‌لذت‌ها. تمایلاتِ قدیم و کاهل را تحریک نمی‌کند بلکه منش و نگرش‌های تازه می‌سازد. معمار خواهد بود برای تخریب، ازنو ساختن و یا ایجادِ تغییرات اساسی در ساختمانِ اندیشه‌ی ما. صحبت بر سر تاثیر و رسوخ است. زرجوف زیبایی را به‌دور از هرگونه چون‌وچرا به شما هدیه می‌دهد؛ از سرفصل‌های شناخته‌شده‌ی زیبایی‌شناسی بهره می‌گیرید. سراغ جهان زیرین هم غالبا نمی‌رود. ال‌کیمیا اما کلنجارطلب است. میل دارد شما را به سرزمین‌های ممنوعه بکشاند و مخاطب را به درون مغاک ناشناخته‌ها پرت می‌کند. (بادقت : حیات، کِمی، تمپست و الیکسر) اقامتی جادویی پشتِ تمامِ درهای بسته! با عطرهای ال‌کیمیا بایست زیبایی را مابین علف‌زارهای ناشناخته، جزیره‌های مطرود و بیشه‌های انبوه جست‌وجو کرد. جست‌وجو مقدس‌ترین سرمشقِ مکاشفه است. زیرا در این تفکر مهم نیست مبدا کجا بوده یا مقصد به کدامین جغرافیا می‌رسد بلکه صرفا مسیر و تجربه‌های وارونه‌ای که در آن به‌دست می‌آید اهمیت دارد. این جریان را بسیار دوست دارم. زیرا مدام شدن برروی مبدا و مقصد باعث ازبین رفتنِ لذت و عجایبِ مسیر می‌شود. به تولد، مرگ و برخوردِ این‌دو با زیستن بیاندیشید. زندگی درنگاه من یعنی عکس‌برداری از مسیرِ پُر پیچ‌وخمِ بودن :) ای‌کاش همه‌ی ما یک دوربینِ اعلا و بی‌شمار لنزِ ناب داشته باشیم. بشر برای بقا نیازمند به عکس‌برداریِ مایکرو از اندامِ زیبایی است. بماند برای روز مبادا! عطرها را جدی بگیریم. تا کنون به اصلِ رایحه فکر کرده‌اید؟ ترسناک نیست؟ این‌که اصلا بو وجود دارد! این حضورِ ننامیدنی و ندیدنی. تعریفی است متفاوت برای حادثه‌ی لمس. به ما می‌آموزد می‌توان حضور داشت بدون دیده شدنِ بصری؛ می‌توان لمس شد بدون برخوردِ فیزیکی؛ می‌توان شنیده شد بدون صدا... و من چه تراژیک بی‌ربط می‌نویسم :) نااهلی را گریزی نیست. این جملاتِ بی‌سروته به نوشته‌ی محترم شما ارتباطی نداشت. شبیه به کسی شده‌ام که خیال می‌کند فرصت بسیار اندک است و به سندروم فشرده‌گویی و درهم‌تنیده نوشتن دچار شده! خلاصه که روح مشترک اشاره‌ی دقیق و به‌جایی بود عزیز :)
28 شهریور 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : آماتور 2 آرمان
سلام به مسیح عزیز. چند تا نکته رو عرض کنم خدمت شما :
1. از قلمتون (از قبل برام روشن بود) هویداست که بسیار اهل مطالعه و همچنین خوش ذوق هستید و بسیار خوشحالم که در این مجموعه دوستانی چون شما دارم.
2. با سوال شما در مورد کالا یا هنر بودن عطر خیل عظیمی از عطردوستان از تعریف عطرباز (به مثابه کسی که عطر رو بعنوان هنر می بینه) خارج میشن. البته بسیاری از عطرها با هدف کالا بودن تولید میشن و عطرهایی که بعنوان هنر تولید میشن به نظر من تعدادشون خیلی کمتره
3. منظور شما رو از «مدام شدن بر روی مبدا و مقصد » متوجه نشدم. فک کنم بیان دیگری متمرکز شدنه اره؟
4. گفته های شما کاملا مرتبط و مفید بود برای بنده و سپاسگزارم که به نوشته های ساده من توجه کردید و وقت گذاشتید برای پاسخگویی
5. با توضیحات شما واجب شد عطرهای برند kemi یا بقول شما ال - کیمیا رو به دقت بیازمایم . اگر پیدا بشه
29 شهریور 1401 پاسخ تشکر
13 تشکر شده توسط : ژیوان ارژنگ بوترابی
کنار پنجره ایستاد و آرام باخود زمزمه کرد بر کشیدنِ چنین بارى سترگ شهامت را لخته‌لخته از گُرده‌هایت خواهد مکید؛ اى سیزیف! راه هنر بی‌پایان و آدمى را مجال اندک است...! در تشریح خطی کالا این‌طور آمده : هر آن‌چه که برای تامین و رفعِ تقاضا یا نیاز به بازار عرضه می‌شود. با تکیه‌بر این تعریف می‌توان فهمید یک آلبوم موسیقی، دارو، جواهر، کتاب و... کالا هستند. یک تابلوی نقاشی را درنظر بگیرید. خودِ تابلو کالا می‌تواند باشد ولی اصلِ نقاشی خیر. این قانون درارتباط با عطر نیز صدق می‌کند. یعنی آن‌چه فرد خریداری می‌کند کالا محسوب می‌شود ولی هم‌زیستیِ رایحه‌ها باهم و عطرسازی هنر است. ربطی به قیمت، مجموعه‌ی سازنده و اندیشه‌ی پشت اثر نیز ندارد بلکه یک جریان شمول و کلی است. رایحه‌ی دیویدوف وود بِلند هنر است همان‌طور که آنوبیس آرتیزان. تفاوت‌ باید مابینِ دغدغه‌ها، نحوه‌ی پرداخت و زاویه‌ی نگاهِ هنرمند به قضيه‌ی هنر جست‌وجو شود. هیچ رایحه‌ای دون یا کم‌اهمیت نیست و همگی فرزندان یک مادر هستند. تمام عطرسازی برروی بستر هنر به‌خواب می‌رود. همان‌طور که تمام موسیقی، نقاشی، مجسمه‌سازی و... پس ما عطر غیرهنری نداریم! / ایراد : مغلطه‌ای رایج وجود دارد ازاین قرار که آیا طبق تعریف‌های موجود خودِ هنر نمی‌تواند کالا باشد؟ خیر. اما این‌که چرا خیر، نیاز به توضیح و تفسیر بسیار طولانی دارد که نوشتن درموردش از حوصله‌ی این‌روزهای من عمیقا خارج است. اما به‌صورت استنباطی نیز می‌توان دریافت که چرا اصلِ هنر مثل مجسمه‌سازی، قالی‌بافی یا منبت‌کاری را نمی‌توان کالا دانست. موجودیتِ کالا مشاع و منوط به حدود، جرم، وزن و قیمت است. هنر بطنی، ننامیدنی، نامحدود، بی‌قیمت، نامرئی و بدون وزن تصور می‌شود. اگر هنر را کالا بدانیم پس تفکر، عاطفه، ادراک، عرفان و... نیز کالا هستند! درنهایت آن‌چه اهمیت دارد این است که بدانیم تمام عطرها شهروندان سرزمین هنر هستند و در همان جغرافیا با یکدیگر تفاوتِ میزان پیدا می‌کنند و در شناسنامه‌ی همه‌ی آن‌ها روبه‌روی نام مادر نوشته شده : هنر. فرقی هم ندارد فلان عطر گرلن، لالیک و... باشد یا آثار المپیک ارکیدز، آدی آله وان... صحبت بر سر 'چگونه هنرمندی' 'چطور هنری' و 'چه پرداختی' بایست باشد نه این‌که عطر الف هنری است عطر ب غیرهنری. ویل دورانت می‌گوید هر دانشی [آگاهی کل - همه‌چیز] با فلسفه آغاز و به هنر ختم می‌شود! یعنی چه؟ یعنی درخت، آسمان، ستارگان، رودخانه، غزال، قو، اسب، خاک، تمشک، سیب، اتم‌ها، شیمی، فیزیک، ریاضی... تو، من، ما! تمام عالم هنر است و ما هنرمندانِ این عرصه‌ی باشکوه. بازیگرانِ نمایشِ تراژیکِ زیستن! اما دگربار افسوس که داستایفسکی در کتاب رنج‌کشیدگان و خوارشدگان می‌نویسد : الهه‌ی هنر از قدیم‌وندیم گرسنه و پاپَتی در زیرشیروانی‌ها روزگار می‌گذرانده. تا بوده همین بوده و بعداز این هم همین خواهد بود... بله. قضیه ازین‌قرار است!
29 شهریور 1401 پاسخ تشکر
26 تشکر شده توسط : آماتور 2 آرمان
نگاهتون خیلی موشکافانه و ریزبینانست و جای تحسین داره. از زوایایی به موضوع نگاه کردید که احیانا از دید من پنهان بوده. با حرفاتون موافقم. یه توضیح در مورد نظر خودم بدم. منظورم از بند 2 این بود که درسته که اصل ایده و ساخت عطر (تمام عطرها) هنره ولی بسیاری از عطرها هدف از ساختشون اینه که بعنوان کالا ارائه بشن. به بیان دیگه ساخت عطر هنره ولی خود عطر (مایع عطر، شیشه، بسته بندی) کالاست. تفاوت در نوع نگرش و هدف از استفاده عطره
30 شهریور 1401 پاسخ تشکر
10 تشکر شده توسط : محسن ایزانلو فاطمه فیضی

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟