نظرات | Hamid
ترتیب نمایش
ناركاتيكو…
وصف رايحه ي ناركاتيكو، شايد به دليل تجربه شخصي يكه و شگفت من از آن، دشوار و ايضا، سراسر نقصان باشد. زبانم از بيان تجربه ام قاصر است. رايحه اي ويژه، كلاسيك و خاطره انگيز. برايم تداعي گر يك بازيگر مرد به ياد ماندني از سينماي دهه ٦٠-٧٠ ميلادي ايتالياست. لينو ونتوراي افسانه اي، بهترين بازيگر مرد تاريخ سينما از نظر من. مرا به ياد آثار درخشانش مي اندازد؛ البته من در آن دهه ها نزيسته ام و در همين دوران جواني اين دست آثار را مي بينم. يعني به عبارتي، چنين تجربه اي ريشه در نوستالژي ندارد؛ تجربه اي حسي است- نه احساسي- كه احتمالا در ناخودگاه نگارنده ي متن ريشه دارد. عجيب است؛ يك عطر و اين همه تصويرگري! به عبارتي در اينجا عطر، از سوبژكتيويته گذار كرده و ابژكتيو مي شود؛ كه اين موضوع في نفسه به شدت اعجاب انگيز است. در برخورد با برخي روايح، واقعا حس مي كنيد رايحه در پيشگاه چشمانتان حاضر شده، جان يافته، خود را در قالبي قابل ملاحظه، نمايان مي سازد. ناركاتيكو آمده تا حسي فراتر از لذت را منتقل سازد. مثل در پوست خود نگنجيدن. يك اشتياق فراموش نشدني. اين همان حس يكه اي است كه فقط از هنر درمي توانيم يافت. از گوش فرادادن به يك قطعه شاهكار از باخ يا مالر تا ديدن اثري از ميان شاهكارهاي هيچكاك و فورد يا برگمان. غناي اين رايحه و زبان گويايش، زبانم را ناگويا مي سازد. رايحه اي متين، اما استوار. بالانس ويژه اي از تندي و تيزي. اينسنس در اينجا مابين حالتي شيطاني يا عرفاني در دَوَران نيست. ماهيتي مستقل و ويژه دارد. گويي مروري است بر خاطرات تلخ و شيرين گذشته.

چه پچولي خاص و دوست داشتني اي در اين اثر به كار رفته. وانيل، به زيبايي هرچه تمام تر با پچولي درهم آميخته شده و با اين همه، ذره اي حس شيريني در اين عطر حس نمي كنم؛ چه خوب. گرم است و تند و تلخ؛ چه بهتر. طرفدار ويژه ي روايح اينسنسي بوده و هستم و رايحه ي دودي ناركاتيكو، برايم برانگيزاننده است و نيز در هم شكن. يادآور تمام خاطرات خوش و ناخوش گذشته است.

توصيفات ابتدايي من از اين اثر-و هر اثر ديگري-، مبتني بر تجربه شخصي در برخورد با روايح است. از جهتي ناركاتيكو- به طور كلي تمام كارهاي مئو فوشوني- كار چندان در دسترسي نيست و كمياب است؛ با رايحه اي خاص بر محوريت پچولي و روايح دودي. لذا مناسب بلايندباي نيست.
11 تشکر شده توسط : بهداد سعید رضایی شوشتری
موس ايلوميني

غوغايي از روايح سبز در شاهكاري از مانوئل كراس. موس ايلوميني نشان مي دهد چطور مي توان در اوج كلاسيك بودن، حسي مدرن داشت. در محاصره ي يك كار سبز قرار مي گيريد كه شديدا بر پايه ي اوكموس است؛ با اين وجود هرگز حس نمي كنم كه با كاري كهنه طرف هستم. صلابتي كلاسيك گونه دارد و طراوتي مدرن گونه. موس ايلوميني كاري است به غايت شفاف. بسيار شفاف، روشن و در عين حال تاريك. رايحه اي كه مخاطب را احاطه و در خود غرق مي سازد. به پرسه زدن در جنگلي انبوه مي ماند از درختان كهن و سر به زير. يا شبيه به حضور در باغي سبز، خرم و شاد كه در اوج سرخوشي ناشي از استنشاق هوا در چنين باغي، ناگهان- شايد حتي بي دليل- خنجر غم بر قلب فرود مي آيد. يحتمل همگي با اين حالت آشناييت داريد. مرا كه به گذشته ها مي برد- و واقعا نمي دانم به چه دليل-. مثل يك شور و شوق شيرين كه در گذشته حس كردم ولي همان جا مانده و همراهم نيامده. البته كه در گذشته هم رنج هايي با انسان بوده و اصلا رنج از آدمي جدا نمي گردد؛ لكن انسان در كودكي و نوجواني بي دغدغه تر است، جنس مشكلاتش متفاوت است؛ فهم كمتري از معضلاتش دارد و همين يادآوري به خودي خود مي تواند شيرين باشد.

موس ايلوميني فوژه اي است بسيار سبز، آروماتيك و زميني. از لحظه ي نخست، اوكموس در رايحه حس مي شود. گويا در ابتدا، قلب و انتهاي كار، اين اوكموس است كه نقش اساسي را ايفا مي كند. ديگر روايح سبز از جمله سايپرس(سرو) نيز خودنمايي مي كنند. به گمانم حضور روايح گلي، كار را متعادل تر و خيلي كم، شيرين كرده است. البته، هرگز گمان نبريد كه با كاري شيرين، گلي و كاملا روشن طرف هستيد.

ماندگاري و پخش كار بسيار خوب است. خط بوي زيبايي از خود برجاي مي گذارد. به دليل سبزي زياد كار، احتمالا مورد پسند خيلي ها نخواهد بود. اما در هر صورت من موس ايلوميني را جهت پوشيدن در هر موقعيتي مناسب مي دانم. بهار، بنظرم بهترين فصل استفاده از اين شاهكار ماندگار و شگفت انگيز مانوئل كراس است.
33 تشکر شده توسط : Mahdi مهریار
وقتي نام از قلعه متحرك هاول برديد، ناخودآگاه آن موسيقي بي نظير- خاصه موسيقي تم آن- به ذهنم متبادر شد…
اين خاصيت عجيب هنر است. درگيري لحظه اي حس انسان. موسيقي، سينما، ادبيات، همگي وظيفه ي برانگيختن شعف حسي انسان را دارند. من عالم عطر را هم به همچنين، شورانگيز مي دانم. و زيبايي انگيختگي حسي، همين متعين بودن آن است. هر كدام از ما در برخورد با اثري خاص، حالتي ويژه مي يابيم؛ مثل همين ارجاعي كه شما از تجربه عطري خاص، به يك اثر هنري ديگر داشته ايد. شخصي بودن اين درگيري حسي، لذتي عجيب دارد. انتقال اين حس، لذتش را دوچندان مي كند. بنده با خواندن اين نظر، ناخودآگاه به قلعه متحرك هاول، آن موسيقي و غم و دريغ حسي ناشي از آن، متصل شدم. و بلافاصله، بعد از مدت ها به شنيدن دوباره ي موسيقي آن اثر شتافتم. از عطر به سينما، از سينما به موسيقي…
24 تشکر شده توسط : Sepehr s 🄼🄾🄽🄰
Musc Tonkin
لینک به نظر 25 آذر 1401 تشکر پاسخ به رضا قهرمانی
درود بر شما جناب قهرماني، تشكر از حسن نظر جنابعالي؛
اين نظر بنده لزوما صحيح نيست و سعي كردم با احتياط اين را عنوان كنم چرا كه نت هاي ذكر شده براي عطر را هم مشاهده نكرده ام- نمي دانم نت هايي به صورت رسمي ذكر شده اند يا خير- اما بعد از چند بار تست كمي متمايل به اين شدم كه ماسك تانكن را يك شيپغ انيماليك مشكي بدانم. در دراي داون به صورت خفيفي ردي از خزه لااقل به شامه بنده حس مي شود لكن شايد اين هم توهمي بويايي باشد. نظرات بنده نه بر اساس تخصص كه صرفا مبتني بر تجربه شخصي است و خود را در جايگاه نقد و يا ريويوي هيچ عطري نمي بينم. مبتني بر تجربه اي كه از روايح دارم بدين شكل تصوري از رايحه در ذهنم ايجاد مي گردد؛ اوكموس نيز به همچنين، چرا كه علاقه بسيار زيادي به عطوري دارم كه اوكموس در آن ها بسيار نمايان است. در هر صورت طبيعي است و شايد اين اشتباهي از سوي بنده باشد كه قطعا نيازمند تصحيح از سوي عزيزاني چون شما است.
11 تشکر شده توسط : nazanin جواد وزیری
در برخورد اول با ماسك تانكن، حقيقتا نظرم جلب نشد. اما در جريان زمان، خودش را ثابت كرد. چيزي در اين عطر دعوتگر است و لطيف و در عين حال، كمي زيرك و ناپسند. ابتداي امر، شاكي بودم كه چرا آن چنان رايحه انيماليك كثيف و تندي از خود بروز نمي دهد. حتي حس يك مشك تميز و صابوني هم دريافت نمي كردم. اما بنظرم ماهيت ماسك تانكن همين است. ميان تميزي و كثيفي- با تمايل بيشتر به كثيفي-. احساس مي كنم همه چيز در ماسك تانكن توهمي از واقعيتش است. توهمي از چرم، از روايح فلورال، از شيريني و حتي ترشي؛ و با اين همه، بسيار طبيعي مي نماياند و متوازن. يك حس ترش خوني تيز، بيني را قلقلك مي دهد. اصلا نمي خواهد به تمامه خودش را بر من آشكار سازد. اين هجرت مدام ميان يك رايحه تميز و رايحه انيماليك تيره، مرا وادار به تحسينش مي كند. به تجربه دريافتم كه عطرهاي كنجكاوي برانگيز، برايم ماندگارترند و دوست داشتني تر. ماسك تانكن، بالانس خواستني اي دارد ميان سر به زيري و اغواگري. نه عربده كش است و نه منفعل.

ماسك تانكن، فلورال- انيماليك درخشاني است. همچنين حس مي كنم در دراي داون، ردي از اوكموس- خزه درخت بلوط- هم ديده مي شود و شايد بتوان ماسك تانكن را يك شيپغ هم دانست. براي من رايحه اي است بسيار خوني، گرم، كمي ترش و تيز. به شامه ي من علاوه بر مشك، رگه هايي از گل رز و گل مريم حس مي شود و نقش سيتروس نيز در افتتاحيه و ايجاد فضايي ترش، پررنگ است. كاري كه از ميان چركين يا صابوني بودن، تقريبا راهي ميانه را برگزيده. با وجود فضايي خونين، نمي توانم آن را سياه يا چرك آلود مطلق بدانم!

ماندگاري كار عالي است؛ پخشش اما، از متوسط كمي بالاتر. به نظر شخصي بنده، به راحتي قابل پوشيدن است؛ هم براي بانوان و هم براي آقايان. حسي خاص و رازآلود به كسي كه او را پوشيده اعطا مي كند.
21 تشکر شده توسط : nazanin 🄼🄾🄽🄰
هيرا-هِرا- به قطع تجربه اي عاشقانه است. اما عشقش هيجاني نيست؛ با انفجار و فرياد شروع نمي شود و حضورش را بانگ نمي زند. محجوب است و سر به زير. محجوبي كه مجذوب زيبايي و قدرتش مي شويم. بسيار گرم، جاذب و در عين حال لطيف. بازتاب ظرافتي زنانه و مجلل. لحظه اي مجال نمي دهد بيني ام را از محل اسپري عطر دور سازم. مقهور اين جذابيت و عاشقانگي اش مي شوم. اين عاشقانگي نوعي معصوميت هم در خود دارد و از اين رو، هيرا شرور نيست.

زنبق در اينجا برايم بسيار واضح تر از ساير عناصر عطر است. يك حالت روغني- كره اي بسيار جذاب - با فضايي به شدت پودري- ايجاد شده كه شايد عجيب باشد؛ اما خيلي كم، من حالتي متوهم از چرم را هم حس مي كنم. مشك در اين عطر آن حس عاشقانه ي انساني خاص را تقويت مي سازد. رُز هم كمي در دراي داون برايم قابل تشخيص است.

ماندگاري كار بسيار بالاست، اما عملكرد پخش بو، به نظرم معمولي است. معمولي بودن پخش بو در راستاي عاشقانگي و سر به زيري عطر، منطقي مي نماياند.

هيرا عطري پودري- فلورال و ايضا مُشكي است. بي شك عطري مخصوص بانوان است؛ اما اگر براي مردي آن قدر وسوسه كننده بود كه او را مجبور به پوشيدنش سازد، من به آن مرد - احيانا عاشق پيشه!- خُرده اي نخواهم گرفت!
26 تشکر شده توسط : شکیبا nazanin
اما چرا گنيميد؟
گنيميد- يا گانيميد- اثر ويژه اي است. هم در خصوص نوع رايحه و هم قابليت استفاده، تقريبا بي نقص است. با رايحه اي غريب، اما آشنا. به شدت صيقل خورده و نافذ. به كشف مكاني ناآشنا مي ماند كه پيش تر در خواب آن را ديده ايم. اگر رايحه ي آن مورد پسندتان نيست كه تمام؛ بحثي نيست، هيچ عطري وجود ندارد كه قادر به جلب نظر مثبت همگان باشد. گنيميد اما همه فن حريف است. بنظرم محدوديت سني ندارد. معتدل است، در برابر سرما و گرماي بيرون، كمتر مقهور مي شود. البته غلبه ي خنكاي عطر، كمي بيشتر است. قابليت استفاده در هر موقعيتي دارد؛ مهماني، روزانه، قرار كاري و موقعيت هاي متفاوت ديگر. گرچه بنظرم ذاتا اصرار بر استفاده شدن در موقعيت هاي رسمي دارد. بازخورد خوب مي آورد؛ كه قاعدتا كسي از بازخورد خوب، بدش نمي آيد. ماندگاري و سياژش عالي است. و از همه مهمتر، رايحه اش خاص و لوكس است و دم دستي نيست. شما را در جمع يكه مي سازد و درخشان.

حضور سيتروس در آغاز كار حس مي شود، اما در حالتي گنگ و مبهم. تركيبي از زعفران و اوسمانتوس، واضحا خودنمايي مي كند. عطري است با ذاتي مينرال - اُزونيك؛ مينرالي صيقل خورده كه برايم القاگر فضايي خوني، خشمگين و افسرده نيست؛ به عكس، فضايش به شدت فِرِش و تازه و با نشاط است.
24 تشکر شده توسط : آماتور 2 nazanin
بوي درماندگي مي دهد و سرخوردگي. به من مي گويد:(( مرا از خود مران)). كثيري وي را ناديده گرفته اند و قليلي، اندك اعتنايي به او مي كنند. گويي واقعا دستي نيست كه دستگيرش باشد. هر بار كه مي بويمش، انگار دعوتم مي كند، با شرم و ترس مرا مي خواند، ترس از دوباره رانده شدن دارد. همنشينش كه شويد، كم كم گنجه ي دل باز كرده، شما را با غمي بزرگ آشنا مي سازد. معلوم نيست عطار، به هنگام ساخت اين اثر، چه دردي را با خود حمل مي كرده. عجيب است كه برايم خيلي ساده مي نماياند. سادگي اي از جنس لاوز، كه از پيچيدگي گذر كرده. انتهاي هنر آن جاست كه پيچيده ترين چيزها را با ساده ترين زبان ها عرضه داري. مثل باخ در موسيقي، هيچكاك در سينما يا داستايوفسكي در ادبيات. عميق كه شويد، عمق پيچيدگي را درخواهيد يافت.

برايم از رفيع ترين قله هاي روايح بخوري - صمغي است. رد واضحي از دارچين، چوب و امبر حس مي شود. دراي داونِ اثر مثل هميشه، جولانگاه هنرنمايي سورچينلي است.
22 تشکر شده توسط : هاشم پور آرش
مهاجمي است كه زود رفيقتان مي شود. تندخويي قلدر كه در اعماق وجودش، انسان آرامي زيست مي كند، يحتمل با داستاني شگفت؛ با بويي از جدايي و درد. شروع واراناسي حتي براي چون مني كه علاقمند به روايح انيماليك و تند است، زياد از حد هارش و ادويه اي بود. نامش را از شهر واراناسي(بنارس) در هند وام گرفته. ابتدايش اسپايسي است؛ همراه با نوعي فضاي انيماليك پس زننده. اما با گذشت زمان كمي از آغاز انفجاري عطر، رفته رفته با اثر صاف و بسيار زيباي انيماليكي روبرو مي شويم. روايح فلورال به كمك عطر مي آيند و سركشي افسارگسيخته ي عود و روايح انيماليك را مهار مي كنند.

واراناسي عطر انيماليك - اسپايسي زيبا و خوشي پوشي است؛ اما همه پسند نيست. تست دقيقي از پرفورمنس نداشتم؛ اجمالا مي توانم بگويم متوسط است. طبعي گرم دارد و قاعدتا قضاوت پرفورمنسش را بايستي به سرماي پاييز و زمستان سپرد.

مئو فوشوني برند ايندي نيش قابل اعتنايي است با روايحي خيال انگيز.
27 تشکر شده توسط : آرش م. بهداد
شاهكاري است انتزاعي- تاريخي. انتزاعي، از اين جهت كه كانسپت عطر ، به خوبي در ذهن مخاطب شكل مي گيرد. چيزي شبيه به دوئل هاي تاريخي شواليه ها در قرون وسطي، در جنگلي انبوه، اما كِدِر و تاريك. فضايي نزديك به يك اثر سينمايي كه يحتمل كارگردانش ريدلي اسكات است. حس غرور و اعتماد به نفس عجيبي دارد، با تخيل بازي مي كند؛ گويا بر همه چيز هژموني دارد.

اندك رايحه ي فلورال -كه من حس مي كنم- و نوازش آروماتيك اين عطر در ميان انبوه روايح چرمي-دودي، ذهن را درگير و مبهوت مي سازد؛ بالانس عجيبي كه لبخند رضايتي به همراه خواهد داشت.

پرفورمنس كار، عالي است. با وجود فضاي تاريك و خشن، بنظرم قابليت پوشيدن دارد.
12 تشکر شده توسط : nazanin Dapper

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir