رز کاشان عزیزمان.
بله عطری فرانسوی از کمپانی دیفرنت، که از سفرِویکتوریا فرولوا در پاییز ۲۰۱۱ واز دیداری که از شهر کاشان داشته ، پایه ریزی شده است . به گفته ی ویکتوریا فرولوا ،تنها گل‌های محمدی کاشان نیت سفر وی بوده است. عطار این کار
امیلی (بِویه)کوپرمن- می باشد. این عطر یونی با رایحه دلپذیر گل محمدی که عطرشناسان آن را گونه ای از رز دمشقی می‌دانند به همراهی هل و لیچی وفلفل صورتی شروع می‌شود، در ابتدای اسپری بوی گل در کنار فلفل بسیار تازه به نظر می‌رسد ولی رفته رفته این تازگی از بین می‌رود.با اینکه در بسیاری از عطرها که نت رز در آنها هست و از طرف بعضی دوستان ، اشتباها به رایحه گلاب تشبیه می‌شود، اتفاقا در این کار، واقعا و کاملا با بوی گلاب طرف هستیم.
کم کم رایحه به سمت بولد شدن هل می‌رود و از بُعد میوه ای کار کم می‌کند. در آخر هم مشک و چوب صندل سفید به میدان می آیند و در درای داون تنها رایحه ی گل و هل و مشک و چوب صندل است که پایدار است.
در ضمن از اون دسته عطرهاست که متاسفانه نه ماندگاری خیلی خوبی دارد و نه پخش قابل قبولی . بیشتر همدم تنهایی و آرامش است تا هیاهو در کنار دوستان.
طبع عطر خنک هست ،و از لحاظ شیرینی و ترشی کاملا بالانس است.

BOTTEGA VENETA - Eau de Velours
یک عطر چرمی با کلاس و شیک که در ابتدای اسپری به واسطه ی حضور فلفل و ادویه ها کمی تند به نظر میرسه ، ولی رفته رفته یک رایحه ملایم‌ و کم شیرین و پودری ضعیف از گل رز و آلو و چرم باقی میماند. حضور ادویه ها و پچولی در این عطر به رایحه گرما و عمق زیبایی می‌بخشند. من بوی یاس و برگاموت را در این عطر زیاد احساس نمیکنم ، انگار نقش آنها فقط برای بالانس روایح دیگر است.
ماندگاری این عطر خیلی خوبه ولی پخشش به اندازه ی ماندگاریش خوب نیست و متوسط است.
جون میده برای قرار ملاقات در زمستان امسال.
اگر استایل رو با کت چرم زرشکی و بوت بالای زانو و مینی اسکارف ست کنید محشره.
مخصوصا اگر جلوی مو را فِر درشت بزنید و رژ لب گوشتی و خط چشم گربه ای هم بکشید که دیگر واویلا میشود😉

دخترک گفت: هوا سرد شده یا من سردمه؟!
مرد ، از کنار تَلِ یونجه ای که باغبان جمع کرده بود گذشت ، روی کنده ی درخت بلوط نشست ، سیب سرخی که از درختِ انتهای باغ کنده بود را، داخل جوی آبی که از کنارشان می‌گذشت شست و گفت: ببخشید انگار اواخر آبانه! لبخندی زد و ادامه داد: آتش هم که هست ... چهره ی سبزه و نمکین مرد در نور آتش جذاب‌تر شده بود. تمام وجود دخترک ،نگاه بود و نگاه بود...
مرد گفت: دیگه داره هوا تاریک میشه. دیر شده باید برگردیم.
دخترک به درخت کاجی تکیه داد وگفت: شاید هم از هیجانم باشه که لرز به جانم افتاده، آخه اولین باره که اینقدر به هم نزدیکیم. دور از هیاهو ،دور از استرس.
سپس پاهایش را روی چمنها فشرد و گفت: چقدر در روشنایی آتش جذاب‌تر شدی، رقص آتش در چشمانت خیلی قشنگه.دوست دارم فقط تماشایت کنم.
وقتی آتش کم کم خاموش شد و تاریکی جای نور را گرفت ، جرأت پیدا کرد و نزدیک شد...
دست بر شانه ی معشوق گذاشت و آرام اورا بوسید.
قلب دخترک تکان خورد،گونه هایش سرخ شدو احساسی از شرم و لذت بر دلش نشست... و این آغاز حادثه بود.
حال سالهاست که دخترک به یاد اولین بوسه ،در خنکای پاییز و اواخر آبان، موقعی که سیب‌های سرخ رسیده است و کشاورزان در حال برداشت کدو حلوایی هستند به اطراف باغ می‌رود،آتشی به پا می‌کند و هنگامی که به زغالش رسید ،
مشام جان را از رایحه ی آن و طبیعت اطراف پر میکند ... شاید چهره ی سبزه و نمکین کسی را شفافتر به یاد بیاورد...

ممنونم از لطف و محبت شما جناب رشوند عزیز.
من هم امیدوارم هرگز برای محال پنداشته شدن آرزویی ،بغضی فرو خورده نشود و اشکی ریخته نشود. با آرزوی سلامتی برای همه ی دوستانم و شما💐

یک هفته بود که در پارک میدیدمش. اردیبهشت ماه بود و هوا برای پیاده روی عالی...
۱۸-۱۹ سال بیشتر نداشت. میز کوچکی روبه روی خود میگذاشت و گل سر میفروخت.
چندباری که از کنارش عبور میکردم لبخندی هدیه می دادم و لبخندی هدیه می گرفتم.
برای رفع خستگی در نیمکت کنارش نشستم.
بی مقدمه گفت: ببخشید شما اهل شیرازید؟
گفتم: نه چطور مگه؟!!
گفت: بوی شیراز را میدهید.
الان حیاط خانه ها و بلوار خیابانهای شهر من هم این بو را میدهد. ما داخل حیاط ها و خیابانهایمان کلی درخت نارنج داریم. بوی بهارنارنج و گلهایی که شهرداری میکارد توی همین اردیبهشت ماه ،دقیقا همین بو را دارد. آرزومه الان شیراز خودمون بودم و تو خیابونا میدویدم.
آب دهانش را قورت داد ، ولی معلوم بود چقدر بُغضش سنگین است ، سعی میکرد برق اشکی که در چشمانش جمع شده بود را نبینم.
دستانش را گرفتم و گفتم : میخوای الان باهم بریم شیراز بدویم؟ با تمام سرعت... تُندِ تُند می دویم.
با تعجب فقط نگاهم میکرد!!
عطرم را از کیفم بیرون آوردم و چندپاف به سر و گردنش زدم
دسته های ویلچرش را گرفتم
هرچه توان داشتم در پاهایم جمع کردم و دویدم
دویدم و دویدم و دویدم ...
بلند بلند میخندید و باد عطرش را به من هم میرساند. میان قهقهه هایش از خدا خواستم که آرزویش را برآورده کند.
هم دویدن .... هم شیراز....

جناب عطر دوست عزیز و زهرا سهرابی نازنین
از ابراز لطف و محبت شما صمیمانه سپاسگزارم.💐
محبت شما دوستان عزیزم در این محفل معطر ،انرژی بخش خواهد بود. آقای عطردوست عزیز با تک تک جملات شما برای بچه های دهه ی شصت و پنجاه موافقم.
همین که فقط ما میفهمیم رد و بدل کردن نوارهای ویدیو شوی هندی و شوی ترُکی و فیلم فارسی و نوارهای ضبطی آهنگ های جدید که با بوی عطر طرف آغشته شده بود، چه لذتی داشت، برایمان کافیست:))
الهی بگردم واسه خودمون با دلخوشیهای اون موقع هامون:)

از لطف و محبت شما بسیار ممنونم.بانوان سرزمینمان ، همگی گوهرند ، مخصوصا بانوان حاضر در این خانه ی معطر💕
من همینجا اعلام میکنم : ما بانوان دهه ی شصت ،نزدیک به ۱۵ سال جوانی و جوانی کردن از این دنیا طلب داریم. به خاطر همینه که بیست وچندساله به نظر می آییم:)
برای عشق و عاشقی هیچ محدودیت سنی وجود نداره، مونای ۲۳ سال پیش هم عاشق تجربه و منش و رفتار شده بود نه جمال و نه سن و سال.
هرگز برای عاشق شدن دیر نیست. حتی اگر وصالی در میان نباشد.یادتان باشد حتی اگر در کهنسالی عاشق شدید این شعر را به خاطر بیاورید:
کمی دیر آمدی ای عشق ، اما باز با این حال
اگر چیزی از این غارت زده باقیست، غارت کن❣

ببخشید خانم!
برگشتم ، آقایی پشت سرم ایستاده بود
تیشرت و شلوار مشکی رنگی به تن داشت. تقریبا ۲۵-۲۶ ساله ، معلوم بود که ورزشکار است.از بدو ورود به پاساژ دو بار دیگر او را دیده بودم. برای تبریک ویترین جدید دوستم به پاساژ رفته بودم.
گفتم: بله!
گفت: عذر میخوام ،قصد مزاحمت ندارم. میخواستم بپرسم عطرتون چیه؟
گفتم : خواهش میکنم موردی نداره
عطرم میکالف واچ است.
گفت اگر ممکنه برایم بنویسید.
کارت ویزیتی بهم داد ، از داخل کیفم خودکار بیرون آوردم و اسم عطر را نوشتم.
و کارت را به او دادم.
با عجله کارت دیگری بهم داد و گفت این برای خودتان و رفت.
کارت ویزیت مغازه اش بود. با آدرس و شماره تلفن. پشت کارت نوشته بود : لطفا زنگ بزن.
چند لحظه ای قفل شدم. تصمیم گرفتم با تکیه بر آدرسی که روی کارت بود ، مغازه را پیدا کنم.
وقتی مغازه را پیدا کردم و داخل شدم
جلو آمد ، گفت : خوش آمدین
گفتم: ممنونم ، فقط آمدم بهت بگم میدونی من چندسالمه؟ گفت : نه
گفتم در آستانه ی چهل سالگی هستم
گفت: نه!! باورم نمیشه
گفتم : چرا باورت بشه. فقط اومدم بهت بگم این مدلی دنبال دوست پیدا کردن نباش
گفت: سن فقط یه عدده عشق و عاشقی ربطی به عدد نداره
کارت رو روی میزش گذاشتم و گفتم سعی کن کمتر اینمدلی دنبال دوست پیدا کردن باشی‌.
وقتی از مغازه بیرون می آمدم به این فکر میکردم چه جمله ی آشنایی، سن فقط یک عدده- ربطی به عشق و عاشقی نداره...
همین جمله را ۲۳ سال پیش ،وقتی ۱۷ ساله بودم من هم گفته بودم.
و چقدر برای به کرسی نشاندن حرفم تلاش کرده بودم.
دنیای کوچکی است!

سلام. ممنونم از لطف شما
LANCOME - La Vie Est Belle
اصلی ،تولید ۲۰۱۲ است.
برای خرید حتما دقت کنید و به جای معتبر ‌مراجعه کنید. چون به قدری عطرهای فیک ازش وجود داره که واقعا خرید مطمئن را سخت میکند.
مخصوصا با این تشابه و دقتی که در کپی شیشه و بسته بندی عطرهای فیک اعمال میشود.
یکی از مشخصه های عطر اصل La Vie Est Belle در وزن باتل است. به نسبت ابعادش ،به جهت استفاده از کریستال مرغوب ، سنگینتر از نمونه ی فیک است ، این مرغوبیت کریستال در پایین باتل( طرح لبخند) بیشتر مشخص است.
دومین نکنه برای عطر اصل ، قسمت افشانه ی عطر است که در عطرهای اصل نشان گلِ برند لانکوم ،حک شده است.
عطرهای فیک روی افشانه طرح گل ندارند.
و سومین نشانه درب باتل است که در عطر اصل ، قسمت پایین درب عطر ،یک نوار نازک فلزی دارد.
ولی در عطر فیک ، آن قسمت پایین درب، نوار نازک پلاستیکی است که روکش نقره ای دارد.
امیدوارم خرید مطمئنی داشته باشید و از لحظات لذت ببرید.

سلام به همه عزیزانم در خانه ی معطرمان.
امروز میخوام یک اعترافی داشته باشم در خصوص این عطر دوست داشتنی.
در این رابطه باید عرض کنم که اینجانب، در ۱۳ سال گذشته ، بیشترین تعدادِ تکرارِ یک رایحه را برای خرید این بزرگوار داشته ام. نمیگویم چند باتل . فقط بگم اونقدری بوده که الان برای نگه نداشتن باتلهای خالیش غبطه میخورم و خودمو سرزنش میکنم .
۳-۴ باتل اول را که خریدم برایم خاطره های خیلی خوبی رقم زد، مابقی باتل ها را برای زنده نگه داشتن خاطرات و فقط برای دل خودم میخریدم و هنوز هم از رایحه لذت میبرم و حاضرم برای لذت بردن و آرامش خودم ، باز هم هزینه کنم‌. البته احساس میکنم جدیدا یکمقدار پرفورمنس ضعیف شده ، ولی نمیتونه مانع لذت بردن من از رایحه شود.
این دختر صورتی مهربان ،سالها عطر امضای من بود ، همه جا ، روز و شب ، بیرون، دورهمی- مهمانی ، رستوران، سینما، مسافرت، دبیرستان، دانشگاه ... همه جا ازش استفاده میکردم. مثل الانم نبودم که به نسبت جایی که میخوام بروم یا استایلم یا طرف ملاقاتم ، عطرم فرق کند. به طوری که همه ی دوستان قدیمی و اطرافیانم هنوز من را با این رایحه به یاد می آورند ، البته همراه با یک عدد آدامس موزی😀
یادش بخیر ، چه روزگاری بود. سراسر شیرین ، سراسر شادی...
همین الان روی ساعدم دارمش ، وقتی استشمام میکنم ،یک آخیییشش جانانه از تک تک سلولهای مغزیم ،
میشنوم🍃😌🍃
البته چندسالی هست که لیرای دوست داشتنی جاشو گرفته ،و سعی میکنم از عطرهای متنوع در موقعیتهای متفاوت استفاده کنم ، ولی همچنان در کنار این همه تنوع رایحه در عطرها و این همه رایحه ی غنی تر و مجلل تری که وجود داره و اینهمه تعدد کپی از رایحه ی برایت کریستال و عطرهای فیک و خوشبو کننده ها و این تکرارِ کپی رایحه که ممکنه برای بعضی از افراد، دلزدگی ایجاد کنه، برای من ، یکی از محبوبترینهایم هست و خواهد ماند و احتمال داره بعد از گذشت چند سال ، وقتی سنم بالاتر رفت ، بازم زیاد ازش استفاده کنم ، چون واقعا حالمو خوب میکنه❣
اگر در ۵۰ سال آینده ، یه خانم مسنِ پیر با دستان لرزان و عینک ته استکانی و عصای واکری از کنارتون رد شد و بوی برایت کریستال میداد ، شک نکنید اون منم😄 البته با یک آدامس موزی که کنار لثه هاش نگه داشته😂