DAVIDOFF - Zino

درود بر مکتوب نویس مکتب عطرافشان جناب اوس سخی گیان
جناب ماموستا بریز...
شما در دنیای واقعی و دنیای عطور دارای؛
فراست..
اصالت..
هویت..
و..
شناسنامه ی عطری هستید و همین برای اثبات و ادعا بر همگان کفایت میکند در این محفل چرا که کسی که عشق باز است و در دنیای روایح و زیبایی ها و هنرها سیر و سلوک و عشقبازی میکند در خوبی و مهربانی و خدمت رسانی هم دستی به عشق دارد و سِری به سَر،اعلام خبر شکستن استخوان‌ پای مادر بزرگوارتان بسی اندوهگینم نمود استاد گیانم،،
یک انسان تا زمانی که مادر دارد، فقیر نیست. تبارک الله به مرام بزرگ و معرفت بی انتهای شما که قدردان مادر گرامی تان هستید در خدمت رسانی جنابِ سخی زیرک
این را بعنوان شاگرد کوچکتان گفتم ورنه خود داناتر و استادترینید در این خصوص چون مادران را دوست دارم با تمام وجود آنها حوریان فداکار و فرشتگانی از جنس حقیقی نور و الماسهایی ناب و هدیه گانی گرانبها از طرف خالق اند که جز از خود گذشتن برای ما چیزی نیاموخته اند به مهر و وفا ذره ذره یه تن و جان و زندگانی خویش را فدای آسایش و زندگی جگر گوشه هایشان میکنند تا مبادا تار مویی از سرشان کم شود یا گردی به پایشان بنشیند، کسی که مادر دوست و مادر پرست است قطعا خدا هم همیشه همراه و یاورش است و مقام ومنزلتش بنزد پروردگارش بسی والا و حق و حقوق بندگی اش جاویدان هست.ریویوی عطری تان درباره یه زینو هم خیلی زیبا‌ بود ساده بیان کرده بودید اینبار اما زیباتر از هر بار،،که خود نیز از طرفداران این رایحیه نوستالژی ام...
برای خوب شدن و یافتن سلامتی ریه هایتان هم میتوانید از قرص جوشان ریوی که در اکثر داروخانه های بزرگ و مرجع موجوداند و ضامن سلامتی ریه ها هستند استفاده کنید انشالله که زودتر هم شکستگی پای مادر ارجمندتان ترمیم شود و هم جناب بریزتان سالم و صحت به دامان زندگی و جهان عطور باز گردید موفق و سلامت.
پیروژ و سه رکه و توو بن له سیبه ره ی حق وستای بریز

ای همه ی دوستان عزیزم
که با تقبل زحمت پیام یا تایید پیامهای مذکور بر این حقیر نالایق ابراز لطف ، همدردی و دوستی کردید سپاس و قدردانی ام را پذیرا باشید .
خدارا شاکرم بابت داشتن این نعمت بزرگ .
جناب امیر حسین کنعانی ، دوست پرسلیقه و دانای همه ی ما ، بوی تن و دامان مادر همان بوی خداست !
جناب فراگ ورد ، دوست اندیشمند و قدیمی ی همه ی ما ، شما پیاده های این حقیر نیستید در صفحه ی شطرنج روایح بلکه سروران این ناچیز اید که حقیر افتخار دارد بر داشتن بزرگان و سرورانی اندیشمند چون شما و دیگر همه ی دوستان ام ایضا .
سرکار خانم سالمی همیشه مهربان و فرشته خو
مادرم ۵۴ سال است مشغول تربیت فرزندان این سرزمین است . مادرش هنوز در قید حیات است . بیش از بیست سال است که تمامی ی کارهای وی با مادر من است . بخاطر اینکه نزدیک وی باشد تا بتواند روزانه خدمت وی کند ، تر و خشک کند ، داروها و آمپول ها را تزریق کند و روزانه سرکشی کند مجبور شده منزلی نزدیک وی اجاره کند که پله دارد و پله برای مادرم سم است لیک هر بلایی را به جان میخرد تا مادرش در رفاه باشد .
مادربزرگ ۸ فرزند داشت که سه نفر برحمت خدا رفتند و مابقی خارج از کشور اند و تنها مادرم و یکی دیگر از دخترهایش هستند که او دورتر است . مادرم آسایش خود را فدای خدمت به مادرش کرد .
گفتم در هر اتفاقی خیری نهفته است !
از من پرسید نمیدانم خیر این ماجرا در چه بود آنهم در این شرایط سخت کاری و مالی ی من !
گفتم چه پرسش خوبی !
اولا این اتفاق باعث شد کامران و پروانه ( برادر و خواهرم ) که مدتهاست قطع ارتباط کرده اند و شما غصه دار بودید شروع دوستی کنند .
گفت راست میگویی ! خداراشکر !
گفتم ادامه دارد :
روءسای پیشین و حال شما از سر اینکه چه کس پول بر حساب شما واریز کند با هم درگیر اند !!
آنقدر پول از خارج و داخله بر حساب شما واریز شده که معلوم نیست چه به چه است !!
( مادرم از بدهی بسیار واهمه دارد و همه را به زور برگرداند )
تلفن شما و کامران ( که با مادرم زندگی میکند ) یک لحظه از تماس نمی ایستد !
شما را از بیمارستان اول که آمبولانس برد ، به زور بردند به بهترین بیمارستان شهر .
رئیس حسابداری ی بیمارستان که همسر همکار توست توسط خانم اش مامور شده به انجام کامل امور !
از والدین شاگردهای پیشین ( که اکنون دبیرستانی اند ) تا مادران شاگردان امروزت با گریه ( !! ) بالای سر تو حاضر اند !
آنقدر شلوغ است اطراف ات که هر بار ما فرزندان ات را از بیمارستان بیرون میکنند تا خلوت تر شود !!
دکترت گفت معجزه شده !!
شما با این سن ات سه ماه جلوتری !
هنوز به ماه نرسیده میتوانی با عصا راه روی و سپس عصا را هم کنار گذاری !
همکاران ات نگذاشتند دانش آموزانت عقب افتند از درس .
آنقدر درون خانه ات از گل ها و میوه های آنچنانی پر شده که نمیدانی چه کنی با اینها !!
اگر این " خدا " نیست پس چیست ؟؟
حال آنکه خدا بارها از زبان کامران بر تو گفت : دمپایی هایت را تعویض کن !
( برادرم که چهار سال کوچکتر است از من بر وجود خدا معتقد نیست حال آنکه از حقیر به مراتب بهتر است و سخنان او بر مادر تاثیر کرده است )
دوستان عزیزم یادتان باشد :
خدا پایین نمی آید که بر شما هشدار دهد لیک از دو طریق پیام هشدار میفرستد قطعا :
- از زبان دیگران و بیش از یک بار ( هشدارها را جدی بگیرید )
- اتفاقاتی می افتد مثلا در شروع مسافرت بعد از مدت ها لاستیک ماشین پنچر میشود یا مشکلی کوچک و قابل حل اتفاق می افتد که مدتهاست نیفتاده ! دور بزنید و برگردید و روزی دیگر ادامه دهید .
اگر اتفاق از یک بار تجاوز کرد ، آن را هشدار تلقی کنید !
سپاس سرکار خانم سالمی بابت تجویز داروی کارآمد .
ارادت ها خدمت همه ی شما دوستان نازنین ام
و چه جمله ی زیبا و صحیحی :
انسان تا زمانی که مادر دارد فقیر نیست !
آفرین !
خدا لازمان است پس دعای مادر سرنوشت را در لوح محفوظ تغییر میدهد !
دوستان عزیزم در حق یکدیگر و عزیزانتان بسیار دعا کنید .
این حقیر را نیز فراموش نکنید در این بین که بیش از پیش محتاج دعای خیر شما هستم !
ارادت ها و سپاس های بسیار خدمت همه ی شما دوستان نازنین ام
:)

استاد سخی عزیزمان
بلا به دور باشد انشالله
بزرگترین عطور در بیان منزلت و فرهیختگی وجود عزیزتان عاجزندعطر انسانیت و شرافت شما مسحور کننده ترین عطر است
خداوند همچون شما عزیزان راحفظ کند به سلامتی روح وجسم همچون شماها وطن مظلوم نیاز مبرم دارد
با احترام

ممنونم