LALIQUE - Lalique Pour Homme EDP

لالیک پورهوم ادو پرفیوم (لالیک شیر)

مردانه
کد کالا : ATR-30104
نوع عطر : ادو پرفیوم
check icon ضمانت اصالت کالا
مشخصات رایحه
گروه بویایی : چوبی معطر
طبع : گرم
مشخصات تولید
نام برند : لالیک
کشور مبدأ : فرانسه
سال عرضه : 1997
کد کالا : ATR-30104
check icon ضمانت اصالت کالا
تعداد بن این کالا : 50
بن های فعلی شما : 0
می‌توانید مصرف کنید : 0
قیمت پس از مصرف بن ها
2,480,000 تومان
رای کاربران
  • عاشقشم
    35
  • نمی پسندم
    22
  • - 25 سال
    3
  • + 25 سال
    25
  • + 45 سال
    12
  • روزانه
    11
  • رسمی
    19
تعداد رای های ثبت شده : 184
ترکیبات اعلام شده
توضیحات

این محصول در سال 1997 توسط لالیک معرفی شد. رایحه لالیک پورهوم چهارفصل است

سازنده این محصول Maurice Rousel است و شیشه را نیز Marie-Claude Lalique طراحی کرده است. 

«لالیک پور هوم شیرنشان» (معروف به لالیک شیر) از عطرهای کلاسیک چوبی و کهربایی با طراوت‌بخشی ناب برای مردان شیک‌پوش و خاص است.

این مخلوق شگفت‌انگیز سال 1997 که هنوز نفس می‌کشد، استعداد و نبوغ آقای رنه لالیک را همچنان برای ما زنده نگه داشته است. برای پی بردن به نبوغ خاص آقای لالیک کافی‌ست به این نکته توجه کنید که در دهه پُرهیاهوی 1920 بود که آقای لالیک، 27 آرم ویژه برای ماشین‌ها طراحی کرد که امروزه از کالاهای لوکس و نایاب برای کلکسیونرها به‌شمار می‌روند.

ساختار آمیزه‌ای بسیار متنوع «لالیک پور هوم شیرنشان» سرشار از رایحه‌های غافلگیرکننده و طراوت‌بخش در نت‌های اولیه است که به‌زیبایی با نت‌های پایه آمیخته شده‌اند و پیچیدگی خاصی به این عطر داده‌اند. پیوند ناب و بی‌نقص میان نت‌های اولیه و نت‌های پایه به شکل‌گیری آکورد چوبی و گل‌فام نابی منتهی شده است.

عطرافشان این رایحه را به شما عزیزان پیشنهاد می‌کند.

نوع عطر ادو پرفیوم
برند لالیک
عطار موریس روسل
طبع گرم
سال عرضه 1997
گروه بویایی چوبی معطر
کشور مبدأ فرانسه
مناسب برای آقایان
مناسب فصل زمستان
اسانس اولیه ترنج ، نارنگی ماندارین، اسطوخودوس ، گریپ فروت ، رزماری ، نارنگی، دارابی
اسانس میانی سدر ، زنبق ، یاس، گل برف
اسانس پایه کهربا، وانیل ، نعناع هندی ، خزه درخت بلوط ، چوب صندل سفید
نمره کاربران
Lalique Pour Homme EDP-لالیک پورهوم ادو پرفیوم (لالیک شیر)
رایحه
7.3
66 رای
ماندگاری
7.3
84 رای
پخش بو
7
81 رای
طراحی شیشه
7.9
66 رای
این عطر برای من یاد آور ...
محصولات دیگری از برند لالیک
اخبار برند لالیک
عطرگرام
نظرات کاربران (125 نظر)
راهنمایی مطالعه نظرات :
* نظرات اصلی که بدون خط آبی هستند نظرات مرتبط با محصول می باشند. نظرات پاسخ که با خط آبی هستند ممکن است از بحث در مورد این ادکلن فراتر رفته باشند.
** برای مطالعه نظراتی که صرفا مرتبط با این محصول هستند نظرات اصلی را مطالعه نمایید.
7
رایحه
7
ماندگاری
7
پخش بو
9
طراحی شیشه
بادرود ، یه نوستالژیک دهه نودی موفق دیگه ، همچنان قادر به رقابت با غولهای فعلی ، البته همه اینا به خاطر قیمت مناسبشه و باید دید تو این قیمت واقعا چند تا عطر قابل بحث میشه پیدا کرد ، یه مقدار کم رایحه صابونیش برام جالب نیست ، بیشترین نتهایی که برای من تو این عطر ملموس هست کهربا ، نعنای هندی و اسطوخودوسه و یه مقدار رزماری ، بوی یاس و نارنگی ماندارین تو این عطر اصلن برام ملموس نیست ، تلخی خوبی داره ، اگه کسی به روایح تلخ و کلاسیک مخصوصا دهه نود علاقمند باشه با این قیمتی که داری میتونه گزینه ایده آل باشه ، ماندگاری و پخش بوی متوسطی داره و ارزش خرید بالا
22 آذر 1402 پاسخ تشکر
7 تشکر شده توسط : پویا رضا

من این عطر رو چندسال پیش کادو گرفتم. از دوستی که لالیک باز هست اما خوب متاسفانه نتونستم باهاش ارتباطی برقرار کنم، نه خودم و نه خانمم که معمولا اولین بازخورد رو ازش میگیرم. احساس میکنم برای سن بالای 50 می تونه گزینه خوبی باشه اما حتما باید قبلش تست بشه
27 دی 1402 پاسخ تشکر
4 تشکر شده توسط : پویا A_KARIMI

9
رایحه
10
ماندگاری
10
پخش بو
8
طراحی شیشه
دوباره پرشدم از حرف،
دوباره پر شدم از فریاد،

نمی دانم چه سرّی در این شب هاست،
که گاهی پُرم می کند از غم،
لبریزم می کند از خاطره،

شایدم تقصیر لالیک است،
این نوستالژی عمیق لعنتی،
که چقدر به خاطرات من گره خورده است،

شما هم اینگونه اید آیا؟
شما ای همه آدمیان عالم؟
«گذشته»، برای شما هم سرودی غم انگیز است؟
زخمی خونچکان است که رویش را بسته اید و فراموشش کرده اید؟

خاطراتِ شما هم، ذغال های گداخته ای هستند که از آتش سوزی مهیبی در گذشته های دور،
که شاید به یاد می آورید، شاید هم نه،
کنار قلبتان جامانده اند؟
و گاه و بیگاه می چسبند به سینه دلتان؟
و سوزی جانکاه فرایتان می گیرد؟

ای همه آنانی که دارید شادمانه زندگی می کنید،
بمن بگویید که شما این چنین نیستید آیا؟
بگذارید باور کنم که در این دردِ جانگداز تنها نیستم،
بگذارید باور کنم که در زندانِ گیتی، به سلول انفرادی محکوم نیستم،
.
.
آه از این لالیکِ لعنتی،
آخر تو چرا اینقدر پابرجا ایستاده ای؟
واقعا این همه سال با این اقتدار مانده ای که چه؟
این همه خاطره را با خود حمل می کنی که چه بشود؟
چرا این همه تلخی های فراموش نشدنی،
و شیرینی های از دست رفته،
در لابلای نوت های تو مخفی شده است؟

ازت دلگیرم برادر،
این رسمِ همسفری نیست،
این رسمِ سال های دراز دوستی نیست،
من و تو عمری را با هم بودیم،
و به بیکرانِ عالمِ پندار رفته ایم،
به شب های بی پایانِ پرستاره،
که آسمان مانند چادری سیاه،
روی همه ی هستی خیمه زده بود،
و هوا مثل آبگینه ای ناب،
انگار که می خواست با تلنگری بشکند،
.
.
تا پیچ و خم جاده های خیال انگیزِ «گیسوم»،
و درختانی که با برگ های زرفام،
پاییز را به جشن نشسته بودند،
.
.
تا جاده بود،
و موسیقی بود،
و شیشه ی باران خورده،
و انعکاس نور ماشین ها،
در قطره های روی شیشه،
هزاران پژواک زیبا را،
به رقص نشسته بودند،

و تو چقدر ناجوانمردانه،
آن شادمانه های پرپرشده،
و آن لحظه های پر از شور،
و پر از زندگی را،
امروز،
همچون سیلابی خانمان برانداز،
مداوم و بی وقفه،
برمن آوار می کنی ...
26 بهمن 1402 پاسخ تشکر
27 تشکر شده توسط : مهدی ارجمندی الف.ر ش
درود بر شما جناب کورش، بسیار متن عالی و تأثیرگذاری نوشتید و منو‌ هم بردید به خاطرات گذشته..
این عطر عصاره و چکیده خاطرات منم هست. دورانی که حسرتش با خیلی از ماست و تکرار شدنی نیست!
عطری که عاشقش بودم اما دیگه نمیتونم ازش استفاده کنم. حتما باید لابلای عطرام باشه اما توان روحی بوییدنش رو ندارم.
تازه کنکور قبول شده بودم که داییم این عطرو با خودش از خارج کشور آورده بود برای مصرف روزانه ش و وقتی دید من از عطر خوشم اومده بدون تعلل تقدیم من کرد. شاید به سن و سالم نمیخورد، اما تو اون سن آدم میخواد خودش رو موقرتر و موجه تر نشون بده، و شاید هم برام اهمیتی نداشت..
دانشگاه صنعتی امیرکبیر بودم و برادر بزرگترم هم، سال بالایی همون دانشگاه. ورودی بهمن ماه بودم و ترم اول رو نفهمیدم چطور گذشت، خورد به تعطیلات عید و دو سه ماه بعدشم پایان ترم. از ترم بعدش بزرگ‌ترین دغدغه م این بود که کلاسام رو جوری بردارم که سه روز هفته م خالی باشه، برم ترمینال بیهقی سوار اتوبوس بشم و بعد چند ساعت پیش خانوادم باشم و در اصل بدنبال عشق های نافرجام و احساسی دوران دبیرستان. برادرم هم نمیتونست جلودارم بشه و چون میدونست بخاطر چی میرم ماشینش رو هم بهم نمیداد بلکه من منصرف بشم. منصرف که نمیشدم هیچ، تلافی هم میکردم و اگه مادرم چیزی میداد میگفت ببر برای داداشت میگفتم جا ندارم خودش میاد میبره. و اون بنده خدا که هاج و واج نگام میکرد!
یکی دو ترمی این روند ادامه داشت و درس‌ها که سخت تر شده بود باعث شد پایان ترم رو خراب کنم. برادرم که ریز نمرات منو زیرنظر داشت موضوع رو فهمید و با این اتفاق مجبور شدم تغییر رویه بدم. اون موقع ها مدام ازین عطر استفاده میکردم و سرما و گرما و سن هم برام معنا نداشت. بعد چندین سال وقتی که دوباره عطرو دیدم و از درب عطر بو کشیدم تمام اون خاطرات در آنی از زمان از جلوی چشمم گذشت. لرزه بر اندامم افتاد و بغضی غریب بر گلویم. همون بک گراندی که روایح از خودشون در زندگی ما بجا میذارن. کادو دهنده این عطر دیگه میون ما نیست اما این عطر همیشه باید پیش من باشه.. ببخشید که متن طولانی شد. سپاس از دوستان و مدیریت صبور و محترم سایت عطرافشان. روزگارتان همواره به نیکی🌷
26 بهمن 1402 پاسخ تشکر
28 تشکر شده توسط : صالح111 نادر
از کنار چشمش داشت نگاهم می کرد،
زاویه صورتش سه رخ بود و طوری نگاه می گرد که انگار دارد از پنجره اتاق که مشرف بود به ساحل، دوردست را می بیند،
همیشه این حالت نگاهش را دوست داشتم،
یک جور بیتفاوتی نمادینی که توجه و علاقه اش را با ظرافت خاصی درآن مخفی کرده بود،
به آرامی نجوا کرد : «تلخ می نویسی»،
دستنویس آخرین نوشته ام هنوز دستش بود،
جمله اش خبری بود اما درون آن، هم سوال بود هم اعتراض،
نگاهم را ازش دزدیدم، انگار می ترسیدم از داخل چشمانم ذهنم را بخواند،
با لحنی که سعی داشتم افکارم را پنهان کنم، به جای اینکه سوالش را جواب بدهم ازش پرسیدم : «مگه تلخ بده؟»،
گوشه ی لب راستش مثل همیشه کمی بالا رفت، و روی گونه اش کمی چال شد،
هر وقت مچم را می گرفت، اینطوری لبخند می زد،
زیباترین لبخندی که میشد روی یک صورت نقاشی کرد،
...
واقعا تلخ می نویسم؟
...
می خواستم نپذیرم،
تمام سلول های ذهنم درگیر این شده بود که یک مثال نقض پیدا کنم،
می خواستم حکم قاطعانه اش را نقض کنم،
گفتم : «از تو که می نویسم تلخ نیست»،
صورتش را به سمتم برگرداند،
بی احساس می نمود،
در چشمانم زل زد بود و بدون حرکت، بدون پلک زدن و بدون لبخند به من نگاه می کرد،
چهره اش داشت بی احساس تر می شد،
سرم داشت گیج می رفت،
کل خانه داشت دور سرم می چرخید،
هوا خفه و سنگین بود،
خیس عرق شده بودم،
نمی دانم چرا توی چشمهایم اشک جمع شده بود،
به زحمت صورتش را می دیدم،
...
کل خانه داشت دور سرم می چرخید،
چقدر هوا خفه و سنگین بود،
عرق پیشانیم سرازیر شده بود روی شقیقه هایم،
پرسیدم : «تو گرمت نیست؟ نمی دونم چرا کولر درست کار نمی کنه، یه دفعه خیلی گرم شد»،
چیزی نگفت، با همان حالت بی احساس نگاهم می کرد،
با خودم گفتم : «باید یه نگاهی به کولر بندازم ببینم چش شده»،
تلاش کردم بلند شوم،
اما نشد،
انگار چسبانده شده بودم به زمین،
ترس برم داشت،
بیشتر تلاش کردم، اما نشد،
شروع کردم به دست و پازدن،
گلویم داشت می سوخت،
دهانم خشک شده بود،
قلبم تند می زد،
اینقدر تند می زد که انگار داشت از قفسه سینه ام بیرون میامد،
توان تکان خوردن را نداشتم،
...
نکنه دارم می میرم؟
...
بیشتر ترسیدم،
وحشت زده شده بودم،
درمانده شده بودم،
بهش نگاه کردم،
و با صدایی که حالا بریده بریده از گلویم بیرون می آمد گفتم : «من یه چیزیم شده، نمی تونم تکون بخورم، حالم خیلی بده، فک کنم دارم می میرم»،
...
« ... زنگ بزن به اورژانس ...»،
...
فقط نگاهم کرد،
نگاهش سرشار از بی اهمیتی بود،
انگار برایش مهم نبود که من دارم می میرم،
دیگر به سختی می دیدمش،
حجم زیادی از اشک جلوی دیدم را گرفته بود،
...
صداهای اطراف توی گوشم می پیچیدند،
اصوات کش می آمدند و با هم مخلوط می شدند،
صدای همهمه می شنیدم،
...
مرگ این شکلیه؟
...
شنیده بودم موقع مرگ یه حس رهایی و آزادی رو تجربه می کنند،
یه نور سفید،
رها از دردهای تن،
و رها از غم ها و رنج ها،
پس همه اش دروغ بود؟
مرگ این شکلیه؟
...
قلبم داشت از گلویم بیرون میزد،
دهانم آنقدر خشک شده بود که به سختی می توانستم نفس بکشم،
داشتم از شدت گرما می سوختم،
تمام توانم را جمع کردم : «... زنگ بزن به اورژانس ...»،
...
چطور می تونه اینقدر بی احساس و بی تفاوت باشه؟
چطور می تونه من رو در این حال رها کنه که بمیرم؟
...
بازهم سعی کردم بلند شوم،
اما توانایی بلند شدن را نداشتم،
همهمه ی توی سرم بیشتر شده بود،
حالا دیگه صداها بلندتر شده بودند،
توی سرم صدای داد و فریاد می اومد،
و صداها با هم مخلوط می شدند و کش می اومدند،
به بالا نگاه کردم،
سقف خانه بازشده بود و آفتاب تندی روی صورتم افتاده بود،
نور آفتاب چشمهام را داشت میزد، و پوست صورتم را می سوزاند،
دیوارها هم ناپدید شده بودند،
کم کم چیزای بیشتری را داشتم می دیدم،
سایه های سیاهی دو رو برم در حال حرکت بودند،
بعضی ها با عجله و بعضی آرام تر،
درست نمی توانستم ببینم، اما انگار همه داشتند به من نگاه می کردند،
دوباره به اطرافم نگاه کردم،
مبل راحتی، میز نهار خوری، پنجره ی رو به ساحل، همه ناپدید شده بودند،
کف زمین پر از سنگ و خاک بود،
چند تا سایه ی سیاه، من رو گرفته بودند و نمی گذاشتند حرکت کنم،
...
الان کجای مرگ بودم؟،
اینها فرشته اند یا مَلِک عذاب؟،
فکرم درست کار نمی کرد،
...
دوباره بهش نگاه کردم،
دیگه بدنش رو نمی دیدم،
فقط صورتش را می توانستم ببینم،
با همان نگاه بی احساس و بی ترحم،
...
بغض گلویم را گرفته بود،
هزار حرف در حلقومم گره خورده بود که بهش بگویم،
اما صدایم بیرون نمی آمد،
بغض داشت خفه ام می کرد،
نفسم به شماره افتاده بود،
...
صداهای توی سرم بیشتر شده بودند،
داشتند واضع تر می شدند،
همهمه ی شدیدی بود،
صدای شیون،
صدای گریه،
صدای داد و فریاد،
یعنی مرگ اینهمه ههمه داره؟
...
از میان فریادها، یک صدایی از بقیه بلندتر بود،
ولی بریده بریده شنیده می شد،
انگار از فاصله ای دور می آمد،
شاید از بعد دیگری از زمان :
«زنگ بزن به اورژانس ...»
«از حال رفته ...»
«داره هذیون می گه ...»
...
دوباره نگاهش کردم،
فقط تصویر صورتش مونده بود،
سیاه و سفید، توی یک قاب چوبی، روی یک کپه ی خاک،
با همان بی احساسی،
بدون پلک زدن، بدون حرکت و بدون لبخند،
تمام توانم را جمع کردم،
و به آرامی گفتم : «از تو که می نویسم تلخ نیست» ...
29 بهمن 1402 پاسخ تشکر
31 تشکر شده توسط : الف.ر ش مهریار
درود و عرض احترام جناب کورش گرامی، خیلی لذت بردم از دست نوشته زیباتون. نمیدونم چرا ناخودآگاه منو برد به فضای قسمت هایی از داستان بوف کور زنده یاد هدایت. قسمت های بسیار تأثیرگذارش از دخترک داستان.
خیلی زیبا بود و به سهم خودم سپاسگزارم از شما و وقت گرامیتون.
لطفا درصورت امکان بیشتر ما رو از نوشته های زیباتون بهره مند کنید. شاد باشید و مانا، و بهترینها در انتظارتون 💐💐
29 بهمن 1402 پاسخ تشکر
21 تشکر شده توسط : هاشم پور امیرمهدی کاظمی
سپاسگذارم دوست عزیزم،
زیبا، ذهن شماست،
شادمانه ترین ها برایتان باد ...
30 بهمن 1402 پاسخ تشکر
9 تشکر شده توسط : الف.ر ش محسن

عرض ادب.من خیلی پیشتر راجع به این عطر کامنت گذاشته بودم اما باز هم دلم میخواست بعد از استفاده زیاد ازین عطر حرف آخر و بالغ شده ام رو بزنم،فضای عطر( چوبی معطر کلاسیک)(پخش بو و ماندگاری ۷/۵ از ۱۰)این درسته که دوستان میگن این رایحه سن و سال داره و به سن ۵۰ به بالا بهتر میشینه،اما دقیقا این عطر همینو میخواد بگه،رایحه یادآور مردهای کلاسیک و قدیمی و بالغ و جا افتاده ست که برای ما از لحاظ نوستالژی بودن بسیار جذابه چون قطعا هستن کسانی مثل من که یاد استایل کت و شلواری پدر بزرگ و کمد لباس یا چیزی شبیه به جعبه تمام چوبی قدیمی که وسایل سالخورده پدر بزرگ به یادگار مونده،می افتند.من این عطر رو تو تنهایی‌ام استفاده میکنم و بسیار لذت میبرم از اینکه دارم در این تاریخ که رنگ و رمقی در این روزگار نیست بوی یه رنگی روزگار قدیم رو میدم.
15 اردیبهشت 1403 پاسخ تشکر
12 تشکر شده توسط : امیر علوانی 🄼🄾🄽🄰

نوستالژیک دوست داشتنی
چوبی، گلی، مرکباتی
رایحه ای قابل اتکا، مردانه، مطمئن و مهربان
با یک استایل خاکستری در یک کافه با تم چوبی در فضای باز در هوای ابری واقعا حالشو بردم
پیشنهاد میکنم شما هم حالشو ببرید

[EDITED] 1403/02/17 11:09
17 اردیبهشت 1403 پاسخ تشکر
15 تشکر شده توسط : کامبیز سخی nazanin

Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟