نظرات | محمدامین صفری
ترتیب نمایش
نازنین بانوی عزیز…
چقدر زیبا نوشتید و توصیف کردید،

شاید از یاد برده‌ای…
همه‌را بدست باد سپرده‌ای…
بلکه اشکی بروی گونه‌ام جای ماند…
شاید تو مرا به خاک سپرده‌ای…
این جهان و آن جهان را هیچ…
تو بگو از کجا ، از کجا در من ریشه دوانده‌ای

(پ‌ن: در پاسخ به تصویر زیبایی که با قلم انگاشتید،
کم و بیش با فضای دلتنگ و مغموم “سالومه” آشناام ولیکن نه به اندازه تصویری که شما ساختید.
با سپاس🙏🏻)
22 تشکر شده توسط : Rezvani رابین هود
لالیک…
نفسی عمیق…
عشق گذرای من که جز “دریغ” …
حاصلی برایم نداشت!
من ماندم و این کافه و قهوه هایش…
بوی باران های دانه ریز زمستان و پالتویی غرق در لالیک!

پ‌ن : تقدیم به دوست عزیزم عباس روح‌الامین
14 تشکر شده توسط : nazanin رابین هود
شاید این آخرین بار باشد…
برای همیشه خدانگهدار فوریو جان
این عجیب نیست که گاها قوی ترین و البته محبوب ترین شخصیت رمان‌های فقید در میانه داستان چمدان را می‌بندند و برای همیشه صحنه را ترک‌میکنند و مخاطب می‌ماند و یک انتظار طولانی تا پایان داستان!
فوریو نماد یک خداحافظی سنگین است!
یک تَرک ناگهانی…
شاید به بیان شیوا بایستی گفت :فوریو همان رفتن در اوج است.

پ‌ن: دوستتون دارم…
17 تشکر شده توسط : Rezvani سعیده دهرویه
جایت اینجا بسیار خالیست…
یادم می‌آید مادرم هر روز صبح از زیر پله های خانه‌مان برای صبحانه مرا فرا می‌خواند…
پذیرایی مملو بود از عطر تو …
تویی که چایت را قبل از همه‌مان نوشیده بودی و رفته بودی…
تمام روز را پشت پنجره رو به حیاط منتظر می‌ماندم
کی در باز می‌شد…
و تو با الدزموبیل کاتالاس سفید رنگی که آن زمان چشم‌هارا خیره می‌کرد به داخل می‌آمدی…
طبق معمول با همان کت‌شلوار و پرستیژ همیشگی باغچه را آب می‌دادی…
چقدر دلم برایت تنگ است…
و من اینقدر جسور نیستم حال که فاصله‌مان زیاد است حتی عطرت را ببویم …
کاش هنوز بودی و عطرت را می‌پوشیدی…

تقدیم به عزیزانم دوستان فرهیخته و آدم حسابی من …

(پ‌ن: این عطر عطری بود که پدرم استفاده میکرد ، برای ایشان رایحه جدید و بروزی بود و همزمان با زینو تقریبا عرضه شد که هریک در جایگاه خود بسیار عطر های ارزشمند و البته بسیار احساس برانگیز هستند حتما این عطر رو تجربه کنید البته اگر جسارتش رو دارید ! )
43 تشکر شده توسط : مهریار هاشم پور
مونای عزیزم…
بسیار زیبا اشاره کردید، آنقدر عمیق که اشک‌هایم جاری شد…
زن‌ها زیباترین و پیچیده ترین مخلوق خداوند هستند و هیچ مردی توان شناخت کامل یک زن رو نداره حتی اگر سالهای بسیاری کنار هم زندگی کرده باشند…
مونا جان مانا باشی…
21 تشکر شده توسط : احمد شجاعی nazanin
در تب تو می سوزم و تو تمام قد میان نت به نت وجودم درخشانی…
می نوازی و میرقصی…
میدرخشی و اغوا میکنی…
و من عطشان ، در پی سرابی که مملو از توست…
مملو از نت های نیلی وجودت…
که گویی هست و گویی نیست ،
هوسی یا عطش!
قضایی یا سعادت!

تقدیم به تمام دوستان عطرافشانی عزیزم
از صمیم قلب برای همگی شما عزیزانم آرزو میکنم تمام سالهای زندگیتون تنها یک فصل داشته باشه آن‌هم فصل عاشقی!
عشق‌هاتون به زیبایی و خلوص عطر مورد علاقتون باشه ،

(پ‌ن: یاتاقان عزیزم…، عطری خاص و اندکی مرموز اما دوست داشتنی…، بیشتر از این چیزی نمی‌تونم بگم چون خیلی از عواطف رو نمیشه به رشته لغت درآورد و بیان کرد ، امتحانش کنید)

18 تشکر شده توسط : rahil tagi نازی جاوید
تِغ‌هرمس…
قد بلندو رشید با موهای صاف خرمایی که نیازی به شانه کردن و سشوار ندارن و همیشه لحضه آخرررر جلوی آینه همراه سوت زدن با فرو بردن دستش لای موهاش مرتبطشون‌میکنه…
تک پوش ساده سرمه ای و شلوار جین آبی ملایم…،
سدان آلمانی( ب‌ام‌و سری پنج E60 ترجیحا نوک‌مدادی) که هنوز هم بعد ازگذشت یک دهه چشمای هرکسی رو برای لحظه ای خیره خودش میکنه!
تاخیر های ده دقیقه و یک ربع همیشگی!
تلفن جواب ندادن های حرص دربیار…
«ببخشید موقعیتش رو‌نداشتم» های آبکی…
یک سر و هزار سودا !
قرار های کوتاه و توام با عجله ،مفید و بی سوتفاهم!

+ : کی وقتت آزاده باز همو ببینیم؟
_ : خبرت میکنم …

(پ‌ن : تِغ‌هرمس رو انتهای بهار بپوشید تا اواسط پاییز، ادغام رایحه این عطر با بوی برخاسته از تریم چرم خودروهای آلمانی توام با رایحه میکاپ نیمه غلیظ همدم محترمتان ، فضایی بسیار دلنشین برای شما به ارمغان خواهد آورد خصوصا درمسیر رفتن به یک شب‌نشینی نیمه رسمی!)
30 تشکر شده توسط : Rezvani nazanin
Zino
لینک به نظر 27 مهر 1401 تشکر پاسخ به ارژنگ بوترابی
با سپاس از استاد عزیزم جناب ابوترابی …
2 تشکر شده توسط : ارژنگ بوترابی IRRO
دهه ۹۰ میلادی…
یک دست کت شلوار طوسی با چروک های ناشی از چندبار پوشیده شدن! چهره ای تماما اصلاح شده با ریش پروفسوری کمرنگ(رابرت دنیرویی)، امر و نهی های کوتاه و جدی در محل کار ، دغدغه و مشغله های طاقت فرسای بیزنسی و کمبود وقت همیشگی…،

اولدز موبیل کاتالاس سفید با تریم داخلی آبی خاص…،عینک پرسول کائوچویی..، ساعت Orient طلایی…
عصر های پاییزی حاکم به تهران دهه ۷۰ شمسی…
فرعی های ولیعصر منتهی به تجریش…

زینوی عزیزم همان رفیق جنتلمن قدیمی‌ست…

آدم حسابی…


31 تشکر شده توسط : علی جواد وزیری
رفاقتی صمیمی و کم رنگ!
یک رابطه یکم فراتر از یک دوستی معمولی…
همون اکیپ سه چهار نفره دانشگاهی که جزوه هارو از هم میگیرید ،باهم بعد از کلاس قهوه میخورید و شاید گه گداری خارج از فضای دانشگاه یکدیگر رو ملاقات میکنید،
یک رابطه شاید مقطعی! اما یکجورایی موندگار!
از اون دسته روابطی که خاطراتش میمونه و شاید گاها اسم ها هم از یادمون میرن ولی این چهره ها محاله از یاد برن!

و “لبخند” امریست غیرقابل اجتناب در هیاهوی خاطرات عاری از هرنوع درهم ریختگی!

دانهیل قرمز …
برگی‌ست میان خاطراتم …

(پ‌ن: دانهیل قرمز یک خاطره زیباست و با خطی خوش اندر دفتر خاطرات قدیمی‌ام نوشته شده اما شوربختاته با مداد سیاه! که با گذشت زمان کمرنگ و کمرنگ تر میشه…)

23 تشکر شده توسط : Rezvani آیدا

تمامی خدمات این سایت، حسب مورد دارای مجوزهای لازم از مراجع مربوطه می باشند و فعالیت های این سایت تابع قوانین و مقررات جمهوری اسلامی ایران است.

هرگونه استفاده از مطالب این سایت بدون اجازه مدیران آن غیر مجاز بوده و تبعات آن بسته به نوع تخلف، متوجه افراد خاطی خواهد بود.

Iran flag  Copyright © 2007 - 2024 Atrafshan.ir