ساعتها پیر میشن از کوک میافتند و دیگر آوای تیک تاک زندگی را صدا نمیزنند... اما عطرها همچنان راوی تیک تاک زندگی در پستوی زمان هستند تا یادآور باشند که خاطرات چه مفهومی دارند...
از سمت چپ اولین ساعت مچی با صفحه ی کوچک، مارک اومکس را سال 1374 وقتی که 10 سالم بود و پنجم ابتدایی میخوندم بخاطر شاگرد اول شدن در کلاس (ثلث اول)، همین آذر ماه از پدرم هدیه گرفتم و تا به امروز نگه داشتم. چقدر زود گذشت، انگار همین دیروز بود که با خوشحالی به خانه آمدم و لوح تقدیر از مدرسه گرفته بودم و به مادرم نشان دادم، مادرم هم زنگ زد به کارخونه ای که پدرم کار میکرد و بهش گفت جریان رو و او هم شب برگشتنی به خونه همین ساعت مچی رو واسم هدیه داد.
هنوز هم ساعت اومکس کار میکند و هنوز هم زمان زیستشناختی و زمان روانشناختی را برای زندگی من، نمایش میدهد... پشت همین ساعت مچی اومکس، ساعت رومیزی کوکی مکانیکی هست که پدرم کنار بالش قرار میداد و برای ساعت ۶ صبح کوک میکرد تا با زنگ ساعت در ۶ صبح بیدار بشه و به سرکار راهی بشه. هنوز هم این ساعت کار میکند و هنوز هم ساعت شمار زنگ ساعت برای ساعت ۶ صبح است که آخرین بار پدرم ۲۰ سال پیش این ساعت را کوک کرده بود برای ۶ صبح...
و عطر مالیزیا اومو وتیور با رایحهای کلاسیک باربرشاپی که یادآور خاطرات زندگی پدرم در بعد از ظهرهای جمعه ها با اصلاح صورت توسط تیغ تیز کوسه نشان، و دود کردن سیگار فیلتر قرمز مگنا... و زندگی که در تپش تیک تاک همین ساعتها از پیر و جوان، همچنان جریان دارد...
و عطرهایی که در قلب زمان، یادآور آنسوی زندگی در تقویم ژولیده، هستند...
با عرض ادب و احترام
اقای دکتر اولش با دیدن ساعتها برای لحظه ای متاثر شدم، متاثر از این که اشیإیی که یک روزی در زمانهای سپری شده برای استفاده یه عزیزان نزدیک آدم باشند و یاد آور غمگین انگیزترین خاطره ها در گذر زمان هستند ولی بعدش میبینی که نه آنقدر ها هم غمگین انگیز و ناراحت کننده نیستند بلکه تماشایشان خیلی هم حال خوب کن و انرژی بخشه برای آدمیزاد چرا که کوله باری از زیباترین شهد خاطرات گذشته در درونشان نهفته است و پر بارند از تجربه های تلخ و شیرین...
خدا روح پدر بزرگوار حضرتعالی را شاد کند و انشالله این یادگارهای ارزشمند پدر ارجمند جنابعالی در آینده مجددا باز بمانند به یادگار و نکویی برای فرزندان شما چرا که هدیه های زیبا و یادگارهای اینچنینی همیشه گرانند و گران هم باقی خواهند ماند بدون تکرار...
اومو را هم چند وقت پیش خریدم به هوای این که به گمشده ام برسم ولی انگار نمیشه که نمیشه هر چی نزدیکتر میروم دورتر میشوم حتما حکمتی است کسی چه میداند!!!!!
تصویرتان اینبار زیباتر بود با سپاس از نمایش و تصویر سازی ایام های گذشته، بمانید تا ابد سلامت برای این محفل جناب استاد اسعدی مؤلف و خاطره نویس🙏🌹
درود و ادب و احترام خدمت جناب دکتر اسعدی عزیز
از اهدای این عکس های زیبا و نوستالژیک و به اشتراک گذاشتن خاطره ها و این عطر خوش رایحه و کلاسیک سپاسگزارم.
به شادی و خاطراتی خوش تن پوش بفرمایید 🌱🌹