این محصول در سال 1997 توسط لالیک معرفی شد. رایحه لالیک پورهوم چهارفصل است
سازنده این محصول Maurice Rousel است و شیشه را نیز Marie-Claude Lalique طراحی کرده است.
«لالیک پور هوم شیرنشان» (معروف به لالیک شیر) از عطرهای کلاسیک چوبی و کهربایی با طراوتبخشی ناب برای مردان شیکپوش و خاص است.
این مخلوق شگفتانگیز سال 1997 که هنوز نفس میکشد، استعداد و نبوغ آقای رنه لالیک را همچنان برای ما زنده نگه داشته است. برای پی بردن به نبوغ خاص آقای لالیک کافیست به این نکته توجه کنید که در دهه پُرهیاهوی 1920 بود که آقای لالیک، 27 آرم ویژه برای ماشینها طراحی کرد که امروزه از کالاهای لوکس و نایاب برای کلکسیونرها بهشمار میروند.
ساختار آمیزهای بسیار متنوع «لالیک پور هوم شیرنشان» سرشار از رایحههای غافلگیرکننده و طراوتبخش در نتهای اولیه است که بهزیبایی با نتهای پایه آمیخته شدهاند و پیچیدگی خاصی به این عطر دادهاند. پیوند ناب و بینقص میان نتهای اولیه و نتهای پایه به شکلگیری آکورد چوبی و گلفام نابی منتهی شده است.
عطرافشان این رایحه را به شما عزیزان پیشنهاد میکند.
نوع عطر | ادو پرفیوم |
برند | لالیک |
عطار | موریس روسل |
طبع | گرم |
سال عرضه | 1997 |
گروه بویایی | چوبی معطر |
کشور مبدأ | فرانسه |
مناسب برای | آقایان |
مناسب فصل | زمستان |
اسانس اولیه | ترنج ، نارنگی ماندارین، اسطوخودوس ، گریپ فروت ، رزماری ، نارنگی، دارابی |
اسانس میانی | سدر ، زنبق ، یاس، گل برف |
اسانس پایه | کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، چوب صندل سفید |
راهروی باریکی داشت که به حیاط می رفت،
مادر بزرگم همیشه کنار راهرو،
روی پتوی کوچکش دراز میکشید،
و آرام آرام صلوات می فرستاد،
و از نجوای ملایمش، حرف «ص»، کمی بیشتر به گوش می رسید،
که آمیخته می شد،
با صدای پنکه ی سبز رنگی که کنار اتاق بود،
و صدای آرامِ قمری ها که از حیاط میامد،
و همهه ی مبهم کوچه که از پنجره ی باز آشپزخانه، به داخلِ خانه تراوش می کرد،
و یک هارمونیِ آرامش بخش و ملایمی را می ساخت،
که من خیلی دوست داشتم،
و تمام خصوصیات یک مادر بزرگ دوست داشتنی را داشت:
مهربان،
با موهای سفیدِ بلند و کم پشت،
که همیشه می بافت، و از زیرِ چارقدِ سفیدِ کهنه اش،
بیرون می آمد،
و دندان های مصنوعی اش،
و عینک ذره بینی اش،
و پیراهنِ بلندش، که سفید بود و گلهای ریز آبی رنگی داشت،
و چادر نماز سفیدش،
با آن رایحه ی آرامش بخش:
بوی چلوار تمیز،
و کمی خاک گرفته،
و کمی کهنه،
و وقتی مرا در آغوش می گرفت،
رایحه ی عطرِ ملایمی،
که در یک شیشه ی کوچک،
با مایعی زرد رنگ،
از روزگاری که معلوم نبود،
از دوستی که دیگر شاید نبود،
به سوقات رسیده بود،
مشامم را پر میکرد،
و لباس هایش هم،
که رایحه ی کهنگیِ دلنشینی،
همراه با بوی تمیزی،
از آنها می تراوید،
.
.
.
گاهی، عصری،
به ذوقِ مهمانی،
قلیانی درست می کرد،
بسیار با سلیقه،
کوزه ی قلیانش نقش شاه عباسی داشت،
و در آب قلیان،
برگ گل محمدی می ریخت،
به قصد خوشبویی،
و من می نشستم،
و رقص برگِ گل ها را در آب قلیان،
وقتی که قُل میخورد،
تماشا می کردم،
و عطرِ تنباکوی «هکان»،
که به همراه رایحه ی ذغالِ گداخته،
فضای خانه را پرمیکرد،
و به دوریِ چشم زخمی،
و رفعِ قضا و بلایی،
هوای خانه را می آکند از دودِ اسفند و کندر،
و ظهرهای بهاری،
که خیارِ تازه را،
در کاسه دوغ، خُرد می کرد،
به همراه برگ های نعنا و ریحان،
و نانِ سنگگِ بیات شده،
چنان ترکیبِ استادانه ای از روایحِ جادویی را ایجاد می کرد،
که هنوز هم،
وقتی چشمانم را می بندم،
می توانم خنکیِ این معجون بینظیر را،
در تمام تنم احساس کنم،
و عصرهای تابستان،
عطرِ شیرین هندوانه،
که با خنکای دلچسبش،
انگار ضیافتی از بهشت بود برای خودش،
و یادم هست،
زن های همسایه که جمع می شدند خانه ما،
بساط کاهو سکنجبین فراهم بود،
و عجب ترکیبِ آروماتیکِ عجیبی هم داشت،
سبز، خنک، ترش، و شیرین
واقعا چه استادانه عطاری شده بود،
.
.
.
و او چه عطارِ چیره دستی بود برای خودش،
و چقدر زندگی مان را عطرآگین کرده بود،
و سال هاست که من،
در آرزوی رایحه ی دلنشینِ کهنگیِ لباس هایش،
به حسرت نشسته ام ...