این مادمازل و لیدی واقعی چنان مرموز و با متانت قدم برمیداشت که به محض ورودش به مجالس کمتر کسی این جرات رو داشت که گردنش به سمت کسی که در حال همراهیش بود بر نگردونه همراهان این مادمازل همیشه تو مرکز توجه باید قرار میگرفتند چون با یکی از فاخر ترین ها و خوشبو ترین های زمان خودشون همراه شده بودند دقیقا شبیه اشراف زاده ای که به محض ورود به مجالس بسیاری از لرد ها برای بوسیدن دست این پرنسس زانو میزنند. پرنسس دونا از عمارت بورسالینو پرنسس با وقار و متین ولی در عین حال پر از اغواگری. اشراف زاده ای که با غمزه های چشمان خمار و گربه ای و کشیدش هر پرنسی رو به خاک و خون میندازه لباس طلایی و زردش مثل شعله های آفتاب میدرخشه و تلالو اون همچون تیر های آغشته به زهر عشق به قلب عشاقش مینشینه و یکی پس از دیگری از پا درشون میاره و به سلسله ی موی دوست دچار میشن. کلاه قرمز خودش که با هنری بسیار بسیار ظریف روی موهای طلایی زیباش نشسته و توسط یکی از بهترین های کلاه در دنیا یعنی بورسالینو واقع در تورین (متاسفانه این کمپانی کلاه دوزی که معتبر ترین کلاه دوزی دنیا هم در نظر گرفته میشد ورشکسته شد) دوخته شده رو فقط کافیه از سرش برداره تا با هر کدوم از هنرنمایی انگشتانش هفت هنر رو در قلب عشاقش نفوذ بده و قلب اون ها رو برای خود کنه؛ بله چوب کشمیر و چوب صندل و گل بنفشه، گل یاس،پرتقال ماندارین، گرفروت، امبر، گل پرتقال آفریقایی، رز، هلو ،یاس بنفش و یلانگ یلانگ که همرنگ ردای خود بانو هست در قلب عشاق مثل تیرهای آغشته به زهر عشق مینشینند و وقتی با کمر باریک و اندام اغواگرانه ی عجیب و غریب خودش در سراسری عمارت پر پیچ و تاب و قدیمی خودش قدم میزنه فقط کافیه فردی از پنجره ی عمارت لحظه ای چشمش به این پرنسس خوش سیما و اغوا گر و خوش ردای ما بیوفته تا همچون مسخ شدگان به تسلیم او دربیاد و روایح دلپذیر این بانو اون رو تا سراپرده ی جنون برسونه و به غزل ( در زلف چون کمندش ای دل مپیچ کانجا سرها بریده بینی بی جرم و بی جنایت اتفاق بیوفته) جامع عمل بپوشاند ( این عطر انقدر برای خانواده ی ما با ارزش بود که من با اینکه سال هاست که تمام شده ولی از شیشه اش نگهداری میکنم حیف که فکر نکنم دیگه تولید بشه و حداقل میدونم که تو ایران نایابه)