😂 😁 2 سال پیش 11

دستیار و کارشناس رایحه بازی من !

سلام دوستان

قبل از هرچیز بابت این عکس تقریبا غیر مرتبط عذرخواهی میکنم اما حیفم اومد شما نبینید .

دو روز قبل از سال نو باقالی خریدیم برای شب سال نو که دیدیم این میهمان خدا اومده خونه ی ما . بابت خونه اش و رخت خوابش و غذاش کلی تحقیق کردیم .با ذره بین هم نگاه کردیم ببینیم پسره یا دختر که نفهمیدیم !

و اما نکته ی جالب اش : ۲۴ ساعت خوابه و غذاش رو آماده میکنم بیدار نمیشه ! اما اتفاقی فهمیدم اگر عطر گلی ی یا آکوا یا جنگلی ی  با کیفیت بزنم بلافاصله بیدار میشه و شاخک هاش رو در میاره و از خونه اش بالا میاد و دور تا دور همه جا رو نگاه میکنه تا باغ و بوستان رو ببینه . غذا میخوره و دوباره میخوابه . رایحه ی عطرهای بی کیفیت یا ارزون بیدارش نمیکنه ! فقط عطرهای آکواتیک یا فلاوری ی با کیفیت !

این مدت کیفیت عطرهام رو این بهم میگه ! مدتهاست دنبال دوست براش میگردم پیدا نکردم .

آونتوس دوست داره . و نه هیچ مشابه اش رو . همه ی آکواها . مون نوم رژ . اوپوس ۸ .لالیک نوآر .و ...

این هم از دستیار رایحه بازی ی ما !

شاد باشید

علی شهرابی
علی شهرابی
2 سال پیش

سلام

احترام به حقوق حیوانات

چقدر زیبا

ممنون

کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 سال پیش

سلام عزیزم و ممنون

Maary
Maary
2 سال پیش

خدایا😂😂😂😂چقدر بانمک😁 عجب کشفی کردید!!

کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 سال پیش

خانم ماری مهربان

عرض ارادت و احترام

دیدید ؟  آره ! کاش میشد فیلم اش رو گذاشت ! نمیدونید چقدر میخندیم وقتی عطر میزنیم و این بیدار میشه ! از دیوارش میاد بالا اول دور تا دور رو نگاه میکنه ببینه چه خبره و این بو از کجا میاد . احتمالا کلی هم فحشمون بده و هربار میگه کلاه سرم رفت ! فکر کردم توی باغ ام ! چجوریه که بوش میاد و خودش نیست ؟؟ کاش میشد قیافه اش رو اونموقع دید ! بعد میره پایین غذا و خواب . چقدر خواب !!

shima.a
shima.a
2 سال پیش

خیییلی جالب بود چه خوش سلیقه هم هست😁

کامبیز سخی
کامبیز سخی
2 سال پیش

بله ! خیلی .☺

nazanin
nazanin
5 ماه پیش

سلام:) من هم کلی دستیار رایحه باز دارم! یه طوطی در خانه دارم، یه گربه ی همسایه و چندتا گربه در کوچه امون که بهشون غذا میدم.. طوطی ام روایح گلی مشکی رو ظاهرا خیلی دوست داره:) جدیدا وقتی بغلش میکنم لباسم رو میگیره و میاد بالا.. پایین تر از شانه ام می نشینه و سرش رو به گردن ام می چسبونه.. مودجار از مجدا بکالی و انکر نویر هم وقتی گاهی شب ها به پرده اتاقم اسپری می کنم میبینم که خیلی خوشش میاد و اگر چراغ روشن باشه دیگه بداخلاقی نمی کنه:) اخه اگه خوابش بیاد و چراغ رو روشن بذارم ناراحت میشه و شروع میکنه به سر و صدا کردن!

گربه ها از روایح گرم و شیرینِ نیمه پودری خامه ای خوششون میاد:) صدای انسان از سورچینلی رو یکیشون خیلی دوست داشت:) گربه همسایمون هم تانگو رو خیلی خیلی دوست داره..و برعکس طوطی ام، از انکر نویر خوشش نمیاد:)

سوای اینها، من بسیار میل دارم که نگاه شمارو نسبت به نُت کهربا بدونم!

پیشاپیش از شما ممنونم:)

کامبیز سخی
کامبیز سخی
5 ماه پیش

سلام عزیزم

مادربزرگم یک گنجشک داشت هر وقت چای میریخت بلافاصله میپرید و از قندان یک حبه قند برمیداشت و مینشست روی شانه اش و گردن اش را دراز میکرد به سمت دهان مادربزرگم تا او با دهان قند را از نوک او بگیرد :)

یک خرگوش سفید داشت که هر زمان دستشویی داشت میرفت بر درب دستشویی با دو دست سریع ریتمی شبیه طبل ریز میزد که درب را باز کنید دستشویی دارم :)

طوطی ، یک مرغ مینای سخن گو که مدام میگفت سلام ، یک سگ کوچک پشمالو ، یک جفت مرغ عشق که مدام در حال بوس و کنار بودند ، یک جفت کبوتر سفید پاپر کاکل دار که پرواز نمیکردند و کلی قناری هم داشتند که البته قناری ها مال پدربزرگ بود :)

کلی مرغ و خروس ، غاز و طاووس !

باغ وحشی بود :))

حیاط بزرگی داشتند . یادش بخیر !

ابتدای امسال با خانمم میرفتیم خرید منزل که از یک خیابان صدای جیغ گربه ای را شنیدم . فهمیدم مادرش را گم کرده ! دیگر نفهمیدم خانم ام چه میگوید :)

او را درب فروشگاه پیاده کردم و گفتم : الان برمیگردم ! پرسید کجا ؟؟ گفتم می آیم !

برگشتم به همان خیابان . شنیدم صدایش از آنطرف بلوار می آمد . ماشینم را پارک کردم ، رفتم آنطرف . دیدم دی ! صدایش اینبار از وسط بلوار میاد ! آمدم وسط باز دیدم صدایش از سمت ماشین من میاد ! هرچه گشتم نبود 

یک جوان برومند هم با یک سگ بزرگ اسکیمویی ایستاد به توجه !

گفت صدا از درون این ماشین میاد ! گفتم دی ! این ماشین من است . موتورش داغ است . چرا رفته اینجا ؟ اینهمه ماشین اینجا هست ! با خود گفتم : خب این یک نشانه !

کاپوت را بالا زدم دیدم یک گربه ی کوچولوی ببری که نژادشان خالص است بالای موتور ایستاده و با وحشت به من نگاه میکند :) دم اش از خودش بزرگتر بود ! چشمهای درشت و ترسان !

کمرش را گرفتم و عین موش توی دستم بود ! کوچولو !

مدتی بعد دو تا گربه دیدم گفتم مبادا یکی ازین دو مادرش باشد . بردم نزدیک دیدم نه .

فرار کرد و رفت درون یک ساختمان نیمه ساز .

دور و بر ساختمان بودم که نگهبان آن گمان کرد دزد آمده :)

آمد بیرون و مرا برانداز کرد فهمید دزد نیستم ، گفت چه شده ؟ گفتم آن بچه گربه را میبینی که درون آن سوراخ است و چشمهایش برق میزند ؟ به او غذا بده . من هم می آورم . گفت نمیخورد ! چند روز است اینجاست و جیغ میزند 

همینکه آمدم برگردم سمت ماشین از سوراخ آمد بیرون و آمد نزدیک من !

گفتم خب این هم نشانه ی دوم :)

خدا پایین نمی آید به گفتگو ! نشانه و وحی میفرستد ! باید خودت هوشیار باشی با رسیور قوی !

دوباره گرفتمش و گذاشتم درون صندوق عقب . 

خانمم را سوار کردم . گفت : شنیدی ؟؟ صدای گربه می آید !

او را خوب میشناسم ! بارها گریه اش را بخاطر حیوانات خصوص آنها که بچه ی کوچک دارند دیده ام . اما میدانستم که باید خوشش بیاید از او ! هرچه کوچکتر ، نازتر و اگر خوشش بیاید دیگر نمیتوان آن کوچولو را از او جدا کرد اما میدانستم گربه ی سفید دوست دارد نه این رنگ را

داستان را گفتم . گفت همین الان وایسا ببینمش . سپس با شوق گفت : من این کوچولو رو میخوام !

ظریف ، نازک ، کوچولو ! گفتیم دختر است اسمش را گذاشتیم کتی !

چند تا گربه بزرگ گرده بودیم قبلا توی مجتمع : شاپور ، لوسی ، زورو ، خرسک ، دنبک ، بهرام ، تیمور !

روز اول جیغ میزد . کردیمش درون کمد :)

دلمان کباب شد اما چاره نبود !

فردا رفت پشت اسبابها و یخچال و زیر کابینت

پس فردا آمد بیرون :)

بزرگ شده ! مدام چسبیده به خانم ام . توی بغل هم میخوابند . سرش را میگذارد زیر صورت و گردن خانم ام ، دلشان برای هم غش میرود :)

پسر از آب درآمد  :)  خانم ام دوست تر دارد ! من دختر دوستم و او پسر دوست :)

ماجراهایی داریم با او :) شکمو ! شکمو !

همین الان بر پایم نشسته است و نمیگزارد بنویسم :)

و اما عنبر و کهربا :

همین قدر بگویم که در صدر علاقمندی ی من است !

در ابتدای شروع عشق ورزی ام با دنیای روایح ، در عطرها دنبال او میگشتم !

عمیق است ! دوری نزدیک است ! دوری نزدیک ! مثل او !

مثل چاهی عمیق که میهمان یوسف و فرشتگان بود !

رایحه ی درد ! درد رایحه دارد ؟؟

آری ، دارد ، که به عمق همان درد است !

و هر چه درد بزرگتر ، رایحه اش غنی تر و عمیق تر !

همچون درد بزرگترین جاندار بر کره ی خاکی !

nazanin
nazanin
4 ماه پیش

من ندیده دلم پر کشید برای خانه و حیوانات مادربزرگتون:) و مهم‌تر از اون، خود مادربزرگ:)

قلب من طی گذر زمان ضعیف تر شده و گاهی خیلی اذیت میشم وقتی میبینم انسان‌ها به حیوانات بی پناه توجه نمیکنن یا حتی اونهارو اذیت میکنن..خصوصا گربه ها! خداوند حیوانات رو برای ما به زمین  فرستاده! اونهارو سر راه ما قرار میده تا ما با کمک به اونها معرفتی کسب کنیم.. مستضعفین روی زمین اند و چقدر گاهی انسان‌ها بد می‌کنن! انسان با انسان بد تا میکنه؛ چه انتظار؟! تماشای این جهان به راستی درد داره! دردی که تمامی نداره! 

من هم مدتی مدیدی‌ست کهربا رو خیلی بیشتر از پیش دوست دارم.‌. انگار در خون‌ام جاری میشه..درد داره و درمان هم در دست! مثل او! 

دوست‌داشتنی اند آقای سخی:) آن رایحه سرخ و درد و درمان‌اش! چون خالق‌شان؛ که نامش را می‌خوانیم و او هرباره پاسخ‌ می‌دهد! 

دست بوس‌ ام:)

کامبیز سخی
کامبیز سخی
4 ماه پیش

زن عجیبی بود . شهیر بود . میدیدم که بزرگترین مردان شهر بر او کرنش میکنند . شاهزاده بود ( واقعا ! ) از شاهزاده های جهانسوزی . عکسش در اینستاگرام ام هست هرچند خودم یکسال است نشد برم اینستا :) پدرش معروفترین مرد کرمانشاه بود . حاج محمود کیاستی معروف به حاج محمود میزاندار . یعنی ترازودار . کرمانشاهی ها شکایت را عیب میدانستند . اگر مشکلی پیش می آمد بزرگان شهر جمع میشدند منزل حاج محمود و هر چه ترازوی او میگفت همان بود . " آن زمان " که مردان بی سواد بودند و سواد بر زنان عیب بود معتقد بود دختر باید درس بخواند لیک پسران میتوانند پس از دیپلم شغل پدر ادامه دهند ! خودش بزرگترین بنکدار بود در بازار شهر و باسواد بود .

سخی ی بزرگ کلی مرارت کشید برای ازدواج با او ! در حالیکه خودش یکی از بزرگترین ها بود در کرمانشاه ! با وجودیکه مادر مطلقه بود و یک دختر داشت . همسر اول اش از بستگان خودش بود که تیمسار سرلشگر زمان احمد شاه و رضا شاه بود . اعتیاد اش غلیظ شده بود و مادر ناراضی بود هرچند که ثروتمندترین مرد بود در شهر .

بر ازدواج سخی یکی از زنان که بزرگ فامیل بود دخالت منفی میکرد . سخی سماور در حال جوشیدن را ریخته بود روی سرش و بیچاره همه ی موهایش ریخت و کچل شد :) 

بعدها بیشتر از سخی میترسیدند از طرفی دوست رضاخان بود و از طرفی تمامی ی بزرگان ، رجال ، قضات ، سناتورها و نمایندگان مجلس و تیمسارهای رده بالا اعضای کازینوی تخته نرد سخی بودند .

مادر ، زنی حکیم بود . حکیم به واقع . وقتی صحبت میکرد همه محو گویش او بودند !

زن باید با سواد باشد ! این یادت نرود !!

این تویی که نسل بعدی ات را تربیت میکنی .

مردان پی ی بازیهای خود اند . نمی دانند تربیت کردن یعنی چه ؟؟!

این زنان اند که " تربیت " میکنند !

پس بزرگ شو تا نسل بعدی ی تو بزرگ شود !

:)

 

nazanin
nazanin
4 ماه پیش

:)))

اینستارو گشتم و عکسشون رو پیدا کردم! 

چه چشمانی! چه چشمانی! نافذ، پرقدرت، با صلابت!

چشمانی که ثابت می‌کنند می‌توان در کمال زنیت، یک مرد بود! 

واقعا حظ بردم از تماشای چهره ایشون! خوشا به حال نسلی که مادرش چنین زنی باشد! خوشا اهالی آن خانه؛ که بر ستونِ کوه بنا شده!

خانواده‌ی پدری و مادری من همگی از ندانم کاری‌های مادر خانه شان ضربه های بدی خوردند! حتی پدربزرگ‌هایم!

یکی‌شان اهل عیش و نوش خود بود و تا سحر شراب می‌خورد و حواسش پی لذت بود!‌ تمام ثروتش را به جای اینکه در راهی خیر فدا کند در راه مهمانی‌ها بر باد داد! آن یکی هم...اسبابِ رنجِ بسیارِ پدربزرگم شد! خدا دوستش داشت که رنجش می‌داد! دوستش داشت که او را برد! عاقبت‌اش بخیر شد:)

اما برای همین هست که افراد مسن و دانا مرا به وجد می‌آوردند! دوست دارم تماشایشان کنم! دوست دارم وقتی نصیحت می‌کنند خیره شوم به کلامشان! چون تماشایی‌اند! 

و مادربزرگ شما از تماشایی‌ تر‌ین‌هاست:)) 

باید بزرگ شد و فهمید.. وگرنه طبیعت کاری می‌کند که بزرگ شویم! تنبیه‌مان می‌کند! 

من باید بزرگ بشم:)

برای ثبت نظر لازم است وارد سایت شوید و یا در سایت ثبت نام کنید
Atrafshan logo
عطرافشان
پشتیبانی سایت
عطرافشان
سلام کاربر گرامی
چطور می توانیم به شما کمک کنیم؟